فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️آیلاویو خامنهای در رسانه اسرائیلی
🔹خبرنگار اسرائیلی از جام جهانی گزارش میداد، اما انتظار نداشت که چندثانیه بعد از میکروفون دشمن ایران این جمله گفته شود. ( حتما ببینید😅)
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
💥 بصیر 💥
❥❬@baharnarangii🧡❭
اون مدت گوشیم کلا خاموش بود
اونروز تو ویلا بعد دعوا حالم بد بود گوشیمو روشن کردم که یه آهنگ گوش کنم
همین که روشن کردم تلفنم زنگ خورد
منم چون ناشناس بود جواب دادم
دوباره آه کشیدم به امید سبک شدن: رضا بود...
خواستم قطع کنم ولی شروع کرد مثل قبل باهام حرف زدن
مثل روزای قبل از دعوا... قبل از عوض شدن...
رضا خیلی باعاطفه ست و خیلی قشنگ حرف میزنه
منم که... عاشقشم
تازه اون لحظه واقعا احساس تنهایی و بی پناهی میکردم
نتونستم قطع کنم بجاش شروع کردم گریه کردن
رضا هم خیلی نگران بود مدام میپرسید کجایی چکار میکنی؟
منم میدونستم اگر بگم کجام سکته میکنه!
دروغ گفتم
گفتم خونه یکی از دوستامم
اونم فوری گفت آدرس بده بیام دنبالت!
گفتم من نمیخوام برگردم حداقل فعلا
نگفتم که با اون آبروریزی روم نمیشه
فقط گفتم نمیام
از هر دری اومد تو گفتم نه...
آخرش مجبور شد بگه!
سکوتم یکم طولانی شد و ژانت اول به حرف اومد: چی رو بگه؟
سعی میکردم بغضم رو فرو بدم و بعد زبون باز کنم ولی نمیشد
با همون حال جوابش رو دادم: راستشو...
گفت بابا همون روزی که تو رفتی سکته کرد
الان یه هفته ست بستریه
قراره قلبش عمل بشه
به من گفته قبل عملش پیدات کنم و ببرم بالاسرش!
گفت... با بغض گفت... گفت گفته این آخرین خواهش عمرشه
دیگه اصلا نفهمیدم چطور وسایل جمع کردم و به بچه ها چی گفتم و با چه حالی تا ترمینال رفتم و چجوری رسیدم تهران
رفتم بیمارستان
مامانم اصلا حاضر نبود منو ببینه
وقتی از در ای سی یو رفتم تو بلند شد رفت بیرون
بقیه هم حرفی برای گفتن نداشتن یکی یکی خلوت کردن
من اول از پشت شیشه دیدمش
بالاخره قطره اشک سمجم موفق شد به سقوط آزاد
با دست گرفتمش:
کلی دستگاه بهش وصل بود
میگفتن شانس عملشم خیلی بالا نیست چون چند تا از رگای اصلی همزمان مسدود شده بود و بالن هم جواب نمیداد
عمل قلب باز اونم با ریسک بالا بخاطر سن و سال و فشار خونی که از قبل داشت و...
گان پوشیدم رفتم تو
دستشو بوسیدم، گفتم اشتباه کردم، گفتم هر جوری تو بخوای میرم و میام فقط منو ببخش
فقط برگرد
ولی آقام حرفی نزد
فقط یه نفس عمیق کشید
گفت آخی.. خیالم راحت شد...
یه لحظه وقتی اینو گفت تماما ناامید شدم
با خودم گفتم اگر بره من نابود میشم
هم پدرم رو ازدست میدم هم مقصر مرگش میشم!
مادرمم از دست میدم!
مطمئن بودم حاج خانوم دیگه نگامم نمیکنه تا آخر عمر
اون لحظه واقعا پناهی جز خدا نداشتم... همینجوری یه دعایی از دلم گذشت که باید به دادم برسی! اگه برسی منم میگردم دنبالت تا بالاخره پیدات کنم!
کتایون صاف نشست: بابات سر پا شد و تو ام گشتی؟!
_بله... گشتم
حاصل این همه سال گشتن و گشتنم همیناییه که تو این چند ماهه شنیدید!
