به نام خدا
#کلیدر_جلد_یک_و_دو
#محمودخان_دولتآبادی
اسم کتاب را زیاد شنیده بودم. صوتی تهیه کردم و استارت را زدم.
با همان پاراگراف اول جوری محو کتاب شدم که اصلا نمیشد قطعش کرد.
تصویرها عالی. آنقدر درجه یک که اصلا فکر نمیکردم کتاب گوش میدهم بلکه فکر میکردم دارم سریالی جذاب نگاه میکنم.
دیالوگ و لحن داستان خیلی خوب بود.
شخصیتها عمیق و فکر شده. قلم گیرا و جذاب.
زاویه دید سوم شخصی که گاهی بیش از حد حرف میزند ولی خوب است.
چیزی که توی کتاب اذیتکنندهست محیط نسبتا سیاه جامعهاییست که ترسیم شده. آدمهای مسلمانی که مشروب میخورند و نگاه از زن نامحرم برنمیدارند و پایش بیفتد پای روی نفس انسانیشان هم میگذارند.
داستان از مارال و مشکلش شروع میشود و اینکه مجبور است پیش عمهای برود که تا حالا ندیدهاش. آنجا با پسرعمه اش مواجه میشود و مهری که فکر میکند درونش به وجود آمده. پسرعمهای که زن دارد. داستان بعد به سمت مشکلاتی که ایلات فقیر دارند و دعواهای قبیلهای پیش میرود. و کلی ماجراهای جالب.
داستان به شدت تعلیق دارد و خواننده را با خود میکشاند فقط کاش محمودخان کمی بیشتر به اصول سفید ایرانی واقعی میپرداخت.
کاش محمودخان اینقدر چرک نمینوشت.
کاش اسم شخصیتهای منفورش اسم بزرگان نبود.
#عجبقلمیداریمحمووووود
#هجده_و_نوزدهمینکتاب