eitaa logo
العبد آیت الله بهجت (ره)
87.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
63 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
نکاتی از حیات نورانی آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله علیه ماجرای یک نامهٔ انتقادآمیز ♻️در روزهای حضور مرحوم آیةالله بروجردی در نجف، همواره تعدادی از علمای بروجردی با ایشان همراه بودند. مرحوم والد نیز به سبب سوابق بسیاری که با ایشان داشتند، ملازم معظّم له بودند. آقایی که از علما بود ولی متأسفانه ساده بود و استاد اخلاق نیز کمتر دیده بود، این همراهی را برنمی تابید و از اینکه مرحوم حاج شیخ (علیمحّمد)مورد توجه آقای بروجردی بود، ناراحت بود. با خود اندیشید تا کاری انجام دهد تا بیشتر مورد توجه آقای بروجردی قرار گیرد؛ لکن نتیجۀ عکس گرفت. به مرحوم آیةالله آقا ضیاءالدین عراقی – که استادش بود - نامه ای نوشت و در آن، از ایشان خواست که در ملاقاتهایشان با مرحوم آقای بروجردی از او تعریف شود و از حاج شیخ تنقید. نامه را به منزل آقا ضیاء آورده و به خادم داد و گفت: نامه را به آقا بدهید. خادم نیز اشتباهی نامه را به آقای بروجردی میدهد و ایشان پس از قرائت نامه، آن را در جیب خود میگذارد . مرحوم والد میفرمودند: با آقای بروجردی در خلوت، بحث علمی داشتیم؛ پس از پایان صحبت، دیدم نامه ای را از جیبشان درآورده و به من دادند؛ نامه را که خواندم، آن را بازگو نکرده و به تجلیل و احترام صاحب نامه پرداختم! آیةالله بروجردی از این عکس العمل حاج شیخ بسیار متعجب شدند 📚اسوه اخلاق،ص ۸۸_۸۷ ✳️ @bahjat_alabd
العبد آیت الله بهجت (ره)
نکاتی از حیات نورانی آیت الله حاج شیخ علی محمدبروجردی رضوان الله علیه ماجرای یک نامهٔ انتقادآمیز
حکایتِ نهی از منکرِ یک عالِم ⭕️بیش از نیم قرن پیش، با اتوبوسی از کربلا به نجف مراجعت میکردیم. در آن ماشین، که صندلیهای چوبی مقابل هم قرار داشت، مرحوم حاج شیخ(علیمحّمد)جوانی را دیدند که انگشتر طلا به دست داشت. با آن جوان با ملاطفت و مهربانی رفتار کرده، مقداری با او حال و احوال کردند. 💢پس از مدتی پرسیدند: نوع این انگشتری که به دست شماست، چیست؟ جوان گفت: طلاست؛ انگشتر نامزدی من است. 💢حاج شیخ کمی سکوت کرده و بعد فرمودند: دوستی داری که در کنارت نشسته و در حالی که تو خواب هستی، یک عقرب درشت به طرفت حرکت میکند، اگر او تو را از این پیشامد، خبر نکند، آیا از او گله مند نمیشوی؟ گفت: گله میکنم و اگر نیشش به من رسیده باشد، به او اعتراض هم خواهم کرد . 💢ایشان با لطافت خاصی، آن جوان را ملتفت نمودند که اگر مردی انگشتر طلایی به دست کند، کار حرامی از او سر زده است و ممکن است در آخرت، این عملش همانند عقرب باشد. جوان چون این سخن شنید، انگشتر را از انگشت خود بیرون آورد و از تذ ّکر حاج شیخ تشکّر نمود. 📚اسوه اخلاق،ص ۹۳_۹۲ ✳️ @bahjat_alabd
العبد آیت الله بهجت (ره)
