eitaa logo
🌳 باغ کتاب ۱۳۵ 📚 🇵🇸
586 دنبال‌کننده
953 عکس
118 ویدیو
0 فایل
🎖 یارزاق اگه کار فرهنگی‌میخوای انجام‌بدی بیا‌اینجا🤗 📚اینجا به زبانی ساده کتاب هایی به شما معرفی میشه که با خوندنش به خدا نزدیک تر میشید☺️ ویترین @vitrine_baghe_Ketabe135 شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۸۲۴۳۵۲۵۸۴۶ ادمین جهت ثبت سفارش: @Bagheketabe135 ۰۹۰۲۸۹۵۱۹۵۷
مشاهده در ایتا
دانلود
سید ناصر چهارده ساله ست که به جبهه می‌ره و شونزده ساله ست که توی آخرین روزهای جنگ، توی جزیره مجنون به اسارت عراقی‌ها درمیاد؛ درحالی که دیده‌بانه و توی واحد اطلاعات فعالیت می‌کنه. وقتی اسیر می‌شه یه پاش تقریباً قطع و به رگ و پوستی بند میشه. با این حال تصمیم می‌گیره توی دوره بعد از اسارت باز هم دیده‌بان اتفاقات و حوادث باشه ، اما این بار بدون دوربین و دکل. سید ناصر دیده‌ها و شنیده‌هاش رو ، توی کاغذای کوچیک که از حاشیه روزنامه‌ها و کتاب‌های ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری کرده ، با رمز می‌نویسه و توی لوله عصاش جاساز می‌کنه . ‌@Baghe_ketabe135
‌ ‌ ‌ در سال ۱۳۵۹ پس از حمله عراق به محل تولد فرنگیس، مردم به دره‌های اطراف فرار می‌کنن. فرنگیس که اون زمان ۱۸ سال داشت شب هنگام همراه برادر و پدرش برای تهیه غذا به روستا بر میگرده. اما توی راه پدر و برادر فرنگیس ضمن درگیری با عوامل عراقی کشته می‌شن و فرنگیس در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگیر شده، یکی رو میکشه و دیگری رو با تمام تجهیزات جنگی اسیر می‌کنه و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل می‌ده. از مقدمه نویسنده: همیشه وقتی تندیس زنی تبر به دست را کنار پارک شیرین کرمانشاه می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم کاش بتوانم یک روز این زن قهرمان را از نزدیک ببینم و با او حرف بزنم. می‌گفتند فرنگیس در روستایی نزدیک گیلان‌غرب زندگی می‌کند و مایل نیست خاطراتش را تعریف کند. می‌دانستم نوشتن خاطراتش سخت خواهد بود اما همیشه به نوشتنش فکر می‌کردم... ‌
‌ ‌ ‌ در سال ۱۳۵۹ پس از حمله عراق به محل تولد فرنگیس، مردم به دره‌های اطراف فرار می‌کنن. فرنگیس که اون زمان ۱۸ سال داشت شب هنگام همراه برادر و پدرش برای تهیه غذا به روستا بر میگرده. اما توی راه پدر و برادر فرنگیس ضمن درگیری با عوامل عراقی کشته می‌شن و فرنگیس در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگیر شده، یکی رو میکشه و دیگری رو با تمام تجهیزات جنگی اسیر می‌کنه و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل می‌ده. از مقدمه نویسنده: همیشه وقتی تندیس زنی تبر به دست را کنار پارک شیرین کرمانشاه می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم کاش بتوانم یک روز این زن قهرمان را از نزدیک ببینم و با او حرف بزنم. می‌گفتند فرنگیس در روستایی نزدیک گیلان‌غرب زندگی می‌کند و مایل نیست خاطراتش را تعریف کند. می‌دانستم نوشتن خاطراتش سخت خواهد بود اما همیشه به نوشتنش فکر می‌کردم... ‌