eitaa logo
بهارِ رویش
1.1هزار دنبال‌کننده
325 عکس
130 ویدیو
27 فایل
🌷اینجا یاد می گیریم که بهترین خودمان باشیم 🌷 《 علیرضا احمدی 🔱 رضا یوسف زاده》 از طلبه‌های حوزه علمیه و روانشناس اسلامی ادمین دورها: @Psy_life ارتباط با من: @ali_reza_ahmadi_1111
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول خدا(ص)به علی مرتضی (ع) می‌فرماید:«هرکس بر من صلوات بفرستد شفاعت من برای او واجب می‌شود». ۱۴ صلوات به نیت سلامتی و فرج امام زمان عج. https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹 ♨️ قسمت ۵۵ و ۵۶ داستان زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
5⃣5⃣قسمت پنجاه و پنج رفتم توی صف نماز ایستادم ... همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ... بی توجه به همه شون ... اولین نماز من شروع شد ... . از لحظه ای که دستم رو به آسمان بلند کردم ... روی گوشم گذاشتم ... و الله اکبر گفتم ... دوباره اشک مثل سیلابی از چشمم فرو ریخت ... اولین رکوع من ... و اولین سجده های من ... . نماز به سلام رسید ...الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر... با هر الله اکبر ... قلبم آرام می شد ... با هر الله اکبر ... وجودم سکوت عمیقی می کرد ... . آرامش عجیبی بر قلبم حاکم شده بود ... چنان قدرتی رو احساس می کردم ... که هرگز، تجربه اش نکرده بودم ... بی اختیار رفتم سجده ... بی توجه به همه ... در سکوت و آرامش قلبم ... اشک می ریختم ... از درون احساس عزت و قدرت می کردم ... . . با صدای اقامه امام جماعت به خودم اومدم ... سر از سجده که برداشتم ... دست آشنایی به سمتم بلند شد ... قبول باشه ... تازه متوجه هادی شدم ... تمام مدت کنار من بود ... اونم چشم هاش مثل من سرخ شده بود... لبخند شیرینی تمام صورتم رو پر کرد ... دستم رو به سمتش بلند کردم و دستش رو گرفتم ... دستش رو بلند کرد ... بوسید و به پیشانیش زد... . امام جماعت ... الله اکبر گفت ... و نماز عشاء شروع شد ... اون شب تا صبح خوابم نبرد ... حس گرمای عجیبی قلب و وجودم رو پر کرده بود ... آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم ... حس می کردم بین من و خدا ... یه پرده نازک انداختن ... فقط کافیه دستم رو بلند کنم و اون رو کنار بزنم ... حس آرامش، وجودم رو پر کرد ... تمام زخم های درونم آرام گرفته بود ... و رفتار و زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار داد ... تازه مفهوم خیلی از حرف ها رو می فهمیدم ... حرف هایی که به همه شون پوزخند زده بودم ... خدا رو میشه با عقل ثابت کرد ... اما با عقل نمیشه درک کرد و شناخت ... در وادی معرفت، عقل ها سرگردانند ... تازه مفهوم عشق و محبت به خدا رو درک می کردم ... دیگه مسلمان ها و اشک هاشون برای خدا، پیامبر و اهل بیت برام عجیب نبود ... این حس محبت در وجود من هم شکل گرفته بود و داشت شدت پیدا می کرد ... من با عقل دنبال اسلام اومده بودم ... با عقل، برتری و نیاز مردم رو به تفکرات اسلام و قرآن، سنجیده بودم ... اما این عقل ... با وجود تمام شناخت دقیقی که بهم داده بود ... یک سال و نیم، بین من و حقیقت ایستاد ... و من فهمیدم ... فهمیدم که با عقل باید مسیر صحیح رو به مردم نشون داد... اما تبعیت و قرار گرفتن در این مسیر، کار عقل نیست ... چه بسیار افرادی که با عقل شون به شناخت حقیقت رسیدند ... ولی نفس و درون شون مانع از پذیرش حقیقت شد ... . . به رسم استاد و شاگردی ... دو زانو نشستم جلوی هادی و ازش خواستم استادم بشه ... هادی بدجور خجالت کشید ... - چی کار می کنی کوین؟ ... اینطوری نکن ... - بهم یاد بده هادی ... مسلمان بودن و بنده بودن رو بهم یاد بده ... توهم مثل من تازه مسلمان بودی اما حتی اساتید تو رو تحسین می کنن ... استاد من باش .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
