eitaa logo
♥️ باغ تماشای خدا ♥️
2.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
351 فایل
😊 خداوند فرمود : هیچ نترسید که من با شمایم سوره طه شادی روح اهل بیت (ع) ؛ شهیدان و اموات صلوات از مطالب مذهبی و آموزشی کانال باغ تماشای خدا بهره مند شوید کانال دوم ما https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨دستورالعمل و عجیب عبدالکریم کفّاش برای زیارت امام زمان علیه‌السلام ✍ گنجی می‌فرمودند: مرحوم سیّد عبدالکریم کفاش یک مرتبه محضر حضرت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مشرّف می‌شد. ❤️حضرت از او می‌پرسد: «اگر ما را نبینی چه خواهی کرد؟» می‌گوید: می‌میرم. حضرت می‌فرماید: «اگر چنین نبودی، ما را نمی‌دیدی!» 🌹 وقتی از او علّت باز شدن ملاقات را پرسیدند، گفته بود: «یک شب رسول خدا را در عالم رؤیا دیدم، از ایشان ملاقات با حضرت را نمودم.» ❤️حضرت فرمود: 👇 «در شبانه روز مرتبه برای فرزندم سیّد الشهدا علیه‌السلام گریه کن.» از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدّت یک سال اجرا نمودم، لذا به تشرّف خدمت آن حضرت نائل آمدم. 🔻این دستور موافق با عمل حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در زیارت مقدسه است که می‌فرماید: «فَلَئِن اَخَّرَتنی الدُّهُور… پس اگر روزگاران مرا به تأخیر انداختند و الهی را از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند بجنگم، و با آنان که به دشمنی تو برخاستند، به دشمنی برخیزم؛ (در عوض) هر صبح و شام بر تو و زاری می‌کنم و بر تو به جای اشک، خون گریه می‌کنم.» 📚کتاب دستورالعمل تشرّف، موسوی https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
🚨 داستان عجیب ازدواج با 💠 الله ناصری نقل می‌کنند سید ابوالحسن کروندی از شاگردان نخودکی اصفهانی آمده بود تهران تا منبر برود ایشان نقل می‌کند بعد از نماز عشاء رفتم مسجد سید عزیزالله تا بخوانم دیدم شلوغ است از در دیگر مسجد رفتم بیرون از یه نفر پرسیدم اینجا مسجد دیگه‌ای هست یا نه؟؟ گفت بله داخل این کوچه است رفتم دیدم کوچکی است چند تا پله می‌خوره میره پایین رفتم پایین و وضو گرفتم همینکه مشغول نماز شدم دیدم سروصدای عجیبی میاد انگار افرادی دارند به یکدیگر‌ آب می‌پاشند سریع نمازم را خواندم تا ببینم چه خبره دیدم کسی نیست و حوض داره تکان میخوره قدری ترسیدم باز مشغول نماز شدم همون سروصدا شروع شد نمازم را سریع تمام کردم و سریع آمدم بالا از پیرمردی که داخل مغازه بود پرسیدم اینجا چرا اینجوریه؟ گفت اینجا اجنّه می‌آیند و بخاطر‌ همین کسی داخل این مسجد نمیشه. فردای اون روز یکی‌ از دوستان رو دیدم و جریان رو گفتم رفیقم گفت من هم اونجا رفتم و بلایی به سرم آوردند. گفتم چه بلایی؟ گفت یه روز رفتم اونجا نماز بخونم دیدم یه خانم گوشه‌ای نشسته و به من گفت من منزل ندارم پدر و مادر و شوهر هم ندارم میشه مرا پناه بدید؟ من تنها هستم. منم گفتم مادرم تنهاست شما هم بیا با مادرم باش بردمش‌ منزل و بعدها به مادرم گفتم این خانم خوبیه اگه میشه همسر من بشه مادرم قبول کرد و بالاخره ازدواج کردیم. بعضی مواقع کارهای متعارف از او می‌دیدم اما اعتنایی نمی‌کردم حاصل این ازدواج دو تا بچّه بود. یه روز همسرم گفت میخوام برم فلان‌جا منم گفتم نباید بری و قدری بینمون ناراحتی پیش اومد گفت من باید برم منم با عصبانیت گفتم نباید بری! یکدفعه همسرم رفت داخل بخاری دیواری و غیب شد و دیگه اثری ازش پیدا نشد و الان هم بچّه‌هاش با من هستند و اونجا متوجّه شدم که این خانم جنّ بوده است. سخنرانی آیت‌الله ناصری https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