♦️🌟🌟♦️🌟🌟♦️
💟سیاحت غرب
📖قسمت پنجم
گفت بنشین که من نه پیغمبرم و نه امام و نه مَلَک (فرشته) بلکه حبیب و رفیق تو هستم. پرسیدم شما کی هستید و اسم تو چیست؟ و حسب و نسب خود را به من بگو و زهی توفیق که تو رفیق من باشی و من همیشه با تو باشم. گفت اسمم هادی است یعنی راهنما و یک کنیهام ابوالوفاء و دیگری ابوتراب است. من بودم که آن جواب آخری را به دل تو انداختم و تو گفتی و خلاصی یافتی و اگر آن جواب را نگفته بودی، با آن عمود (گُرز) میزدند که جای تو پرآتش میشد.
گفتم از مَراحِم حضرت عالی ممنونم که حقیقتاً آزاد کرده شما هستم، ولی آن سؤال آخر آنها به نظر من بیفایده و بهانهگیری بود؛ زیرا که عقاید اسلامی را به درستی جواب دادم و امور واقعی را که شخص اظهار میکند، چون و چرایی ندارد. مثلاً اگر آتش به دست آدم بگذارند و اظهار کند که دستم سوخت، نباید پرسید که چرا اظهار میکنی دستم سوخت؛ و اگر کسی هم جاهلانه بپرسد، جوابش این است که مگر کوری نمیبینی آتش روی دستم هست؟ و این سؤال آخری از این قبیل است. گفت چنین نیست زیرا که مجرّد (صِرف) مطابقت کلام با واقع، به حال انسان مفید نیست بلکه انصاف و عقیده قلبی لازم است که او را به سوی عمل حرکت دهد؛ چنانکه گفته شده « قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا .. وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِکُمْ؛ بگو ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده و به حقیقت هنوز ایمان نیاوردهاید. / سوره حجرات،14»
مگر در روز اول در جواب «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟» همه بلی نگفتند؟ و اقرار به ربوبیت و معبودیت حق کما هو الواقع (همچنان که حقیقتاً هست) نکردند؟
گفتم: چرا.
[هادی] گفت: در جهان مادی که [انسانها] به تکالیف امتحان شدند، چون آن اقرار روز اول، زبانیِ صِرف بود، از بعضی از این تکالیف سر برتافتند و از بوتهی امتحان، خالص عیار بیرون نیامدند. حالا در منزل اولِ این جهان نیز همه ـ از مؤمن و منافق ـ سؤالات اینها را به درستی و موافق با واقع جواب میدهند. و این پرسش آخری امتحان است که اگر عقیده قلبی باشد، همان جواب داده میشود و خلاصی حاصل است و الا جواب خواهد داد که به تقلید مردم گفتم «سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُ؛ از مردم شنیدم که چنین میگفتند پس من هم آن را گفتم. / در حدیث از امام کاظم علیهالسلام، بحارالأنوار، ج۶، ص۲۶۳» ...
ادامه دارد ...
#سیاحت_غرب
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_پنجم
#معاد #عالم_برزخ
#زندگی_پس_از_مرک
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@bahambashim18
🌟
📕سیاحت غرب
💦قسمت ششم
....و تقلید در گفتار بدون اعتقاد قلبی، مفید فایده نخواهد بود، چنانچه تو خود میدانی که در اخبار (احادیث) معصومین(ع) همین تفضیل وارد شده است.
گفتم: حالا یادم آمد که همین تفصیل را در اخبار وارد است، ولی دِهشت (حیرت) و وحشت هنگام سؤال، آن را از یادم برده بود و تو به یادم آوردی. خدا مرا بیتو نگذارد.
حالا بگو تو از کجا با من آشنا شدی؟ و حال آنکه من با تو سابقهای ندارم و با این همه عشق مُفرطی که به تو دارم، فِراق تو را مساوی با هلاک خود میدانم.
