eitaa logo
پایگاه جامع شناخت بهائیت
142 دنبال‌کننده
58 عکس
9 ویدیو
6 فایل
ارتباط با ما: @Parhizgar
مشاهده در ایتا
دانلود
الفت و محبت یکی از تعالیم بهائیت است. پايگاه جامع شناخت بهائیت bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سيزده_به_در ، جشن ايراني يا ايراني كشي يهوديان #پوريم #نحوست_ايام #روز_طبيعت
بهائيت يك جريان سياسي در قالب فرقه اي مذهبي است. رسالتش تفرقه افكني به ويژه ميان شيعيان است؛ ولي سرانش، به ويژه حسين علي نوري (معروف به بهاء الله، سركرده بهائيت) از اتحاد و اتفاق سخن مي رانند: «دين‌اللّه و مذهب‌اللّه محض اتحاد و اتفاق اهل عالم از سمآء مشيّت مالک قدم نازل گشته و ظاهر شده آن‌ را علت اختلاف و نفاق مکنيد. سببِ اعظم و علت ِکبری از برای ظهور و اشراق نيّر اتحاد دين الهی و شريعه ربانی بوده و نموّ عالم و تربيت امم و اطمينان عباد و راحت مَن فی‌ البلاد از اصول و احکام الهی.»(۱) عباس افندي نيز همچون پدرش حسين علي، درباره اتحاد و آثار دين مي گويد: «دين بايد سبب الفت و محبّت باشد؛ اگر دين سبب عداوت شود، نتيجه ندارد، بي‌ديني بهتر است، زيرا سبب عداوت و بغضاء بين بشر است و هر چه سبب عداوت است، مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است، مقبول و ممدوح؛ اگر دين سبب قتال و درندگي شود، آن دين نيست، بي‌ديني بهتر از آن است، زيرا دين بمنزله علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود، البتّه بي‌علاجي بهتر است؛ لهذا اگر دين سبب حرب و قتال شود، البتّه بي‌ديني بهتر است».(۲) حال جاي سئوال است كه: ۱. بهائيان، بابيت را دين مي‌خوانند، پس چرا عباس افندي حاصل بابيت را ضرب اعناق، هدم بقاع و حرق کتب مي‌داند: «در يوم ظهور حضرت اعلي (علي‌محمد شيرازي) منطوق بيان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق بود».(۳) ۲. چرا حسين علي نوري كه شعار اتحاد و اتفاق مي دهد و از اختلاف و نفاق نهي مي كند، به دوران خود، سبب تفرقه و كشتار ميان بابيان شد؛ مگر نه اينكه علي‌محمّد شيرازي يك سال پيش از اعدام، يحيي نوري (صبح ازل) را جانشين خود قرار مي‌دهد و از او مي‌خواهد خود را پنهان كند تا كسي متوجه او نشود.(۴) علي‌محمّد در وصيت‌نامه خود مي‌نويسد: «هذا كتاب من عند الله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم… هذا كتاب من علي قبل نبيل ذكر الله للعالمين الي من يعدل اسمه اسم الوحيد… قل كل من نقطة البيان ليبدؤن ان يا اسم الوحيد فاحفظ ما نزل في البيان و امر به فانك لصراط حق عظيم…».(۵) مگر نه اين است كه جاني کاشاني در گزارش وصيت علي‌محمّد شيرازي به جانشيني يحيي نوري مي‌پردازد: «بناي غروب شمس ذکريه و طلوع قمر ازليه شده و لهذا به عدد واحد از آثار ظاهر خود که طبق باطن بوده باشد، از قبيل قلمدان و کاغذ و نوشتجات و لباس مبارک و خاتم شريف و امثال آن را به جهت حضرت ازل فرستادند و وصيت‌نامه نيز فرموده بودند و نص به وصايت و ولايت ايشان فرموده و فرمايش کرده بودند که هشت واد بيان را بنويسد».(۶) ظاهر نوشتار جاني کاشاني گواه آن است که علي‌محمّد شيرازي، يحيي نوري (صبح ازل) را «من يظهره الله» و موعود علي‌محمّد شيرازي مي‌دانسته است.