حکایتِ نهی از منکرِ یک عالِم ⭕️بیش از نیم قرن پیش، با اتوبوسی از کربلا به نجف مراجعت میکردیم. در آ
تادیب محترمانه ♻️در اّیام حضور مرحوم حاج شیخ (علیمحّمد بروجردی)در نجف اشرف، یکی از علما که با ایشان مأنوس بود، مدتی مهمان منزلشان بود. ایشان نیز شخصا از آن عالم سالخورده پذیرایی میکردند؛ به گونه ای که بارها میهمان اظهار شرمندگی می‌نمود و ایشان در جواب می‌فرمودند: و کان علی - علیه الصلاة و السلام - خادما لضیفه بنفسه، و لکم فیهم أسوة حسنة این میهمان بزرگوار از آنرو که پیر و سالخورده بود، به هنگام وضو که کنار حوض می آمد، آب دماغ و مضمضۀ دهان خود را به جای بیرون، به داخل حوض می ریخت. حقیر این موضوع را به اطّلاع آقای والد رساندم و عرض کردم: خوب است به ایشان تذ ّکر دهید. فرمودند: به او بی ادبی میشود؛ احترام ایشان بر همۀ ما لازم است. مدتی گذشت. مرحوم حاج شیخ به آن عالم گفتند: علیمحّمد نزد شما دوست دارد وضو بگیرد؛ ببینید وضویش اشکال ندارد؟! آنگاه مشغول وضو گرفتن شده و آب دهان و استنشاق خود را به بیرون حوض ریختند. آن بنده خدا متوجه اشتباه خود گردید و پس از آن، به این کار اهتمام ورزید. اینگونه بود که مرحوم والد در کمال ادب و احترام، این نکته را به آن پیرمرد گوش زد فرمودند. ✳️ @bahjat_alabd
نکاتی از حیات نورانی آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله تعالی علیه این خاکروبه از علی محمّد است! آیةالله والد برای شرکت در مجلسی بیرون آمده بودند. در کوچه‌ای شاهد نزاع میان دو زن که با هم همسایه بودند شدند. دلیل دعوا، کیسۀ خاکروبه بود. سر و صدایشان بلند شده بود. هریک، آن کیسه را به دیگری نسبت میداد. نزدیک بود که این مجادله به زد و خورد بینجامد که حاج شیخ، با آنکه زعیم لرستان بودند، به آن دو زن فرمودند: این خاکروبه مربوط به علی محّمد است! کیسۀ خاکروبه را برداشتند و به طرف خیابان راهی شدند و آن را به سطل انداختند. 📚اسوهٔ اخلاق، ص۱۰۵ ✳️ @bahjat_alabd
حکایتی از مکافات عمل بارها در درس اخلاقشان به آیۀ شریفۀ َ فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ اشاره می فرمودند و اظهار می داشتند که پاداش و مکافات کار خوب و بد در همین دنیا، دیر یا زود اتفاق میافتد. داستانی مرتبط نیز نقل می کردند که: سالی با یکی از فرزندانم، چند روزی در (روستای) ونائی بودم. آن فرزندم – که در آن هنگام دوازده ساله بود – مریض شد. خواستم او را برای معالجه به شهر ببرم، اّما نمی پذیرفت. به زور او را برداشتم و سوار چهارپا کردم. انگشت ابهام مرا ا دندان گزید و خون آمد. ناراحت شدم؛ اّما بلافاصله یاد این افتادم که چندین سال قبل، در همین محل، دست پدرم را با دندان گزیدم 1 اسوهٔ اخالق، ص۹۱. ✳️ @bahjat_alabd