گفت: من از اول با تو بودهام و مهربانی داشتهام و لیکن برای تو محسوس نبودهام، چون دیدهی تو در جهان مادّی چندان بینایی نداشته. من همان رشتهی محبت و ارتباط تو به علی بن ابیطالب و اهل بیت پیغمبر (علیهم السلام) و سورهی «هُدی» تو هستم که از او به قدر قابلیت تو، در تو ظهور دارد، و از این رو اسم من «هادی» است، ولی نسبت به تو؛ و او (امیرالمؤمنین علیهالسلام) هادیِ همهی پرهیزگاران است؛ «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ؛ این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است. / سوره بقره،2». و من همان تمسّک و وابستگیِ تو به آن عروة الوثقی هستم که «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصامَ لَها؛ هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان به خدا گراید، بیگمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسستن و تَرکی در آن نیست. / سوره بقره، 256» و از تو هیچ جدایی ندارم مگر اینکه تو خود را به هوسهایی از من دور داری. و وجه اینکه کُنیهی من ابوالوفا و ابوتراب شده، آن است که تو غالباً و حتی الامکان بر طبق اقوال و وعدههایت رفتار میکنی، و نسبت به مؤمنین تواضع داری.
و سخن کوتاه، من متولّد از علی(ع) هستم در گهوارهی دل تو، به اندازه قوه و استعداد تو. و سازگاری و ناسازگاری بود و نبود من با تو، به دست و اختیار تو بوده؛ در صورت معصیت از تو گریختهام و پس از توبه با تو همنشین بودهام. از این جهت گفتم در مسافرتِ این جهان از تو جدایی ندارم، مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیهی روزنامه بوده، «وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ؛ همانا خدا هرگز کمترین ستم در حق بندگان نخواهد کرد. / سوره حج،10»، «وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ لیکن آنها خود بر نفس خویش ستم میکردند. سوره نحل، 118»
و من الآن میروم و تو باید فی الجمله (قدری) استراحت کنی و من همان امانت الهیام که به تو سپرده شده است، قرآن پر است از قصههای من.
هر حدیثی که بوی درد کند - شرح احوال تو به تویِ من است
ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و با من اظهار ناشناسایی مینمایید، خداحافظ!
تنها که ماندم، به فکر احوال خود و بیانات هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً حالات و رفتارهای آدمی در جهانِ مادی، خوابی است که دیده شده و حالا که بیدار و هوشیار شدهایم، تعبیر آن خواب است که ظاهر و مرئی (قابل دیدن) میشود (اشاره به حدیثی است که: مردم در خوابند، وقتی میمیرند از خواب بیدار میشوند)، و کلام ذوالقرنین در ظلمات که هر که از این ریگ بردارد، به روشنایی که رسید پشیمان است و هر کس که برنداشت نیز پشیمان خواهد بود، کنایه از همین دو حال انسان در دنیا و آخرت خواهد بود که هر کس به اندازهای افسوس دارد. «يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ؛ ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم. / سوره زمر، 56» و لکن پشیمانی حالا سودی ندارد. درِ توبه بسته شده ..
و در این اندیشه و غم و اندوه، خُمارِ خواب مرا گرفت.
#معاد #عالم_برزخ
#آقا_نجفی_قوچانی
#سیاحت_غرب
#قسمت_ششم
#زندگی_پس_از_مرک
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@bahambashim18
💥💥💥💥💥💥
♨️سیاحت غرب♨️
📖ادامه..👇
چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشستهاند. 😧
😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند.
و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوهی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو میکشند و با هم نجوا میکنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو میکشند، پس از آن مینویسند و در آن قوطیها مضبوط میسازند.
🤕و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر میشود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد میشود) من.
اجمالاً فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط مینمایند.
و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر آنکه توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم.
😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطیهای سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند.
پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند.
کم کم آن قفسه تنگ میشد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهرهها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪
پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش!
حالی ندارم که برخیزم و در این بیادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیشود و سخنم بریده بریده بیرون میشود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گلهمند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم.
🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردنگیر است و اختصاص به تو ندارد و گفتهاند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا میشود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد.
👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ...
#سیاحت_غرب #معاد
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_هفتم #عالم_برزخ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@bahambashim18
💦سیاحت غرب💦
📖ادامه...👇
💠دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست.