(۷) تصوير وصيت‌نامه‌ باب که در آن صبح ازل را به عنوان جانشين خود تعيين کرده، در مقدمه‌ي کتاب نقطه الکاف توسط ادوارد براون ارائه شده است.(۸) مگر نه اين است كه بر خلاف همه اسناد و شواهد، حسين‌علي نوري که ۱۸ سال به‌عنوان پيشكار در خدمت برادرش (يحيي) بود و از او پيروي مي‌كرد،(۹) هنگامي‌که موقعيت را مناسب ديد، با رد صلاحيت يحيي، ادعاي «من يظهره اللهي»(۱۰) کرد. اختلاف اين دو برادر براي کسب رياست جريان بابيت، سبب تفرقه بابيان و پيدايش دو جريان بابيان ازلي و بهائيان شد؛ بر اين اساس، نبود بابيت و بهائيت به عنوان ديانت، بهتر است، زيرا سبب اختلاف ميان دو برادر و پيروانشان شد. ۳. از تفرقه ميان بابيان كه بگذريم، گرفتار تفرقه بهائيان مي شويم. علت تفرقه ميان بهائيان پس از مرگ حسين علي نوري چه بود؟ مگر نه اين است كه وي در وصيت‌نامه خود، نخست عباس افندي (غصن اعظم) و پس از او محمد علي افندي (غصن اکبر) را به عنوان جانشين خود مشخص مي‌کند: «وصية الله آن كه بايد اغصان (لقب خويشاوندان باب) و افنان (لقب خويشاوندان بهاءالله) و منتسبين، طراً بغصن اعظم ناظر باشند … قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم … محبت اغصان بر كل لازم … احترام و ملاحظه‌ي اغصان بر كل لازم».(۱۱) چرا پس از مرگ حسين علي نوري، بين دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف پديد آمد و کار به دعوا و ناسزاگويي کشيد. عبدالبها كه مي گويد: اگر دين سبب تفرقه و قتال شود، بي ديني بهتر است، چرا طرفداران خود را ثابتين و طرفداران برادرش محمد علي افندي را ناقضين مي‌خواند؟ غير از اين است كه تفرقه افكني او سبب شد كه محمد علي افندي طرفداران خود را موحدين و طرفداران برادر را مشرکين مي‌ناميد؟ مگر بنا به وصيت حسين علي نوري، نمي‌بايست پس از عباس افندي، محمد علي افندي رياست بهاييان را در دست مي‌گرفت: «قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم»؛(۱۲)
ليکن پس از درگيري‌هاي عباس و محمد علي، عباس بر خلاف وصيت پدر، شوقي افندي نوه‌ي دختري‌اش را به عنوان جانشين خود معرفي کرد. به همين دليل برخى از بهاييان رياست شوقى را نپذيرفتند و منازعات و درگيري‌هاي جديدي رخ داد. جالب است كه اين تفرقه افكني ها و خلف وعده ها، به گونه اي پيش رفت كه برخلاف پيش‌بيني عباس، شوقي افندي عقيم بود و جانشيني هم براي خود تعيين نکرد، از اين‌رو سران بهائيت پس از مرگ شوقي در پي کسب رياست بودند و هر يک خود را حق و ديگران را باطل مي‌خواند. در اين ميان عمق درگيري‌هاي طرفداران روحيه ماکسول (همسر شوقي افندي) و طرفداران ريمي (رييس سابق هيئت بين المللي بهايي) از سايرين بيشتر بود؛ به گونه‌اي که ريمي بيت‌العدلي را که روحيه ماکسول بنا نهاده بود، نامشروع خواند و بيت‌العدل نيز ريمي را طرد روحاني کرد. بر پايه اين گزارش و وجود چنين تفرقه‌اي، آيا بهائيان مي توانند از وحدت و اتفاق و عدم تفرقه سخن برانند و اين شعار را با سرگذشت بهائيت تطبيق کنند و سپس آن را دين بخواند؟! يا بي ديني را بهتر از بهائيت مي دانند؟ ۴. بحث از الفت و اتحاد و تفرقه را چه كساني مي توانند گزارش كنند؟ آيا الجار ثم الدار اينجا هم مصداق دارد كه از خواهر حسين علي نوري درباره صداقتش سئوال كنيم؟ آيا بهاء پرستان سخنان عزيه خانم نوري درباره خشونت و ظلم يزيدگونه حسين علي نوري را شنيده اند كه مي نويسد: «مردم به دليل خشونت و ظلم بهاءالله درباره‌ي او مي‌گفتند: اگر حسينعلي مظهر حسينِ علي است، هزار رحمت حق بر روان پاك يزيد».(۱۳) آيا با وجود چنين مدعي نبوتي، بي ديني بهتر نيست؟ ۵. اگر قرار بر اتحاد و تفرقه زدايي و الفت و محبت بود، چرا عباس افندي از هراسي مي‌نويسد که حسين علي نوري در دل مسلمانان انداخت: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرأت مذمّت نمي‌نمود. و جسارت بر شناعت نمي‌کرد».(۱۴) يادسپاري: بهائيت در شعار از الفت مي‌گويد، در حالي که اگر يک بهائي تحقيق و تحري حقيقت کند و آموزه‌ها، سيستم اداري و رهبري و … بهائيت را حق نيابد و بر ‌آن‌ها اشکال وارد کند، به بدترين مجازات‌ها و گونه‌هاي طرد روبرو مي‌شود. آيا مي‌توان اين برخورد بهائيت را سبب الفت دانست يا بر اساس تعاليم عباس افندي بايد گفت در اين موارد بي‌ديني بهتر از پذيرش بهائيت به عنوان يک دين است. روشن است كه گروهك بهائيت نه تنها سبب الفت و محبت نشده، بلکه مملو از خشونت و درگيري و اختلاف است. حسين علي نوري، ۲۷ سال سرکرده جريان خودشيفته و نژادپرستي(۱۵) بود که عباس افندي درباره آموزه‌هايش مي‌نويسد: «و در يوم ظهور حضرت اعلي منطوق بيان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود.»(۱۶) حسين علي نوري بر سر جانشيني علي‌محمد شيرازي (باب) چه جنجال‌ها و اختلافات و فحاشي و کشتارها که به راه نيانداخت آنگونه که خواهرش عزيه نوري درباره خشونت و ظلم يزيدگونه حسين علي نوري مي‌نويسد: «مردم به دليل خشونت و ظلم بهاءالله درباره‌ي او مي‌گفتند: اگر حسينعلي، مظهر حسينِ علي (امام حسين عليه السلام) است هزار رحمت حق بر روان پاك يزيد.»(۱۷) همچنين عباس افندي از هراسي مي‌نويسد که پدرش يعني حسين علي نوري در دل مسلمانان انداخت: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرأت مذمّت نمي‌نمود. و جسارت بر شناعت نمي‌کرد.»(۱۸) پس از عباس افندي و برادرش محمد علي بر سر جانشيني پدر اختلاف پيدا کردند و دعواهاي حسين علي نوري و ميرزا يحيي نوري (صبح ازل) تکرار شد. بر اين اساس همانگونه که از شوقي افندي هم گزارش شد، روي خوش، گفتار نيکو و آغوش باز بهائيان تنها براي جذب مخاطباني است که اطلاعي از حقايق بهائيت ندارند و در حقيقت آنان در پي جذب پيرو، يافتن اکثريت و تشکيل حکومت هستند براي اجرا تعاليم داعش گونه خود که گذشت، زيرا آنان غير بهائيان را نژادپست‌تر، سنگ‌ريزه و غير آدم مي‌دانند. ۶. به راستي بهائيت با وجود اين همه فرقه سهرابي و ارتدكس و بيت العدلي و جمشيدي و … مي تواند از اتحاد و عدم تفرقه سخن بگويد؟ سئوال پاياني: آيا با وجود اين هم ضد و نقيض در شعارها و تعاليم بهائيت و ميان گفتار و كردار سران اين جريان، بي ديني بهتر از بهائيت متناقضِ تفرقه سازِ خشونت طلب نيست؟ پانوشت ۱. مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، لوح اشراقات. ۲. پيام ملكوت، ص ۴۴ ـ ۴۵. ۳. مکاتيب، ص ۲۶۶. ۴. نك: فتنه باب، ص ۱۴۷. ۵. قسمتي از الواح خطي نقطه اولي آقا سيد حسين كاتب، ص ۱۳؛ همچنين نک: نقطه الکاف، ص ۱۹. ۶. نقطة الکاف، ص ۲۴۵. ۷. پيشين، ص ۱۸. همچنين نك: پايگاه جامع شناخت بهائيت. ۸. کاشاني، جاني. نقطة الکاف. ليدن هلند: مطبعه بريل، ۱۹۱۰ م.
