eitaa logo
بهارِ زهرا
106 دنبال‌کننده
217 عکس
68 ویدیو
0 فایل
من و قلمم باهم @zeynab_abbas313
مشاهده در ایتا
دانلود
دردی که فکر می‌کردم حلش کردم. اما انگار این رشته سر دراز داشت. بیست و خرده‌ای سال کش پیدا کرده بود تا زینب آینه‌ام شود و بگوید نه مامان! تو هنوز هم این درد را داری با خودت این‌ور و آن‌ور می‌کشی. اشتباه کردم. زینب نه! تا خدا بگوید دردت توی همان سن باقی مانده. آن بُعد وجودم هنوز رشد نکرده. خدا زیر و ر‌و می‌کشد بیرون. چیزی شبیه تبلی السّرائر! چند وقتی یک‌بار بخشی از خودمان را می‌گذارد روبه‌رویمان! ای دل غافل! ای! زینب را آرام کردم اما خودم عین دریای طوفانی شدم. باید سفره‌ی درونم را پهن کنم. ببینم این درد کجا قایم شده بود که خودم هم ازش غافل بودم. پیدایش کنم. بکشمش بیرون. زیر ساتور وجدان و عقلم ریز‌ریزش کنم و برای همیشه بریزمش دور. مثل زباله‌‌! رفتنی که برگشت نداشته باشد. پ.ن: زینب دختر توداریه، کوچکترین و بی‌اهمیت‌ترین مسائل مربوط به خودش رو دوست نداره به کسی بگه. برای همین چیزی نگفتم. . . . . . ‌آفتاب‌پرست‌‌بشیم.