eitaa logo
بهارِ زهرا
106 دنبال‌کننده
217 عکس
68 ویدیو
0 فایل
من و قلمم باهم @zeynab_abbas313
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌توانم کنارشان بزنم. حجمشان بالا رفته. سرم را می‌گیرم پایین. دوست ندارم عباس ببیندشان‌. اما همیشه آن‌جور که ما فکر می‌کنیم نمی‌شود. بالاخره مقاومتم تمام می‌شود‌. مثل رود اشک‌هایم جاری می‌شوند. هرچه سوزن می‌زنم سر انگشتانش فایده ندارد. خون نمی‌زند بیرون. یا باید بیشتر دستگاه را فشار دهم یا سوزن را به دهنه دستگاه نزدیک‌تر کنم. بعد از شش هفت‌بار امتحان، دستگاه را پرت می‌کنم طرفی. صورتم را توی دست‌هایم قایم می‌کنم. صدای دورگه عباس می‌رود توی جانم. هنوز سینه‌اش خوب نشده. 《 مامان! آخه تستم‌ درد داره؟ نداره که!》اما درد دارد؛ خودم چندبار امتحان کردم. دارد به من دلداری می‌دهد. یعنی ناراحت نباش. اشکالی ندارد سوزن سوزنش کردم. دردش نیامده‌. 《 ببخشید مامان! وقتی اینجوری میشه من خیلی از دست خودم ناراحت میشم.》بلند می‌شوم. لبخند می‌زنم. می‌روم آشپزخانه تا صبحانه‌اش را آماده کنم. واحدها را می‌شمارم. انسولین‌هایش را از توی یخچال بر‌می‌دارم. لبم را گاز می‌گیرم. با لبخند نگاهم می‌کند. پسر شجاعِ من! دراز می‌کشد تا انسولینش را بزنم. چشم‌هایش را از روی صورتم برنمی‌دارد. با آن قهوه‌های قجری‌اش دارد ناز و نوازشم می‌کند. که یعنی مامان دردم داشته باشد من قوی هستم. می‌گویند تو مادری قوی هستی اما می‌گویم عباس پسر مرد و صبوری هست. دوستت دارم عباس.