مقدمه‌ي کتاب: ص (۱۹) له ـ لد. ۹. هشت بهشت، ص ۲۱۶. ۱۰. «من يظهره الله» موعودي است که علي‌محمّد شيرازي در کتاب بيان وعده آمدنش را داده است؛ به معناي کسي که خدا ظاهرش مي‌کند. ۱۱. مجموعه الواح مبارکه، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۳. ۱۲. همان، ص ۴۰۲. ۱۳. تنبيه النائمين، ص ۱۲. همچنين نك: پايگاه جامع شناخت بهائيت. ۱۴. مکاتيب، ج ۲، ص ۱۷۷. ۱۵. مستندات نژادپرستي و توهين به ديگران در تناقضات تعليم وحدت عالم انساني گذشت. ۱۶. مکاتيب، ج ۲، ص ۲۶۶. ۱۷. پيشين. ۱۸. پيشين، ج ۲، ص ۱۷۷. پايگاه جامع شناخت بهائیت bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
اقدام دولتمردان قطر در اخراج بهاییان تصمیم استراتژیک قطر برای مقابله با تحرکات کلاستری و اجرای پروتکل هفتگانه شوقی آفندی بهاییان جهت کسب قدرت و حاکمیت در این کشور البته امیدواریم این کشور بتواند در برابر فشارهای نهاد های قدرت در جهان و ابزارهای فشار بهاییان در عرصه جهانی استقامت بورزد. پايگاه جامع شناخت بهائیت bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
🔹نقد مهدویت علی محمد شیرازی (باب) به ادعاي منابع بهائيت و برخي از آثار نقدي كه مبناي كلامي و محتوايي خود را صرفاً منابع بهائيت (بدون تحقيق) قرار داده‌اند، علي محمد شيرازي پس از ورود به تبريز، درمي‌يابد كه عمرش به پايان رسيده است و بازگشتي در كار نيست،(1) دو شب پس از ورود به تبريز، در سال 1264 قمري ادعاي قائميت خود را آشکار ساخت(2) و در ميان علماي تبريز گفت: «من همان قائم موعودي هستم که هزار سال است منتظر ظهور او هستيد».(3) وي ادعاي بابيت خود را به بابيت علم الهي تأويل مي‌کرد.(4) او در جاي ديگر از مخاطبان مي‌خواهد در اذان به مهدويت او شهادت دهند: «نام مرا در اذان و اقامه داخل کنيد و بگوييد اشهد ان علي‌محمّداً بقيه الله».(5) با وجود همه مستنداتي كه در گزارش بالا بيان شد، بايد توجه داشت كه هيچ شاهد، دليل، مدرك و منبع معتبر و بي غرضي وجود ندارد كه بر ادعاي مهدويت علي محمد شيرازي دلالت كند، زيرا: اولاً. او در هيچ يك از آثار خود ادعاي مهدويت نكرده، بلكه پيوسته خود را فرستاده مهدي موعود يا شخصي غائب معرفي مي‌كند. روشن است كه اگر علي محمد شيرازي ادعاي مهدويت داشت، همچون ادعاي بابيت، نبوت و الوهيت، در آثار خود مطرح مي‌كرد و بازخورد آن مشاهده مي‌شد؛ ولي هيچ نشاني از ادعاي مهدويت او در آثارش وجود ندارد و هيچ شاهدي نيز بر اين ادعا وجود ندارد. چگونه ممكن است كه او ادعاي مهدويت داشته باشد و اين ادعا، برجسته‌ترين ادعاي او بوده باشد، ولي در هيچ يك از آثارش، اثري از آن نباشد؟؟ آيا اين سخن پذيرفتني است‌؟ ثانياً. بهائيان نيز كه از مهدويت علي محمد شيرازي دم مي‌زنند، او را به نام «باب» مي‌شناسند، نه «مهدي»، از اين‌رو پيوسته او را در آثار خود با عنوان حضرت باب معرفي مي‌كنند و حتي نصرت الله محمد حسيني با همين عنوان، يعني «حضرت باب» براي او كتاب مي‌نويسد؛ جالب است كه در هيچ گفتار يا نوشتاري از سران بهائيت، علي محمد شيرازي را حضرت مهدي خطاب نكرده‌اند. ثالثا. با توجه به مطالب فوق، ادعاهايي كه تحت عنوان مهدويت از سوي بهائيت به علي محمد شيرازي نسبت داده مي‌شود، وجاهتي ندارد، زيرا آنان براي اثبات نبوت حسين