نکاتی از حیات نورانی آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله تعالی علیه برخورد حاج شیخ علیمحمّد بروجردی با فرد مخالفش 🔆روزی آقایی که از معاصرین مرحوم والد بود و بسیار به ایشان حسادت می ورزید، نسبت به آقای حاج شیخ (علی محّمد) در جلسه ای که بنده هم حاضر بودم، کلمات زشت و رکیکی به کار برد . 🔆 از سخنانش مشخص بود که این اظهار نظرها به دلیل اقبال عمومی به حاج شیخ و عدم اقبال به اوست. من گرچه بسیار متأثر شدم، اما جوابی نگفتم. 🔆خدمت والد رسیده و جریان را برای ایشان بازگو نمودم. ایشان چیزی نفرمودند. 🔆چند روز بعد، در مجلسی که فضال و تجار حضور داشتند، شخصی از ایشان درباره آن آقا پرسید. مرحوم والد مدتی طولانی از او تعریف و تمجید نمودند! 🔆من که در آن مجلس حاضر بودم، بسیار شگفت زده شدم مدتی بعد نیز همان آقا به بیماری ای دچار شد و مرحوم والد به عیادت او رفته و هدیه ای نیز به او دادند. 📚اسوه اخلاق،ص ۹۵ ✳️ @bahjat_alabd
نکاتی از حیات نورانی آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله تعالی علیه حکایتی از تواضع حاج شیخ علی محمّد بروجردی «به یاد دارم مرحوم آیةالله سّید محسن اشرفی، از علمای نجف، به دلیل آب مروارید، بینایی خود را از دست داده بود و به همراه دو تن، که یکی از آنها مرحوم والد بود، جهت عمل به بغداد رفتند. در کاظمین، منزلی برایشان به مدت یک ماه اجاره شد. با انتقال ایشان به آن منزل، مرحوم والد از ایشان پرستاری می کردند و بنا بر شنیده ها، تعدادی از مقّلدین ایشان جهت عیادت به آن منزل آمده بودند. گویا مرحوم حاج شیخ پیش از آنکه آنان به خدمت آقای اشرفی برسند، در اتاقی مشغول پذیرایی بودند که یکی از آنان از ایشان می‌پرسد: شما با آیةالله اشرفی چه نسبتی دارید؟ مرحوم والد می‌فرمایند: بنده یکی از خدمتکاران ایشان می‌باشم! آنها پس از عیادت از آقای اشرفی، به ایشان عرض می کنند: حضرت آیةالله! قدر این خدمت کارتان را بدانید؛ خیلی خوب از ما پذیرایی کرد. ایشان تعجب کرده و می‌پرسند که منظورتان کیست؟ به آقای حاج شیخ اشاره می‌کنند. ایشان بلافاصله می فرماید: ایشان خدمتکار نیستند! یکی از علمای بزرگ نجف اند و پدر عروسم می باشند. هرگز این جمله را نگویید که متأثّر می شوم. آنها هم که متعجب شده بودند، می گویند: خودشان فرمودند که خدمتکارتان هستند! ✳️ @bahjat_alabd
نکاتی از حیات نورانی آیت الله شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله تعالی علیه تحمّل برخورد ناروای هم مباحثه 🔷مرحوم حاج شیخ علی محّمد بروجردی نقل می کردند: روزی با یکی از دوستان در مسجد هندی مباحثه داشتم. قرار بر این بود که بنده درس استاد را تقریر کنم. در میانۀ بحث، دیدم به عرایضم توّجهی ندارد. دو سه بار نیز به من گفت: غلط کردی! او را از حالت عادی خارج دیدم. سعی کردم که با زبان خوش، مطلب را به او تفهیم کنم که ناگاه سیلی محکمی به من زد و کتاب را بست و فاصله گرفت! بعد هم رفت. 🔷خیلی از این رفتارش متعجب شدم. با این حال، عکس‌العملی از خود نشان ندادم. فردایش همان آقا به درب منزل آمد و صورتم را بوسید و عذرخواهی کرد . گفت: دیروز با خانواده ام دعوا کرده بودم و با حال غضب، مشغول مباحثه شدم. فکر می کردم الآن نیز در برابر خانواده ام نشسته‌ام! عذر خواهم. من نیز عذر او پذیرفتم. 📚 اسوهٔ اخلاق، ص۷۶ ✳️ @bahjat_alabd
