eitaa logo
کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
525 دنبال‌کننده
72 عکس
51 ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل مرثیه نوشته... سنگین بی کفن (س) مقتل نوشته است تو را بی هوا زدند سنگی به بوسه گاه نبی ازجفا زدند آه از دقایقی که جوانان  برابر چشم ترت ،به لجه ی خون دست و پا زدند مقتل نوشته خواهرتو دیده روی تل درقتله گاه راس تورا ازقفا زدند مقتل نوشته عده ای ازپیرمردها از روی بغض بر بدنت با عصا زدند گیرم قرار بود سرت را جدا کنند پس نیزه را میان گلویت چرا زدند آن ده نفر که بر تن تو اسب تاختند آتش به قلب حضرت خیرالنساء زدند مقتل نوشته روبه روی چشم خواهرت هجده سربریده برآن نیزه ها زدند پربود قلبشان همه ازبغض مرتضی آنان که چوب برلب خون خدا زدند انگار آسمان سر زینب خراب شد تا دختر تو را به کنیزی صدا زدند ابوذر رییس میرزایی(بهار)
غزل مرثیه نوشته... سنگین بی کفن (س) مقتل نوشته است تو را بی هوا زدند سنگی به بوسه گاه نبی ازجفا زدند آه از دقایقی که جوانان  برابر چشم ترت ،به لجه ی خون دست و پا زدند مقتل نوشته خواهرتو دیده روی تل درقتله گاه راس تورا ازقفا زدند مقتل نوشته عده ای ازپیرمردها از روی بغض بر بدنت با عصا زدند گیرم قرار بود سرت را جدا کنند پس نیزه را میان گلویت چرا زدند آن ده نفر که بر تن تو اسب تاختند آتش به قلب حضرت خیرالنساء زدند مقتل نوشته روبه روی چشم خواهرت هجده سربریده برآن نیزه ها زدند پربود قلبشان همه ازبغض مرتضی آنان که چوب برلب خون خدا زدند انگار آسمان سر زینب خراب شد تا دختر تو را به کنیزی صدا زدند ابوذر رییس میرزایی(بهار)
دل نوشته اربعین سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)
زمزمه زمان(عج) قنوتی بدون اجابتم منم که گرفتار غیبتم میدونی که غرق خجالتم عزیز زهرا همیشه میگیرم بهونتو نشونم بده راه خونتو میشه که ببخشی مهمونتو عزیز زهرا یاصاحب الزمان الغوث والامان رویی نشان بده ای ماه جمکران آقا بیا بیا میدونم که غمخوار مادری همیشه هوادار مادری یه عمره عزادار مادری عزیز زهرا همون مادری که سینش شکست یه نامرد تو کوچه راهشو بست باسیلی روخاکا زپا نشست عزیز زهرا حی علی العزا حی علی البکا بی فاطمه شده میسوزه مرتضی وای از دل علی میدونی چه سخته فراق تو سوزنده دل من رو داغ تو بچه هات میگیرن سراغتو گذاشتی رفتی بدون تو دنیاس مثه قفس چه زود رفتی زهرا ای هم نفس دیگه حیدر تو بی فاطمس گذاشتی رفتی خورشید خونمو از خونه میبرم تابوتتو دارم روشونه میبرم من از خدا میخام صبری بده به من کاشکی کنار تو قبری بده به من وای از دل علی ابوذر رییس میرزایی
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه باری که حسینیه جلوه بودم یکی از همین عزیزان میخوند حاج حسن خلجم گریه میکرد و می گفت: به هر زبان که توخواهی سخن بگو با من واقعا اخلاص ایشون زبانزده.ای کاش ازاین بزرگان یاد بگیریم حسن خلج
غزل مرثیه نوشته... سنگین بی کفن (س) مقتل نوشته است تو را بی هوا زدند سنگی به بوسه گاه نبی ازجفا زدند آه از دقایقی که جوانان  برابر چشم ترت ،به لجه ی خون دست و پا زدند مقتل نوشته خواهرتو دیده روی تل درقتله گاه راس تورا ازقفا زدند مقتل نوشته عده ای ازپیرمردها از روی بغض بر بدنت با عصا زدند گیرم قرار بود سرت را جدا کنند پس نیزه را میان گلویت چرا زدند آن ده نفر که بر تن تو اسب تاختند آتش به قلب حضرت خیرالنساء زدند مقتل نوشته روبه روی چشم خواهرت هجده سربریده برآن نیزه ها زدند پربود قلبشان همه ازبغض مرتضی آنان که چوب برلب خون خدا زدند انگار آسمان سر زینب خراب شد تا دختر تو را به کنیزی صدا زدند ابوذر رییس میرزایی(بهار)
دل نوشته اربعین سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)
زمزمه زمان(عج) قنوتی بدون اجابتم منم که گرفتار غیبتم میدونی که غرق خجالتم عزیز زهرا همیشه میگیرم بهونتو نشونم بده راه خونتو میشه که ببخشی مهمونتو عزیز زهرا یاصاحب الزمان الغوث والامان رویی نشان بده ای ماه جمکران آقا بیا بیا میدونم که غمخوار مادری همیشه هوادار مادری یه عمره عزادار مادری عزیز زهرا همون مادری که سینش شکست یه نامرد تو کوچه راهشو بست باسیلی روخاکا زپا نشست عزیز زهرا حی علی العزا حی علی البکا بی فاطمه شده میسوزه مرتضی وای از دل علی میدونی چه سخته فراق تو سوزنده دل من رو داغ تو بچه هات میگیرن سراغتو گذاشتی رفتی بدون تو دنیاس مثه قفس چه زود رفتی زهرا ای هم نفس دیگه حیدر تو بی فاطمس گذاشتی رفتی خورشید خونمو از خونه میبرم تابوتتو دارم روشونه میبرم من از خدا میخام صبری بده به من کاشکی کنار تو قبری بده به من وای از دل علی ابوذر رییس میرزایی