علي نوري (بها)، محتاج بشارت ديانت اسلام هستند، ازاين‌رو در پي اثبات مهدويت علي محمد شيرازي (به عنوان امام دوازدهم اسلام) هستند تا حسين علي نوري را «من يظهره الله» وعده داده شده علي محمد شيرازي (يعني امام دوازدهم اسلام) معرفي كنند و اين بشارت را بشارت اسلام بر ظهور حسين علي نوري به عنوان پيامبر پس از پيامبر ال بنابراين گزارشات آثاري همچون تاريخ نبيل و … كه منتسب به بهائيان است، در اين باره مورد پذيرش نيست. بهائيت در حقيقت در پي آن است كه با بهره گيري از بشارت علي محمد شيرازي به ظهور «من يظهر الله»، او را مبشر بهائيت معرفي كند. لازم به ذكر است گزارشات كتب نقد نيز قابل قبول نيست، زيرا به آثار بهائياني كه در پي سوء استفاده از ادعاي مهدويت هستند، استناد مي‌كنند كه اشكال اين منابع (اين آثار از طرح و اثبات ادعاي مهدويت علي محمد شيرازي بهره مي برند) و بي اعتباري گزارش آنان در اين مورد گذشت. متأسفانه اين نكته در ميان نقدهاي آثاري كه به نقد مهدويت علي محمد شيرازي پرداخته‌اند، مغفول يا كم رنگ است كه مهمترين نقد بر مهدويت علي محمد شيرازي، همين نكته است كه او هيچ گاه از مهدويت خود سخن نگفته است، بلكه همچون سران شيخيه، از ارتباط با آن حضرت دم زده و خود را فرستاده ايشان معرفي كرده است، نه خود آن حضرت. البته اين نكته به معناي كاستن از ارزش كار آن بزرگواران نيست، بلكه بسان قطعه‌اي مهمي از پازلي است كه ايشان زحمت جمع آوري آن را برعهده داشته‌اند. پانوشت 1. مطالع الانوار، ص 277. 2. پيشين، ص 280. 3. مطالع الانوار، ص 283؛ نك: نقطه الکاف، ص 135. 4. دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 17 ـ 18. 5. فتنه باب، ص 11. پايگاه جامع شناخت بهائیت bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
💠 تقريباً ابتداي سال ۱۳۹۸ بود كه حجت الاسلام بر منبر از آگاه‌سازي جوانان نسبت به انحرافات اعتقادي سخن گفت و شهرت حرز را مصداق اين انحراف‌ها دانست. وي حكاكي اين حرز در ۱۹ فروردين ماه را با تقدس عدد #۱۹ نزد و تطبيق كرد و سعي داشت اين حرز را به اين دو جريان انحرافي نسبت دهد و اينگونه مصداق انحراف نفوذ كرده در مردم را براي مخاطب بيان كند. اين تطبيق كه دقايقي از وقت مخاطب را گرفت، به سرعت با عناويني همچون «رابطه شرف شمس با بهائيت» در منتشر شد و بسياري گمان كردند كه به راستي اين حرز ساخته و پرداخته بهائيت است. برخي از متخصصان و اهل فن، همان دوران واكنش نشان داده و اين تطبيق را باطل خواندند؛ ليكن چون طرح شبهه و خراب كردن غالباً آسان‌تر است و بيشتر از پاسخ در اذهان عمومي باقي مي‌ماند، پاسخ اين سوء برداشت، آنگونه كه بايد منتشر نشد و اين شبهه در اذهان عمومي باقي ماند. جالب‌تر آنكه، نه تنها هدف اصلي اين سخنراني (هشدار نسبت به نفوذ انحرافات) محقق نشد، بلكه برعكس، اين تطبيق ذوقي، ناخواسته سبب تبليغ و برجسته شدن نماد اصلي دو جريان انحرافي، يعني عدد ۱۹ و معرفي آن به كساني شد كه حتي پيش از اين نام اين جريان را نيز نشنيده بودند. در اين ميان، برخي بهائيت را مبدع اين تطبيق دانستند؛ ولي آنچه از اسناد و مدارك برمي‌آيد، آن است كه اين تطبيق اشتباه، برخاسته از سوء برداشت ذوقي همان سخنران است كه متأسفانه ناخواسته موجي از تبليغات را براي بهائيت به همراه داشت. بهائيت كه به هر بهانه و از هر راهي در پي خودنمايي و تبليغ است، پس از طرح اين مطلب از سوي يك روحاني، موقعيت را براي تبليغ به نفع خود مناسب ديد و از اين‌رو به تكثير اين كليپ پرداخت و با سر زبان انداختن نام بهائيت، خود را معرفي كرد و به تعبيري از آب گل آلود، ماهي گرفت و دقيقاً نقض غرض آن سخنران شد و همان چيزي اتفاق افتاد كه سخنران در پي جلوگيري از آن بود. 