eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🇮🇷 پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم : « اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ ؛ فإنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِم ؛ دانش را فرا گیرید ، گرچه در چین باشد ؛ زیرا طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است.» کنز العمّال : ۲۸۶۹۷ ، ۲۸۶۹۸ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸ @baghdad0120
✨🇮🇷 🔴کانال ۱۲ عبری: ایران از یک بازیگر منطقه ای به یک قدرت جهانی در زمینه پهپادهای مرگبار تبدیل شده است. @baghdad0120
✨🇮🇷 🔶 حکم نهائی سقوط جرثقیل در مکه مکرمه پس از ۸ سال صادر شد 🔸روزنامه «عکاظ» عربستان: 🔹دادگاه شرکت بن لادن را به دلیل سهل‌انگاری و نقض قوانین ایمنی به پرداخت ۲۰ میلیون ریال سعودی (۵.۳ میلیون دلار) جریمه نقدی محکوم کرده، اما آن را به پرداخت دیه محکوم نکرده است. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷 رهبر انقلاب: پیام ملت ایران در ۲۲ بهمن حمایت کامل از نظام جمهوری اسلامی بود.( دیدار مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب اسلامی, ۱۴۰۱/۱۱/۲۶) @baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_هشتم 🔹 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا #حرم بی‌صدا گر
🔹 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن بوده و آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که ابوالفضل التماسم می‌کرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری ، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت .» 🔹 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت که ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه ، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد و فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. 🔹 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند که خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای حرم پلکم گشوده شد. 🔹 هنوز می‌ترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد و نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم...» 🔹 پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد و او دوباره با صدایم زد :«خواهرم، نمازه!» 🔹 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم و این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود که از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. 🔹 تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند و تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می‌کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. 🔹 مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمی‌ترسی که؟» و مگر می‌شد نترسم که در همهمه مردم می‌شنیدم هر کسی را به اتهام یا حمایت از دولت سر می‌برند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. 🔹 دست خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم که می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. 🔹 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می‌دیدیم کوچه‌های داریا مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
✨️🇮🇷 امروز به روایتی سالروز خیبر به دست است،خانه پوشالی های امروز هم طبق وعده صادق کمتر از 25 سال دیگر فرو خواهد ریخت،این‌بار به دست پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام. @baghdad0120
✨️🇮🇷 💠 پیشرفت کشور در شرایط تحریم موجب حیرت ناظران است در رسانه‌ای کردن آنها هنوز تبحر لازم را نداریم : 🔹ما گفتیم که کردیم واقعیت این است؛ از خیلی از پیشرفت‌ها ممکن است آحادی از مردم مطلع نباشند. خب، بله ما در و کارهای رسانه‌ای هم ضعیفیم، این را هم بدانید. در تبلیغات در کارهای رسانه‌ای ما آن تبحر و مهارت لازم را هنوز پیدا نکرده‌ایم یک مقداری ضعیفیم، لذا گفته نمی‌شود، دیده نمی‌شود، فهمیده نمی‌شود. 🔹آنهایی که می‌روند بازدید می‌کنند می‌بینند نمایشگاه‌ها را و بعضی جاها را، مبتهج می‌شوند. بعضی‌ها به شدت متعجب می‌شوند خارجی‌ها که می‌آیند گاهی اوقات اینها را می‌برند یک جاهایی را نشان‌شان می‌دهند تعجب می‌کنند می‌گویند شما در شرایط تحریم به این چیزها دست پیدا کردید؟ @baghdad0120
