eitaa logo
بهارِ زهرا
78 دنبال‌کننده
137 عکس
27 ویدیو
0 فایل
من و قلمم باهم @zeynab_abbas313
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا بدنش اسیدی شده بود‌‌.با قند ۸۰۰ بردیمش بیمارستان.بچه شده بود استخوانی که رویش پوستی نازکی کشیده بودند.شکل استخوان لگن را من آن موقع عینی دیدم.حرف نمی‌زد.چیزی نمی‌خورد. دندان و فک بالایش از کار افتاده بود و همه این‌ها در عرض چند روز ظاهر شده بود. وقتی دنبال رگ می‌گشتند، عباس توان واکنش و تکان خوردن نداشت. آرام دراز کشیده بود.فقط تشنه بود و طلب آب داشت؛اما نمی‌توانستم بهش آب بدهم.من لب‌مرز مردن و ماندن مانده بودم.دائم راه می‌رفتم. پرستار گفته بود شاید درمان جواب ندهد و عباس برود توی کما.خیلی خونسرد و بی تفاوت گفتند و نگاه نکردند که چطوری فرو ریختم. هردفعه که سوزن می‌زدند سر انگشت عباس من می‌مردم و زنده می‌شدم.هردفعه که درپوش آنژیو را باز می‌کردند،من دوست داشتم دنیا تمام شود. این‌ها را گفتم که بگویم تمام احوالات من پیش دردی که خانم اعتمادی کشیدند، پش‌چیزی نیست.من کمی از حال‌شان را درک می‌کنم. امید وجنگیدن‌شان را می‌فهمم. روایت خانم اعتمادی ازدردانه‌اش زینب خانوم! کتاب پرست از احساسات عمیق و تلخ یک مادر.مادری که نوزاد زود‌رسش به خاطر کوتاهی دکتری دچار مننژیت و سی‌پی‌می‌شود؛اما پراز امیدوجنگیدن. شروع کتاب عمیق و پرقدرت و قلاب‌انداز بود؛ اما تلخ. خیلی زیاد! آن‌قدر محو کتاب می‌شوی که یادت می‌رود،تکنیک‌ها را بررسی کنی. خدا همه‌ی مادرهای چشم‌انتظار شفا را توان بدهد. وقتی این کتاب‌ها را می‌خوانم بیشتر خجالت می‌کشم از خدا،از اینکه بگویم عباس مریض‌ است. خدا خانم اعتمادی را حفظ بکند وبه زندگی‌اش خیر و برکتبدهد. @bahdrezahraa