🔹حقيقت شرف شمس حقيقت شرف شمس با آنچه در ميان عموم متداول است و به باور عمومي تبديل شده، متفاوت است. برخي از مردم گمان مي‌كنند كه مراد از شرف شمس، همان نگين (سنگ) زرد رنگ است و بعضي ديگر آن علائم و نقوشي حكاكي شده بر سنگ را شرف شمس مي‌دانند، در حالي كه در حقيقت شرف شمس نه آن سنگ است و نه آن نقوش، بلكه شرف شمس زمان مخصوصي است كه بر اساس علم ، خورشيد در اوج قدرت خود قرار مي‌گيرد؛ يعني ساعت خاصي از ۱۹ برج حمل (= فروردين ماه) (1) كه اين زمان در مقابل هبوط شمس است؛ همانگونه كه هر يك از كواكب، شرف و هبوط خاص خود را دارند. از نگاه برخي بزرگ معاصر ، حرز شرف شمس، اعتبار ندارد(2) و از نگاه برخی، با حسن نظر و از باب رجاء و امید ثواب استفاده از آن بي‌اشكال است.(3) بايد توجه داشت انتساب اين نقوش و مباحث پيراموني آن به (ع) آن چنان كه بايد قابل پذيرش نيست، زيرا آن حضرت با سفارش نجومي يكي از يارانش به هنگام حركت به سوي خوارج به شدت برخورد مي‌كند؛(4) جداي از آن كه رواياتي كه در اين باره وارد شده است نيز حدود ۷ قرن با آن حضرت فاصله زماني دارد كه معلوم نيست تا آن زمان كجا بوده است. فارق از اختلافات بسياري كه درباره صحت و سقم اعتبار اصل حرز حك شده بر روي نگين (سنگ) زرد رنگ انگشتر‌ها وجود دارد، نكته بسيار مهمي هست كه قالب خريداران اين انگشترها از آن غافل هستند و آن حك كردن آن حرز بر روي سنگ فوق در زمان دقيق شرف شمس است، نه زمان ديگر و به جهت همين اهميت است كه نام اين حرز و انگشتر را شرف شمس (بر اساس زمان حك) گذاشته‌اند و بسياري از فرصت طلبان كه امروز به تبليغ انگشترهاي موسوم به شرف شمس مي‌پردازند نه زمان را رعايت مي‌كنند و نه نقوش اين حرز را به درستي حك مي‌كنند. پانوشت 1. ر.ک: سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۱۰۵۳؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۴، ص ۲۲۷. 2. استفتائات آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله سید علی سیستانی. 3. آیت الله میرزا جواد تبریزی، صراط النجاة، ج ۱۰، ص ۴۲۶؛ استفتائات آیت الله صافی گلپایگانی و… . 4. نهج البلاغه، خطبه ۷۹. نك: پايگاه جامع شناخت بهائیت bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
⁦♦️⁩ دستاويزهاي تطبيق با نمادهاي بابيت و بهائيت 🔹 برخي با تطبيق برخي از نمادهاي بابيت با حرز و انگشتر موسوم به شرف شمس، در پي انتساب اين حرز به بابيت و علي محمد شيرازي (باب) به عنوان سركرده اين جريان انحرافي هستند. ايشان از يك سو به عدد ۱۹ (عدد تقديس شده پيروان بابيت و بهائيت) استناد مي‌كنند و آن را با ۱۹ فروردين ماه، يعني زمان حك حرز منتسب به شرف شمس تطبيق مي‌كنند و از سوي ديگر ستاره پنج پَر منقوش بر نگين انگشترهاي معروف به شرف شمس را با ستاره پنج پري تطبيق مي‌كنند كه علي محمد شيرازي