چون این قفس که خیال کردی از هفت جوش است، ترکیب او از اخلاق زشت انسان است که با نیش غضب به یکدیگر جوش خورده که روح انسان را در جهان مادی فرا گرفته و در این جهان به صورت قفس درآمده است.
و ممکن است که هزار جوش باشد چه ریشهی خویهای زشت سه تاست:
آز(افزون طلبی)،
منائی(کبر و غرور)
و رشک(حسد داشتن) بردن؛
که اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دومی شیطان را مردود ساخت و سومی قابیل را به جهنم برد.
❗️ ولی این سه تا هزاران شاخ و برگ پیدا میکند و در زیادی و کمی نسبت به اشخاص تفاوت کلی دارد.👌
هادی در بین این گفتار شیرین خود، دست به پشت و پهلو و اعضای من میکشید که خُردشدهها درست و دردها رفع میشد، و از مهربانیهای او قوّت و حیات تازهای در من بوجود آمد.
صورت و اعضایم از کثافات و کدورت طهارت یافته بود و شفافیت و درخشندگی داشت. فهمیدم آن فشار، نوعی تطهیر است برای شخصی که موارد کثافت و کدورات و شرور به آن فشار گرفته میشود، چنان که به صورت نفت سیاه دیده شد.
و گرچه در تعبیر ائمه(علیهم السلام) آمده است که شیر مادر از دماغ (مغز) بیرون میشود، ولی چون اصل آن شیر، خون حیض و سیاه و از جنس نجاسات است، پس منافات ندارد که به رنگ سیاه و کثیف دیده شود.
هادی گفت:
این توبره پشتی را که بار توست باز کن ببینم چه داما کانال چ قوطیهای سربسته را دیدم روی بعضی نوشته بود «زاد و توشه فلان منزل» و روی بعضی «خطرات و عقبات فلان منزل» و بعضی پاکتها نیز متعلّق به بعضی منازل دیگر بود که در آنجا باید باز شود و معلوم گردد. 🤔😐
پرسیدم: این قوطی چیست؟
گفت: اینها ساعت لیل و نهار (شب و روز) عمر توست که در آنها عملهای زشت و زیبا از تو سرزده و پس از گذشت آن وقت بر تو، دهانش مثل صدف به هم آمده و آن عمل را همچون دانهی دُرّ (مروارید) میان خود نگاهداشته و حالا به صورت قوطی سربسته در آمده است. 👌
گفتم این قلادّه (زنجیر، گردنبند) گردنم چیست؟❗️
گفت: نامهی عمل توست که در آخر کار و روز حساب، حساب خرج و دخل تو تصفیه شود، و او در این عالم محل حاجت نیست، «وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا؛ و ما مقدّرات و نتیجه اعمال هر انسانی را طوق گردن او ساختیم (که ملازم و قرین همیشگی او باشد) و روز قیامت کتابی (که نامه اعمال اوست) بر او بیرون آریم در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند. /سوره اسراء،13»
[هادی] گفت من توشه سفر تو را کم میبینم،
باید چند جمعه اینجا معطّل باشی 😳بلکه از دارالغرور (دنیا) چیزی از دوستان برایت برسد، که پیغمبر(ص) فرموده است: «در سفر هرچه زاد و توشه بیشتر باشد، بهتر است».
من باید بروم برای تو از سلطان دنیا و دین (امیرالمؤمنین علیهالسلام) تذکره و جواز عبور بگیرم. و چنانچه در بین هفته خبری نرسید، در شب جمعه به نزد اهل بیت خود برو، شاید به طلب رحمت و مغفرت یادی از تو بنمایند.
هادی رفت و من به انتظار نشستم ولی جایم خوب بود. حجره ای بود مفروش به فرشهای الوان (رنگارنگ) و دارای نقشهای زیبا.😍
تا شب جمعه رسید و خبری نیامد.😒
طبق سفارش هادی رفتم در منزلم به صورت پرندهای به روی شاخه درختی نشستم ...
#سیاحت_غرب #معاد
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_هشتم #عالم_برزخ
#زندگی_پس_از_مرک
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@bahambashim18