نکاتی از حیات نورانی آیت الله علی محمّد بروجردی اهتمام حاج شیخ علی محمّد بروجردی به تحصیل 🔸 حاج شیخ علی محّمد بروجردی نقل می کرد : در اّیامی که در مدرسۀ قزوینی (نجف) بودم، به مباحثات و مطالعه و تدریس مشغول بودم و از جهت مالی، درمضیقه. 🔸 روزی یکی از طلاب اهل بروجرد، به من گفت: آقای حاج جعفر روغنی به نجف آمده و پولی را میان طلاب بروجردی تقسیم می‌کند. نام شما را هم نوشته اند. بروید از ایشان پول دریافت کنید. 🔸با آنکه شدیدا احتیاج به پول داشتم، بلافاصله گفتم: بنده آمده‌ام در نجف درس بخوانم و کمال معنوی پیدا کنم؛ ابدا حاضر نیستم سراغ پول بروم! خداوند متعال، ارحم الّراحمین است و روزی بنده را با لطفش به حقیر می رساند. 🔸چند روز بعد که در حجره مشغول مطالعه بودم، مشاهده کردم آقایی درب حجره را می‌زند و اجازٔه ورود می‌طلبد. پرده را کنار زدم و دیدم مردی است با کلاه شیرشکری و عبایی بر دوش . پرسید: حجرٔه شیخ علی محمّد اینجاست؟ گفتم:آری. 🔸 وارد حجره شد و پول زیادی را جلویم قرار داد و گفت: من حاجی روغنی هستم؛ پولی میان طلاب بروجردی تقسیم کردم؛ پرسیدم: از بروجردی ها کسی هست که به او نداده باشم؟ گفتند: شیخ علی محّمد؛ به او خبر دادیم اّما حاضر نشد بیاید وجه را دریافت کند. با آنکه در نیاز شدید بود. و گفت: روزی مرا خداوند متعال می‌رساند. من آمده ام درس بخوانم، نه اینکه به دنبال پول بروم. 🔸این حرف را که شنیدم، بر خود واجب دیدم خودم را به شما رسانده و ده برابر بیشتر از آنچه به دیگران دادم، نزدتان آورم 📚اسوهٔ اخلاق، ص۱۵_۱۶ ✳️ @bahjat_alabd
نکات از حیات نورانی آیت الله علی محمد بروجردی مجاهدات و زحمات حاج شیخ علیمحمّد بروجردی در دوران تحصیل 🔹حاج شیخ علی محّمد بروجردی می‌فرمودند: در آن اّیام، یک شب از شدت گرسنگی دلم به درد آمد. هیچ پولی هم نداشتم تا با آن خوراکی تهّیه کنم. ابتدا فکر کردم از همسایه یا دوستان قرض کنم؛ بعد با خود گفتم اولا از انجامش شرمنده میشوم و ثانیا شاید آنها هم نداشته باشند و شرمنده شوند. لذا در فکر چاره بودم. ناگاه به دلم افتاد که خوب است هسته‌های خرمایی را که در گونی کنار حجره جمع کرده ام، به مسگر بفروشم. زیرا مکّرر دیده بودم که مسگرها اینها را سوزانده و از آتشش، ظروف مسی را سفید میکنند. پس هسته‌ها را فروختم و از پولش، چند روزی امرار معاش نمودم. 🔹همچنین نقل می کردند: شبی برای تدریس فردایش، به مطالعه نیاز داشتم. نفت چراغ نفتی ام تمام شده بود و پولی برای خرید نفت نداشتم. در گوشۀ مدرسه، مستراح مخروبه‌ای بود که تو ّقف در کنارش به جهت بوی بد، بسیار مشکل بود. امّا ناچار بودم که برای استفاده از نور آنجا، این بو را متحّمل گردم. کنار آن مستراح ایستادم و به مطالعه پرداختم. 📚 اسوهٔ اخلاق، ص۱۷ ✳️ @bahjat_alabd