در يكي از نوشته‌هاي خود ترسيم كرده است و بر پايه اين دو تطبيق، توهم اين هماني را مطرح مي‌كنند. در بررسي اين تشابه‌ها و تطبيق آن‌ها بايد توجه داشت كه: ۱. شرف شمس يك رخداد نجومي و تكويني است و ارتباطي به آموزه‌هاي ديني و به اصطلاح شريعت و اديان ندارد. ۲. عمر انحراف بابيت، دويست سال است و رواياتي كه درباره حرز انگشتر‌هاي موسوم به شرف شمس بيان شده است، فارق از صحت و سقم اعتبار آن‌ها به قرن ۷ هجري باز مي‌گردد؛ يعني حدود ۵۰۰ سال پيش از پيدايش جريان‌هاي و . ۳. هر تشابهي دلالت بر ارتباط ندارد، زيرا اين ستاره ۵ پَر، به ستاره حضرت داود (ع) نيز شهرت دارد و در ميان يهوديان نيز متداول است كه اگر بخواهيد از باب گِرد بودن، آن را گردو بناميم، بايد آن را برخاسته از يهود بدانيم نه بابيت و بهائيت. در مورد عدد ۱۹ نيز همين گونه است و با مباحث بي ارتباط بسياري قابل تطبيق است. ۴. غالب جريان‌هاي انحرافي از علوم غريبه بهره مي‌بردند، از اين‌رو حروف و اعداد را به كار مي‌گرفتند. علي‌محمد شيرازي از اين قاعده مستثني نبود و به اين جهت او را سيد ذكر مي‌ناميدند كه در آفتاب سوزان تابستان بوشهر بر فراز پشت بام مي‌رفت(۱) و ذكر و ورد و مي‌خواند(۲) و ادعاهاي خود را با كاربست اعداد مطرح مي‌‌كرد؛ مثل عدد ۱۹ كه از جمع ۱ + ۱۸ حاصل مي‌شود؛ يعني نخستين پيروانش علي محمد شيرازي به همراه خودش اشاره دارد و عدد ۱۵۱۱ يا ۲۰۰۱ كه سال ظهور بابيت است يا شهادتي كه به دستور او در اذان نماز جمعه شيراز اضافه مي‌شود: «اشهد ان علياً قبل نبيل باب بقيه الله» كه نبيل بر اساس حروف ابجد برابر با محمد است و او با اين ترفند در پي فرار از مجازات ادعاي بابيت بود. بنابراين سران فرق انحرافي از اين علوم غريبه براي دستيابي به اهداف خود بهره مي‌بردند و اين چيز جديد نبود و اين يعني آنان از اين مباحث استفاده مي‌كردند، نه اين كه اين مباحث ابداعات آنان باشد. ۵. بر اساس شواهد بسياري كه در مقالات گوناگون به چاپ رسيده،(۳) غالب آموزه‌هاي بابيت و بهائيت الگو گرفته از جريان‌هاي پيش از ايشان است و اينان تقريباً هيچ حرف تازه‌اي مطرح نكرده‌اند؛ بر اين اساس ستاره ۵ پر و عدد ۱۹ نيز نمي‌تواند از اين قاعده مستثنا باشد و بي‌شك بر اساس انگيزه‌هايي كه علي محمد شيرازي در سر داشته است، آن‌ها را انتخاب كرده است. آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد، اين نكته است كه: هر تطبيقي بايد بر اساس شواهد، اسناد و مدارك درست، نه ذوقيات و ظنيات كه حقايق بطلان آن‌ها را ثابت مي‌كند. پانوشت: ۱.مطالع الانوار، ص ۶۲ – ۶۴. ۲. مقالات بسياري از محمد علي پرهيزگار در اين باره تحقيق و تأليف شده است. نك: فصلنامه مشرق موعود، ش۴۳ و ش ۴۷ و فصلنامه انتظار موعود، ش ۵۳ و ش ۵۶ و ش ۵۸. به ويژه مقاله: «پيشينه شناسي و نقد گرايش‌هاي باطني بابيت و بهائيت»، فصلنامه مشرق موعود، شماره ۴۳، ص ۱۵۱ ـ ۱۷۰. ۳. الکواکب الدريه، ص ۳۴. نک: پايگاه جامع bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat
بيش از نبوت، از خدايي خود سخن گفته است: «لا اله الا انا المسجون الفريد» «ولد من لم يلد و لم يولد». به راستي است يا ؟ نک: پايگاه جامع bahaiat.com t.me/bahaiat_com eitaa.com/bahaiat sapp.ir/bahaiat.com instagram.com/bahaiat