نفس عمیقی کشیدم تا تلخی این سالها دوباره رسوب کنه و ته نشین بشه توی دلم
لبخندی زدم:
خب حالا پته ی ما رو ریختید رو آب خیالتون راحت شد؟!
ژانت متفکر دست زیر چونه گذاشت:
واقعا بهت نمی اومد!
به نظر می اومد از بچگی تا الان مثل قدیسه ها زندگی کردی!
_آدما اینطوری ان دیگه
میتونن عوض بشن...
میتونن هر چیزی که میخوان بشن همون جوری که باید...
گفتم که خدا وقتی میبخشه انگار اصلا فراموش میکنه چکاره بودی!
لبخندی زد: چه قشنگ!
حالا واقعا مامانت هنوز باهات قهره؟
_قهر که نه ولی سرسنگینه
یعنی من یه تصمیم آگاهانه گرفتم که برای اینکه حرمت های شکسته شده بازیابی بشه زمان و فاصله لازمه
درست زمانی که دوباره به اون زندگی و اون حال و هوا وابسته شدم
یعنی سال آخر دانشگاه که ایران بودم و بیشتر به تحقیق گذشت
فهمیدم باید یه مدتی از این خونه و زندگی و محل و آدمها فاصله بگیرم تا پیش زمینه های ذهنی کمرنگ بشه
گفتم بعد از اون تغییر الان اگر دوباره تغییر ظاهر بدم یکم مضحکه
شاید بهتر باشه مدتی دیده نشم
کتایون_ برای همینم رفتی آلمان
بعدم اومدی اینجا
برای همینم حتی تعطیلاتت رو برنمیگردی ایران
_آره
میخوام وقتی برمیگردم اون احترامی که از دست دادم برگشته باشه
حداقل بخشی از اون...
کتایون هنوز انگار گرهی توی ذهنش داشت که وقتی لب باز کرد مشخص شد چیه: اون پسره... ایمان
تو الان نسبت بهش چه حسی داری؟ دوستش داری نه؟
این دقیقا همون چیزی بود که میون قصه تا جایی که شد توی لفافه پیچیدم تا پیدا نشه ولی کتایون پیداش کرد
در انکار بسته بود
فقط گفتم: چه فرقی میکنه
مهم اینه که همه چی تموم شده
ژانت با ذوق گفت:
خدای من تو واقعا دوسش داری؟
اصلا ازش خبر داری؟
_نه... هیچ خبری
کسی درمورد اون با من حرف نمیزنه
منم سوالی نمیپرسم
کتایون_ واقعا؟
یعنی الان حتی نمیدونی طرف زن گرفته یا نه؟
چه دل گنده ای تو!
_از کجا بدونم؟
بعدم حتما داره دیگه الان قاعدتا باید 29 سالش باشه مامانش مگه میزاره تا این سن مجرد بمونه همون موقعشم واسه زن گرفتنش عجله داشت!
ایرانِ مُتحد و رقیبِ از هم پاشیده!
+ فردا ساعت 10:30 ایران و آمریکا بازی دارن؛ با آرزوی موفقیت و سربلندی برای ایران و ایرانی💚🇮🇷
#برای_ایران
❥❬@baharnarangii🧡❭
#ایدهطورۍ💗⎜#ایدهدرسۍ👩🏻🎓🌸
- مرورِ مطالب 🦕
باتوجه به اینکه بیشترین میزانِ فراموشی
( ۷۰ درصد ) در ۲۴ تا ۴۸ ساعت نخست
اتفاق می افته پس مهم ترین زمان های
مرور هممون ۴۸ ساعت اولیه است ❗️'
مرور بلافاصله مطالب خوانده شده،تاثیر
زیادی در تثبیت مطالب و جلوگیری از
فراموشی آنها دارد ! ✌️🏼🌨💜'
❥❬@baharnarangii🧡❭
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کُت تنه کیه؟!
دیگه این تهشه،سَممم😂✌🏻
نبینی از دست رفته، حلالتون!
نگا اُبهت مررردو😎
❥❬@baharnarangii🧡❭
#صرفاجهتاطلاع . .
دختــرایرانۍ!
داعشسالهاستدارهبــارویاۍبغلرایگانتو
شبهاشوصبحمیکنہ . . .
❥❬@baharnarangii🧡❭