🔷 مرنج و مرنجان
▫️گزیدهای از #خاطرات اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
📝 روزی با آقا تا در منزلشان آمدیم. دیدیم که جلوی در دست کردند در جیبشان. معلوم شد کلید را نیاوردهاند. میخواستم دست بگذارم روی زنگ. آقا گفتند: زنگ نزنید. و شروع کردند داستانی را از عالمی نقلکردن. فرمودند: «یک آقایی از مسافرت به خانه برمیگشت؛ زمستان بود و نصف شب. دید که اگر الآن بخواهد در بزند خانوادهاش اذیت میشوند. در فکرش بود که همانجا پشت در بنشیند تا صبح بشود. همان موقع که آن عالم این فکر را کرده بود، خانوادهاش نیز خواب میبیند که آقا از سفر برگشته و پشت در ایستاده است و میآید در را برای او باز میکند». داستانشان که به اینجا رسید اتفاقا کسی آمد و از داخل خانه، در را برای ایشان باز کرد.
✳️ @bahjat_alabd
🔷 ذکر قیمتی
▫️گزیدهای از #خاطرات اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
📝 به ایشان(آیتالله بهجت) گفتم: آقا میشود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد.
... فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما میدهم اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟ ایشان فرمودند: «#استغفار، #استغفار، #استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنجهایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ... (بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین)
✳️ @bahjat_alabd
🌹 مکاشفه مرحوم آيت الله شمس آبادي دربارة لزوم احترام به أموات
⚜️ آیت الله مبشرکاشانی:
اوائل انقلاب همراه با آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري نجفي در شهر خوانسار در روستاي سنگ شير، منزل پدري مرحوم حجت الاسلام و المسلمين سيّد حسين ميرصانعي مهمان بوديم، مرحوم آيت الله خوانساري فرمودند: من ميخواهم به مزار پدرم (حاج شيخ احمد خوانساري) بروم و فاتحه بخوانم، قبر پدر معظم له در کنار جاده (خيابان) قرار داشت او را همراهي کرديم و بر سر قبر و مزار او رفتيم، هنگام خواندن فاتحه فرمود: بهتر است بنشينيم و فاتحه بخوانيم زيرا سالها قبل به اتفاق آيت الله شمسآبادي(ره) اينجا آمديم تا براي پدرم فاتحه بخوانيم، آيت الله شمس آبادي پدرم را ميشناخت و به او علاقهمند بود، وقتي مشغول خواندن فاتحه شدیم ناگاه آقای شمس آبادی گفت: روی چشم و نشست، پس از خواندن فاتحه گفت: در حال خواندن فاتحه بودم ديدم پدرت (مرحوم حاج شيخ احمد پدر مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري) آمد و گفت: حالا که به سراغ من آمدهاي و فاتحه ميخواني بهتر است بنشينيد و نشسته فاتحه بخوانيد، گفتم: حتماً، روي چشم و نشستم. چنانچه به خاطر دارم مرحوم شمس آبادي پاي خود را از نعلين (کفش) خود خارج کرده و با احترام کنار قبر آن مرحوم نشست و مشغول خواندن فاتحه شد.
مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري از دوستان صميمي و تنگاتنگ آيت الله شمس آبادي بود و در مورد وي فرمود: آقاي شمس آبادي از نظر معنوي داراي حالات معنوي و مکاشفات کثيره بود.خود آيت الله خوانساري نيز در اواخر عمرش که در منزل بستري بود در حال کشف گاهي بعضی از حضرات معصومين (عليه السلام) را مشاهده ميکرد.
[ناگفته نماند که آيت الله ابوالفضل خوانساري، حدود يک سال در خدمت مرحوم آيت الله سيد علي آقا قاضي تلمّذ نموده بود]
#خاطرات
📚 سردلبران
✳️ @bahjat_alabd