✨️🇮🇷 دم خروسی که باز بیرون زد 🔹زمانی که و با ها قرارداد امضا میکردند و فهمیده بودند که کار آمریکایی ها در تمام است و رو به افول هستند، می‌گفتند که تقصیر است و این انزوا است ولی حالا که به دعوت رسمی کشور چین رییس جمهور ایران به چین سفر کرده دوباره دروغ های قبلی را تکرار میکنند البته شاید این تاثیر پول به آن ها باشد به هرحال قبلا هم چشم بر روی خیلی کارهایی که انجام داده بود بخاطر لقمه چرب و نرمی که می‌گرفتند، بسته بودند! 🔹مردم اما به خوبی این بیرون زده معاندین را دیده اند و خوب دوگانه این افراد برای ملت ایران رو شده است 🔹البته شاید میخواهند با این کارها بغض خود از مردم را به دلیل جشن ۲۱ میلیونی سالگرد چهل و چهارمین سال پیروزی بر در روز امسال را نشان دهند @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 اعلام آمادگی ایران برای اجرایی شدن طرح کمربند-راه 🔸رئیسی: اجرای سند جامع مشارکت راهبردی میان و اقدامی مهم در جهت تثبیت در منطقه است. برای جبران روابط ایران و چین باید گام‌های بلندتری برداشت. ایران اماده اجرایی کردن طرح کمربند-راه است. 🔷رئیس‌جمهور چین: قاطعانه معتقد به توسعه روابط با ایران است. اجرای سند جامع مشارکت راهبردی دو کشور در تعمیق و گسترش روابط بسیار موثر است. از حمایت می‌کنیم. آماده است از شرکت‌هایی که تمایل به سرمایه‌گذاری در ایران دارند، حمایت کند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 درگیری بین مقامات آمریکایی بر سر هزینه حفاظت قاتلان 🔹بر اساس سندی که به آن دست یافته تعدادی از مقامات آمریکایی در از هزینه کم شخصی خود در مقایسه با برخی مقامات دولت ، نامه‌ای اعتراض‌آمیز خطاب به نهادهای پلیسی و امنیتی آمریکا نوشته‌اند. 🔹در بخشی از این نامه آمده: «اقدامات تحریک‌آمیز فزاینده و بدون وقفه ایران نشان می‌دهد آن‌ها دلسرد نیستند و حتی مصمم به انجام اقدامات خصمانه فزاینده هستند. 🔹 علیه ما و خانواده‌های ما از سوی و افرادی که از طرف آن‌ها عمل می‌کنند، وجود و فوری را می‌طلبد. هرچند که مقامات بلندپایه ممکن است اولویت باشند اما شخصی‌شان تأمین شده و ممکن است مانع شود ولی توجه ایران را به طرف کسانی از ما که سطح حفاظتی مشابهی برایشان تأمین نشده، معطوف کند». @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 بی‌حجابی‌ بیشتر ، امنیت‌ زنان‌ کمتر وقتی زنی حجاب ندارد ؛ خیلی‌ها این پیام را برداشت می کنند که زیبایی او سهم آنها هم هست و البته می توانند هر وقت خواستند از سهم‌شان استفاده کنند!! این یعنی تشویق هجوم به زن و در نتیجه امنیت کمتر زنان و اروپا نمونه روشن این فضای ناامن است. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️🇮🇷 ای مردم مسلمان ایران ، شما را به خدا قسم می دهم در طول روزها ساعتی تفکر کنید که چه نعمت هایی خداوند به شما داده است. در روز قیامت در مقابل نعمت های خدا چه جوابی خواهید داد؟ ای مردم شما را وصیت می کنم به اینکه قدر نعمت های الهی را بدانید و در مقابل این نعمت ها بپاخیزید و جهاد کنید اول جهاد با نفس که جهاد بزرگ می باشد و بعد جهاد اصغر که مبارزه ی رو در رو با دشمنان اسلام می باشد. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را صلی الله علیک یا ابالحسن یا موسی بن جعفر ✨ شهادت جانسوز امام کاظم علیه السلام تسلیت باد🏴 @baghdad0120
✨🇮🇷 رئیسی: ارتباطات ایران و چین همراه با انتقال تکنولوژی خواهد بود رئیس‌جمهور پس از بازگشت از چین: 🔹به خاطر ارتباط راهبردی که با چین داریم وضعیت مذاکرات ما هم در این سفر شکل راهبردی داشت تا بتوانیم مباحث مورد علاقه دو طرف به ویژه در اقتصاد و تجارت را دنبال کنیم. 🔹سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اعتمادسازی در حوزه همسایگان و سیاست همگرایی اقتصادی در آسیاست. 🔹این سفر از این جهت اهمیت داشت که بتواند توافق مصداقی در حوزه‌های اقتصادی و تجاری را اجرایی کند. 🔹۲۰ تفاهم‌نامه بین دو کشور در حضور روسای جمهور به امضاء رسید. 🔹در این سفر، تفاهم شد که ارتباطات میان ایران و چین همراه با انتقال تکنولوژی صورت گیرد. @baghdad0120
✨🇮🇷 🔴نیروهای ارتش اوکراین در مصاحبه‌ای تلویزیونی با پرچم گروهک تروریستی داعش ظاهر شدند! @baghdad0120
✨🇮🇷 تیتر فعلا این باشه: فلاکت سعودی‌اینترنشنال کار را به پاک‌کردن پس‌زمینه با فتوشاپ رساند! @baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_نهم 🔹 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالف
🔹 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 🔹 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 🔹 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 🔹 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 🔹 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 🔹 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 🔹 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 🔹 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 🔹 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120