#تلنگرانه♥️🌿
میگما🖐🏻
احیانااینقدرڪہشڪایٺمےکنی
ازنداشتہهات!
خداوڪیلۍ
چقدرواسہداشتھهاتشڪرخداڪردے؟
#بـے_انصاف_نباشیم💔
#أَللّٰھُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَٱلْفَرَج
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
تا کرببلا فقط یه یا علی مدد
🎙 حاج محمود کریمی
enc_17061058247849171024733.mp3
2.66M
ید الله علی علی .. 🤌🤍
آقای رئیسی ؛
نام شهید در کنار اسمت حك شد ، پس باید تبریك گفت به تمام مردمان ایران که رئیس جمهورشان ، پایانش شهادت بود !
#شهید_جمهور🕊♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهیهیچکسداغحرمتنبینه🥺💔
#حاجامین
آیت الله قاضی:
کـور است چشمی
که صبح از خواب بیدار شود
و در اولـیـن نـظـر
نگاهش به امام زمان (عج) نیفتد
#السلام_علیک_یا_صاحبالزمان🕊♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند ونه همی✨💚
۶روزتاعیدغدیر….
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عِـشـقِخُدادادیِمَـن:)))♥️
کربلایی#امیر_طلاجوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمشیرینمیااباعبدالله🥲❤️🩹
کربلایی#حسین_ایزدخواه
همیشه به فکر جمع کردن
باقیات وصالحات بود مدتها مینشست
و فکر میکرد که چطور
ذخیره ای برای آخرتش جمع کند..
#شهید_روح_الله_قربانی🕊♥️
راستش ، آرامشاونزائری
رومیخوامکهتکیهداده
بهکنجِحرموباصدای
هقهقهاش ؛
سکوتِحرموشکسته..❤️🩹
#اباعبدالله🕊♥️
اللّٰهُمَّ إنَّا لَانَعْلَمُ مِنْهُم إِلّا خَيْراً
خدایا ! ما از آنان جز خوبی چیز دیگری نمیدانیم
#شهید_جمهور🕊♥️
سعینکنیدآخوندهارواز
ایرانبیرونکنیدوگرنه
دنیااینجوریمیشه🙂😂
#برعنداز_سوز
بچہ شـ𓂆ـیعہ | كَلِمَةُ ٱللَّهِ
دࢪدهایٰۍهست.. ڪھداࢪویشآمدنشمــٰاست؛ جوابمـٰانڪردندنمیآیۍ؟! +برگࢪدانتظارِاهالیِآسمان ... #اما
چہِانتظـٰاࢪعجیبیست!
نهڪوششے...
نهدعـٰایۍ...
فقطنشستہایم ومیگوییمخداڪُندڪهبیایـۍ . . !💔🥀
#اَلّلهُمَّـعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج...💚 ️
شرحِدلمیكغزلِکوتاهاست؛
کهردیفشهمه،دلتنگِحرممیآید
اسم رمان : فاقد اسم😂 تعداد پارت: نامعلوم😐 نویسنده : بنده موضوع: زندگی یه پسر که که مبتلا به سرطان میشه ولی زیر بار غم و غصه نمیره.. #کپی_نکنید 🚫 پارت اول 👇
#پارت_اول💚 #رمان_دستنویس_فعلا_فاقد_اسم😅 خلاصه:
خیلی آروم بودم. آسایش عجیبی سرتاسر وجودم رو فرا گرفته بود.انگار نه انگار که سرطان داشت. تاحدّی اروم بودم ،که وقتی اطرافیان میومدن به من دلداری بِدن، همش میگفتند "اصلا جای نگرانی نیست"در حالی که نگرانی در چهرشون موج میزد.. و بجای اینکه اونها به من روحیه بدن، من بهشون روحیه میدادم که« به خدا چیزی نیست، اهمیتی نداره» ولی کو گوش شنوا.. از بس زود زود تو بیمارستان بستری میشدم که دیگه آروم آروم ، خون و سورنگ و سِرُم جزوی از زندگیم شده بود... ـ , ماجرا از اون جایی شروع شد که تو نگاه بابام استرس عجیبی رو حس کردم. تابلو بود که یه اتفاقی افتاده، یه اتفاق خیلی بد.. چون تا اون موقع ، بابام رو تو اون وضعیت ندیده بودم. اولش زیاد اهمیت نمیدادم و نگرانیِ چندانی نداشتم. چون دکتر گفته بود چیز خاصی نیست وبا چهار تا کپسول و قرص و اینجور چیزها رفع میشه ، ولی بعد از انجام دو سه تا تست و اسکن و غیره ،لحن صحبت دکتر عوض شد.. دیگه با استرس باهامون حرف میزد. «هرچه سریعتر» تو همه جملاتش بود..