یکی از دعاهای همیشگیم از وقتی خودم رو شناختم این بوده:
خدایا به من دوستان مومن و جمع مومنانهای عطا کن که منو به خودت نزدیکتر کنن. حالم باهاشون خوب باشه.
حالا خدا بهم دوستانی داده از برگ گل لطیفتر، از معرفت شبیه دوستان اهلبیت، مرامشون مرام بندههای خاص خدا و مهربونیشون مثل نسیم خنک اردیبهشت وجودم رو نوازش میکنه.
خدا برام حفظتون کنه.💚💚💚
ماچ به کلههاتون😁
هدایت شده از یاران امام زمان(عج)🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*•|او را درمیان سربازانش بجوی...|•
#یامهدی
https://eitaa.com/yaranemamzaman14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بماند به یادگار
حالم حال این شعره!
دست میکشم لای موهای نرمش. صدام را عوض میکنم و اسمش را میگویم: 《 عباس مامان! بیدار شو.》 پیچ و تابی به بدن ترکهایاش میدهد. دوباره صداش میکنم:《 پاشو. دیشب بعد مدتها تو اتاقت پیش ماشینات خوابیدی چطور بود؟ خوب خوابیدی؟》 دندانهای شیریاش را میاندازد بیرون و با صدا میخندد:《 هه! نمیگم. برای نویسندگی میخای آره!》 دستم از حرکت میایستد:《 ینی چی؟》دستهاش را میبرد زیر بالشت:《 میخای برای نویسندگیت بنویسی. هیچی نمیگم.》
من:😐
عباس:😈
من دوباره:😒
عباس دوباره:😎😏
#منوعباس
#مادرپسری
#ببینمیذارنتجربهزیستهداشتهباشیم
#ازمزایاینویسندگی🤪
میکروب و ویروس محترم!
شما روی تخم چشمهای ما جا دارید؛ اما امان دهید!
مهمان یک روز مهمانست نه دوماه. ویروس نرفته پشتسرش میکروب تشریف میآورد.
شما دیگر مهمان نیستید، مزاحم سمج چندش هستید.
بگذارید بچه نفس بکشد. چتووونه! چه خبرتووووونه!( معیارش مزه نمیداد باید محاوره مینوشتم)
به قول محمود خان بزنم وابترکانمتان؟!
وادریدههای واپسماندگان واندوستها!
#هیچیفقطوانهادنخشمدراینجا
#غرغرهاییکمادرعصبانی
#مریضیبهخرگفتهبرومنهستم😒
#روزانهنویسیموفموفی🤧😷🤒🤕
#مناجاتشعبانیه
اگر مرگم نزدیک شود و اعمالم مرا به تو نزدیک نکند، پس اقرار به گناه را وسیلهای برای تقرّب به تو قرار میدهم.
خدایا! با توجّهی که به نفسم کردم بر خود ستم نمودم، پس وای بر نفسم اگر آن را نبخشی.
#ماهشعبان
#رمضان
من: عباس خیلی دلم میخاد بری دانشگاه امام حسین.
زینب: چیه مگه؟
من: سپاهه. کلی از شهدای مدافع حرم اینجا درس خوندن. روحالله، محمودرضا، محمدخانی.
زینب: عباس شاید نخاد نظامی بشه.
من: 😒
من: عباس من خیلی دلم میخاد تو سپاهی بشی. مثل حاج قاسم بشی.
بابای عباس: یا یه روحانی!
عباس: من میخام ساختمون ساز بشم.
من: 😐
بابای عباس: 🤪
زینب: 😏
من: خب سپاهی روحانی ساختمون ساز شو.🤧
عباس: میخام ببینم چطوری ساختمون میره بالا. توش چیه. اصلن پونزده سالم بشه میرم برج میسازم😎
من: خب حالا تو سن شصتسالگی برو بساز.😕
#کجااشتباهکردم
#تربیتبچههایخودتانرابهمابسپارید
#دههنودیهایگودزیلا
#عباسمساوینفس
فردا این موقع باور میکنیم دیگر سید قرار نیست برایمان سخنرانیها کند.
دیگر چشم به صفحهی سیاه تلوزیون نمیدوزیم تا بیاید و بخندد و نگاه به دوربین کند و بگوید:《 قطعا ما پیروزیم و اسرائیل نابود خواهد شد.》
سید ما حرفتان را باور داریم و با شما منتظر نابودی اسرائیل میمانیم.
اما امشب سخت میگذرد. مکن ای صبح طلوع ورد زبانم شده.
بعضی دروغها قشنگ هستند؛ مثل انتظار ما به تکذیب خبر شهادت سید.
مثل قبولاندن زنده بودن سید به خودمان.