6⃣5⃣قسمت پنجاه و شش خیلی خجالت کشید ... سرش رو انداخت پایین ... من چیزی بلد نیستم ... فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم ... . . بلند شد و از توی وسایلش یه دفترچه در آورد ... نشست کنارم ... - من این روش رو بعد از خوندن چهل حدیث امام خمینی پیدا کردم ... . دفترش سه بخش بود ... اول، کمبودها، نواقص و اشتباهاتی که باید اصلاح می شد ... دوم، خصلت ها و نکات مثبتی که باید ایجاد می شد ... سوم، بررسی علل و موانعی که مانع اون برای رسیدن به اونها می شد ... به طور خلاصه ... بخش اول، نقد خودش بود ... دومی، برنامه اصلاحی ... و سومی، نقد عملکردش ... . . - من هر نکته اخلاقی ای رو که توی احادیث بهش برخوردم ... یا توی رفتار دیگران دیدم رو یادداشت کردم ... و چهله گرفتم... اوایل سخته و مانع زیادی ایجاد میشه ... اما به مرور این چهله گرفتن ها عادی شد ... فقط نباید از شکست بترسی... خندیدم ... _من مرد روزهای سختم ... از انجام کارهای سخت نمی ترسم ... چند لحظه با لبخند بهم نگاه کرد ... خنده ام گرفت ... _چی شده؟ ... چرا اینطوری بهم نگاه می کنی؟ ... دوباره خندید ... _حیف این لبخند نبود، همیشه غضب کرده بودی؟ ... همیشه بخند ... و زد روی شونه ام و بلند شد ... . یهو یه چیزی به ذهنم رسید ... _هادی، تو از کی اسمت رو عوض کردی؟ ... منم یه اسم اسلامی می خوام ... . حالتش عجیب شد ... تا حالا اونطوری ندیده بودمش ... بدون اینکه جواب سوال اولم رو بده ... یهو خندید و گفت ... _ یه اسم عالی برات سراغ دارم ... امیدوارم خوشت بیاد ... . . حسابی کنجکاویم تحریک شد ... هم اینکه چرا جواب سوالم رو نداد و حالت چهره اش اونطوری شد ... هم سر اسم ... . - پیشنهادت چیه؟ ... - جون ... [حرف ج را با فتحه بخوانید] - جون؟ ... من تا حالا چنین اسمی رو بین بچه ها نشنیده بودم ... . - اسم غلام سیاه پوست امام حسینه ... این غلام، بدن بدبویی داشته و به خاطر همین همیشه خجالت می کشیده ... و همه مسخره اش می کردن ... توی صحرای کربلا ... وقتی امام حسین، اون رو آزاد می کنه و بهش میگه می تونی بری ... به خاطر عشقش به امام، حاضر به ترک اونجا نمیشه ... و میگه ... به خدا سوگند، از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزه و پیوند بخوره ... امام هم در حقش دعا می کنن ... الان هم یکی از ٧٢ تن شهید کربلاست... تو وجه اشتراک زیادی با جون داری ... . سرم رو انداختم پایین ... _هم سیاهم ... هم مفهوم فامیلم میشه راسو ... . - ناراحت شدی؟ ... . سرم رو آوردم بالا ... چشم هاش نگران شده بود ... _ نه ... اتفاقا برای اولین بار خوشحالم ... از اینکه یه عمر همه راسو و بدبو صدام کردن .. 🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🔻اعمال روز «دَحْوُالْأرْض» ▫️بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده (چهارشنبه ۲۴ خردادماه) روز «دَحْوُالْأرْض» است. دحوالارض بنابر روایات، زمانی است که نخستین خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند. طابق بعضی از روایات، نخستین جایی که از زیر آب بیرون آمد، خشک شد و سپس گسترش یافت، سرزمین «مکه» و به‌خصوص محل خانه «کعبه» بود. اعمال روز دحوالارض: ▫️ غسل ▫️ روزه گرفتن که معادل روزه هفتاد سال و در روایتی کفاره گناهان هفتاد سال است و برای روزه‌دار این روز، آنچه میان آسمان و زمین است، استغفار می‌کند. ▫️ دو رکعت نماز، نزدیک ظهر وارد شده است؛ در هر رکعت بعد از حمد باید پنج مرتبه سوره «شمس» را خواند و پس از سلام نماز گفت: «لاحَوْلَ و لاقوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم» و سپس: «یا مُقیلَ الْعَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی یا مُجیبَ الدَّعَواتِ اَجِبْ دَعْوَتی یا سامِعَ الْاَصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی وَ ارْحَمْنی و تَجاوَزْ عَنْ سَیئاتی وَ ما عِنْدی یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرام» ▫️ زیارت امام رضا علیه‌السلام ▫️ خواندن دعای «اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ …» که در مفاتیح الجنان (اعمال روز بیست‌وپنجم ذی‌قعده) ذکر شده است. ▫️در مفاتیح‌الجنان چنین آمده که هر کس این روز را روزه بگیرد و شب آن (یعنی امشب) را به عبادت مشغول باشد، ثواب صد سال عبادت برایش نوشته می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسب و کار اینترنتی ۳.m4a
