eitaa logo
بَهار‌نارنج🍊
117 دنبال‌کننده
118 عکس
32 ویدیو
0 فایل
☁️ اینجا کنار هم به صرفِ دیدنی‌ و شنیدنی‌ و نوشتنی‌هایم با عطرِ بهــــــــارنارنج‌؛ . . . @ftmsarabian
مشاهده در ایتا
دانلود
. سوم راهنمایی بودم. یک روز توی کتابخانه مدرسه کتابی دیدم که روش نوشته بود: داستان‌هایی از زندگی امیر‌کبیر. کتاب از مردی می‌گفت که بین مردم قد کشید و بزرگ شد. توی هر جایگاهی با تمام توانش خدمت میکرد و خسته نمیشد. شیفته‌‌ کتاب شدم طوری‌ که همان جا کفِ کتابخانه نشستم و تا ته کتاب را خواندم. وقتی رسیدم به شهادت امیر. جایی که نوشته بود خون کف حمام را پر کرد و امیر نفس‌های آخرش را می‌کشید قلبم درد گرفت. یه کوه غم آوار شده بود روی دلم. با اینکه تا حالا قهرمان از دست نداده بودم ولی دلم پیش مردمِ آن زمان بود. مردمی که می‌خواستند یک روز عادی را شروع کنند که خبردار می‌شوند شب قبل توی حمامِ فین امیرشان را از دست داده‌اند. مبهوت و غم‌زده و داغ‌دار. سیزدهم دی ماه هزار و سیصد و نود و هشت بود. با صدای مامان از خواب بلند شدم. تلوزیون شبکه خبر را نشان میداد. زل زدم بهش. علامت هشدار قرمز داشت. اولین بار بود که فهمیدم این علامت یعنی اتفاق بدی افتاده. چشم‌هام تار می‌دید. سریع عینکم را زدم و چشمم قفل شد روی زیر نویس که تند تند داشت جمله‌ای را نشان می‌داد: سردار حاج قاسم سلیمانی دیشب در فرودگاه بغداد.... دیگر نتوانستم ادامه‌‌اش را بخوانم. به هق هق افتادم. قلبم داشت از جا کنده می‌شد‌. چشم از تلویزیون برنداشتم. منتظر بودم خبر تکذیب بشود اما نشد. تمام شبکه‌ها یک پارچه داشتند چیزی که یک عمر از شنیدنش وحشت داشتم اعلام می‌کردند. از همان لحظه حال من هم مثل مردم سال هزار و سیصد و بیست شد. مبهوت و غم‌زده و داغ‌دار. 💔 @bahaarnarenj
. روانشناسان می‌گویند انسان برای گذراندن سوگ پنج مرحله دارد. اولین آن انکار است. آقا سید از لحظه خبر حزب الله تا همین الان که زمان تشییع شما رسیده من توی همین مرحله گیر کرده‌ام. قلبم از جا کنده می‌شود تا اسم شهید نصرالله را می‌شنوم. مدام منتظرم جایی، کسی بیاید و بگوید این خبر شایعه بوده و ما چشم بدوزیم به قاب تلویزیون. شما مقابل دوربین بنشینید. بعد با همان عربی فصیح و زیبایتان محکم بگویید نحن شیعه علی ابن ابیطالب. آقا سید حالا خودتان بگویید من چطور از بهت دربیایم؟ چطور باور کنم رفتنتان را؟ 💔 @bahaarnarenj