eitaa logo
بهارِ زهرا
108 دنبال‌کننده
220 عکس
69 ویدیو
0 فایل
من و قلمم باهم @zeynab_abbas313
مشاهده در ایتا
دانلود
زنِ افسرده با صدا می‌خندد. شبیه جادوگر پیر سفیدبرفی. او دارد پیروز می شود. چقدر راحت زندگی را تقدیمش می‌کنم. تشنه‌ام! قطره را می‌مالم روی لب‌های چاک چاک شده‌ام‌. یکهو لب‌هایم تر می‌شود. شیارها پر می‌شوند. تری نم می‌زند به زبانم‌. جان از گلویم پایین می‌رود. حس می‌کنم حیات یافته‌ام. قلبم روشن می‌شود. دوباره انگشتانم را حلقه می‌کنم دور دست‌هایش. زور می‌زنم. عرق می‌نشیند پشت لب و روی پیشانی‌ام‌. داد می‌کشم. دندان به هم می‌سابم‌. ناخن‌هایش را می‌کشم بیرون. هوا در رگ و پی‌ام جریان می‌یابد. نفس می‌کشم. نفرتم را جمع می‌کنم توی چشم‌هایم. شلیک‌شان می‌کنم طرفش. قلابش‌ کنده می‌شود. دست و پا می‌زند تا خودش را به جایی گیر بدهد. قطره همه‌ی راه دستش را مرطوب و لیز می‌کند. زنِ افسرده نعره می‌کشد و به عمق سیاهی سقوط می‌کند. دلم رفتن زیر باران می‌خواهد. خیس شدن و شره کردن آب از نوک موهایم را می‌خواهد. فاصله من تا باران یک قدم است. اگر بردارمش‌، باران من را دربر می‌گیرد. به اندازه‌ی صد قدم، شاید هم بیشتر! . . .