3.82M
🔻کسب و کار اینترنتی 🔸 قسمت سوم (پایان) 📻رادیو معارف📻 📻برنامه مهربان باشیم📻 رضا https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
سلام رفقا 🌹 فایل های کسب و کار اینترنتی رو گوش دادین؟ تو سه قسمت، ۱۵ نکته طلایی رو توضیح دادم
قسمت اول، ۵ اصل زیر رو توضیح دادم 👇👇👇👇👇👇👇👇 ۱. خود ارزیابی و کسب آمادگی ۲. تحقیق و مشاوره ۳. ارتقاء شناخت در زمینه حرفه ای ۴. تدوین نقشه راه ۵. بزرگ فکر کنیم، کوچک شروع کنیم
قسمت دوم، ۵ نکته کاربردی زیر رو گفتم 👇👇👇👇👇👇👇 ۶. مشخص کردن جامعه هدف ۷. بررسی همکاران و هم صنف ها ۸. خود را با بزرگان مقایسه نکنید ۹. خلاقیت و ارزش رقابتی ۱۰. ساعت کاری مشخص
در آخرین قسمت که امشب تقدیم کردم هم ۵ اصل پایانی رو توضیح دادم 👇👇👇👇👇👇👇👇 ۱۱. صادق باش و هوای مشتری رو داشته باش ۱۲. ارتقاء مداوم دانش و مهارت ۱۳. تبلیغات صحیح و قاعده مند ۱۴. از شکست ها درس بگیریم ۱۵. شراکت با خدا و امام زمان عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول اکرم ص: صلاتکم علی زکاة لاعمالکم؛ اعمال خود را پاکیزه و تطهیر کنید با فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد ص. 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 🌸۱۴صلوات به نیت سلامتی وفرج امام زمان عج.🌸   https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹 ♨️ قسمت ۵۷ و ۵۸ داستان زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
7⃣5⃣قسمت پنجاه و هفت با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم ... می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم ... یه دفتر برداشتم ... و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ... . هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم ... تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم ... شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه ... و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده ... هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود ... و استاد عملی سیره شده بود ... هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد ... . کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد ... والسابقون شده بودیم ... به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره ... منم برای ورود به این رقابت ... پا گذاشتم جای پاش ... سر جمع کردن و پهن کردن سفره ... شستن ظرف ها ... کمک به بقیه ... تمییز کردن اتاق ... و ... . . خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله ... مسابقه خوب بودن می شد ... چشم باز کردم ... دیدم یه آدم جدید شدم ... کمال همنشین در من اثر کرد ... . دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود ... تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم ... و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد ... تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم ... . باورم نمی شد ... حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود ... اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود ... باور نمی کردم ... اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود ... اولش که گفت ... فکر کردم شوخی می کنه ... اما حقیقت داشت ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
