eitaa logo
بَهار‌نارنج🍊
120 دنبال‌کننده
108 عکس
29 ویدیو
0 فایل
☁️ اینجا کنار هم به صرفِ دیدنی‌ و شنیدنی‌ و نوشتنی‌هایم با عطرِ بهــــــــارنارنج‌؛ . . . @ftmsarabian
مشاهده در ایتا
دانلود
✨️ سپاس مخصوصِ خداست، که نه بر امت‌های گذشته و زمان‌های سپری شده، بلکه بر ما به وجود محمد صل‌الله‌علیه‌وآله منّت نهاد؛ اللهم فَصَلِّ عَلیٰ مُحَمّد اَمینك عَلیٰ وحیِك و نجیبِك من خلقك و صَفیِّك مِن عبادك، اِمامِ الرَّحمَة و قائِدِ الخَیر و مِفتاحِ البَرَکَة. [صحیفه‌سجادیه | دعای دوم] 💚 😍 @bahaarnarenj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. مقام معظم رهبری: ان‌شاءالله نهضت فلسطین به نتیجه خواهد رسید و همانطور که امام بزرگوار تعبیر کردند از رژیم غاصب به سرطان، حتما این سرطان ان‌شاءالله به دست خود مردم فلسطین و نیرو‌های مقاومت در کل منطقه ریشه‌کن خواهد شد.🇦🇪 : 😌 @bahaarnarenj
Meysam Motiee - Hokme Esraeel - 128 - mahanmusic.net.mp3
3.89M
با شور یا حیدر خونخواه یارانیم بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم تکبیر ما تیر خلاصِ ظلم و طاغوت است
.
(الله اکبر؛خامنه‌ای رهبر) @bahaarnarenj
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. یک روز که دور نیست از میان این همه غم امید می‌روید. یک روز که دور نیست. یک روز که دور نیست. یک روز که دور نیست. 💔 @bahaarnarenj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌊 توی سریال دنیای شیرین دریا یه قسمتی هست که دریا برای درس زبان به مشکل میخوره. کتاب و دفتراشو پاره میکنه و میگه دیگه دلش نمیخواد ادامه بده. مادر کاغذ پاره ها رو جمع میکنه و میاره تو اتاق. کنارش میشینه بهش میگه: آدم از دردش فرار نمیکنه. باهاش رو به رو میشه.یا خودش درمونش میکنه یا به یه مَحرم میگه که براش درمون کنه. 📽 @bahaarnarenj
. در اتاقو که باز کردم خونه تو سکوت مطلق بود. از اون روزای دلگیر که حس میکنی جمعه‌اس ولی جمعه نیس. رفتم تو آشپزخونه. یه لیوان چای ریختم. خدا رو شکر هم‌ تازه‌دم بود هم خوش‌عطر و بو. یه دفعه زد به کله‌‌م که برم تو حیاط آخه چای تو سرما یه صفای دیگه‌ای داره. سویشرتمو برداشتم و رفتم پایین. حیاط پر از برگ شده بود. خش خش کنان رفتم‌ رو نیمکتِ گوشه‌ی حیاط نشستم و غرق شدم تو فکرام که یه دفعه یکی زد به شونه‌م. برگشتم دیدم حاجی بابامه(پدربزرگم). از جام بلند شدم و سلام کردم. با همون لبخند قشنگِ همیشگی نشستن کنارم. _اومدم تو حیاط تا از حاجی خانم خودمو قایم کنم که هی به جونم غر نزنه واسه یه دونه شیرینی. خندم گرفت. با خودم گفتم من اگه الان تا صبح هم از دیابت و خطراتش بگم حاج آقا محاله از شیرینی بگذرن پس به همون خنده بسنده کردم و هیچی نگفتم. چند ثانیه به سکوت گذشت. انگار هر دو تو این فکر بودیم چی بگیم که از این حال و هوا در بیاییم که حاجی بابا پیش قدم شدن. _خب مَشِی فاطمه موافقی من یه مصرع کُردی بخونم و تو برام معنیش کنی؟ سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم. _خوم کرماشانی فارسی نیزانم وه زوان کوردی قه ضات و گیانم. گفتم یعنی من کرمانشاهی هستم فارسی نمدونم فقط به زبون کُردی میگم درد تو به جانم. یه دفعه زدن زیر خنده از اون خنده ها که نشونه ی ذوقه. _آی دردت به جانم خوب کُردی بلد شدیا. خندیدم و گفتم کُردی یکم بلد شدم حاجی بابا با کُردام رفیق شدم از بس مردمانِ خوبین ولی با اینکه چند وقت از اومدنم به این شهر میگذره هنوز عادت نکردم به اینجا. من متعلق به بهشت الرضام هرجایی غیر مشهد باشم آروم و قرار ندارم. دستمو گرفتن و گفتن:《حق داری بابا. هیچ جا جوار آقا نمیشه ولی میگذره دخترم. دوباره برمیگردی شهر خودت. زندگی همینه دیگه سختی داره ولی گذرا‌. شیرینی داره ولی گذرا. شاید یکی از به درد بخور ترین صفاتش همین باشه پس سخت نگیر که سخت نگذره‌.》 تا اومدم ادامه بدم صدای مامان بزرگم اومد. _حاجی آقا بیا تو تا سرما نخوردی. با اینکه هنوز دوس داشتم حرف بزنیم اما حرف حاج خانم واجب تر بود. با هم خداحافظی کردیم و حاجی بابا رفتن. دوباره من موندم و سکوت حیاط و یه خروار فکر. یه دفعه دیدم چاییم یخ کرده و آبنبات هم تو دستم خیس. مات و مبهوت به خاکی که روی نیمکت کناریم بود زل زدم که نشون میداد خیلی وقته کسی روش ننشسته و بهم یادآوری کرد که ده سال پیش بود که با حاجی بابام خداحافظی کردم نه امروز. اونم نه توی این حیاط؛ توی بهشت رضا. الان ده ساله کسی از این پله ها پایین نیومده که منو مَشِی فاطمه صدا کنه. با یه آهِ حسرت پا شدم برم که نگام به آسمون افتاد. ابرا رو که دیدم یاد این شعر افتادم. ابری که میگذشت به آهنگِ گریه گفت دنیا مکان ماندن ما نیست بگذریم☁️