❤️قسمت آخر... هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود ... به راحتی به ١٠ زبان زنده دنیا حرف می زد ... و به کشورهای زیادی سفر کرده بود ... . . بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه ... همه چیز لو میره ... پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه... حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره ... اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه ... پدرش، هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران ... مخفیانه، پسرش رو به اینجا می فرسته ... هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد ... . بهش گفتم ... _چرا همین جا ... توی ایران نمی مونی؟ ... . نگاه عمیقی بهم کرد ... _ شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ... من رو به ایران فرستاد ... اما من شرمنده خدام ... پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه ... برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه ... اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره ... . وظیفه من اینه که برگردم ... حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو... پدر خودم صادر کنه ... . . اون می خندید ... اما خنده هاش پر از درد بود ... گذشتن از تمام اون جلال و عظمت ... و دنبال حق حرکت کردن ... نمی دونستم چی باید بهش بگم؟ ... . . ناخودآگاه خنده ام گرفت ... _یه چیزی رو می دونی؟ ... اسم من، مناسب منه ... اما اسم تو نیست ... باید اسمت رو میزاشتی سلمان ... یا ... هادی سلمان ... . - هادی سلمان؟ ... بلند خندید ... این اسم دیگه کامل عربیه ... ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم ... . . تازه می فهمیدم ... چرا روز اول ... من رو کنار هادی قرار دادن... حقیقت این بود ... هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم ... مسیر و هدفی که ... قیمتش، جان ما بود ... من با هدف دیگه ای به ایران اومدم ... اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت ... امروز، هدف من ... نه قیام برای نجات بومی ها ... که نجات استرالیاست ... . من این بار، می خوام حسینی بشم ... برای خمینی شدن باید حسینی شد ... . وسایلم رو جمع کردم و اومدم بیرون ... گریه ام گرفته بود ... قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
رفقا داستان جذاب سرزمین زیبای من به پایان رسید🏁🏁 امیدوارم که نگاه جدیدی به زندگی پیدا کرده باشید😎
من خودم از خوندن داستان کوین لذت❤️ بردم و آرزو دارم بتونم مثل کوین برای دین و اعتقاداتم بجنگم 👊
اگر انسان دنبال برتری‌جویی بود، هر کاری بکند فساد است. اگر دنبال اثبات خودت بودی، نمازخواندن‌ات هم فساد است؛ چون مدّ «و لَا الضّالّین»‌ات را می‌کِشی که خودت را اثبات کنی! روضه هم که می‌خوانی، العیاذ بالله می‌خواهی از عاشورا خرج کنی تا محترم شوی. این حُبّ جاه، از حُبّ مال خطرناک‌تر است. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
2.86M
🕰 قدر فرصت ها رو بدونید ♨️ این صوت ۱۰ دقیقه ای رو گوش کنید تا متوجه بشید چه خدای خوبی دارید 🔰کانال تربیتی و دینی بهار رویش🔰 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
اونایی که امروز روزه گرفتن روزشون قبول باشه 🎉 انشالله خدا ازشون راضی باشه ❤️
توی شرح نهج البلاغه امشب یه نکات مهمی گفته میشه که به زندگیتون خیلی کمک میکنه حتما گوش کنید
3.33M
♤●●﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴾●●♤ ⚜️همنشین امیرِکلام (حکمت‌ها)⚜️ 🔸شرح نهج البلاغه🔸 ( راز زندگی موفق) قَالَ امیر المومنین (علیه السلام): صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ امام علی (علیه السلام) فرمود: سينه عاقل صندوقچه راز اوست و خوشرويى دام دوستى است و برد بارى، گورگاه زشتيها https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
صوت امشب اونایی گوش کنن که واقعا دوست دارن زندگیشونُ از شر افراد مزاحم و فضول حفظ کنن