جمعه ها
دستم به هیچ جا بند نیست
جز
یک مشت
خاطرات به بن بست رسیده...
#زهرا_اسماعیل_زاده
@bahr_asheghi🌿
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینم
ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُل
بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم
جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی
که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق میبینم
اگر بر جایِ من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینم
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا میکند در سر خیالِ خوابِ دوشینم
شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین
اگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینم
حدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد، که حافظ داد تلقینم
#حافظ
@bahr_asheghi🌿
هوا بدون تو این روزها نفسگیر است
هنوز بیتو از این زندگی دلم سیر است
چقدر بیتو به تقویم کهنه زل بزنم
به خود دروغ بگویم، که دست تقدیر است
به دانه دانۀ تسبیح مادرم سوگند
غروب جمعه پس از تو همیشه دلگیر است
که گفته: سر به سر افسانه است آمدنت
که گفته: نام تو در دفتر اساطیر است
که گفته: صبح ظهور تو جنگ و خونریزی است
که گفته: صبح ظهور تو عصر شمشیر است
به ما نگاه نکن صبح جمعه بیداریم
به ما نگاه نکن اشکمان سرازیر است
کسی به آمدنت عاشقانه فکر نکرد
که کار مردم وامانده رأی و تفسیر است
بگو به من که چرا جادهها نمیفهمند؟
تو هر زمان که بیایی از این سفر دیر است
#علی_اصغر_شیری
@bahr_asheghi🌿
دو روزه عمر بدون تو روزگار نشد
چه عمرها که ز سر رفت و پایدار نشد
قرار بود که باشیم بی قرارت، حیف
دل ورق ورق ما که بی قرار نشد
چقدر باد زمستان گذشت از ده ما
چقدر شاخه شکوفا شد و بهار نشد
سرودن از همه ی انچه که به غیر شماست
برای شاعر و امانده افتخار نشد
به انتظار تو باید بایستند همه
به انتظار نشستن که انتظار نشد
بدون تو دل ما رغبتی به جشن نداشت
و جشن نیمه شعبان که برگزار نشد
عزیز فاطمه ما را ببر به کرببلا
که غیر کرببلا هیچ جا دیار نشد
اگر حسین شده کشتی نجات همه
بدا به حال کسی که بر آن سوار نشد
#محسن_غلامحسینی
@bahr_asheghi🌿
فاضل نظری قشنگ نتیجه گیری کرده :
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد ؛
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد 🧡
@bahr_asheghi🌿
.
با اشکها جنگیدهام، بر غصهها خندیدهام
از جیب آدمها کمی دیوانگی دزدیدهام!
@bahr_asheghi🌿
غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی
نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟!
دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم:
من و میل اینچنینی!!!تو چرا بدون میلی؟!
همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا
تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته ! خیلی
تو که پیش من نباشی ،همه ی دار و ندارم...
قلمی...دفتر شعری، دو سه واژه ی طُفیلی
تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری!
تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی ! کُمیلی
من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی...
برسد به گَرد پایت؟ که قطار روی ریلی
نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کار از...
غزل و گریه و هق هق،به خدا گذشته! خیلی
چشمهایش قهوهای بودو بهحق فهمیدهام
قهوه از سیگارو قلیان اعتیادآورتر اسـت
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سالها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
🌹یا اباصالح المهدی ادرکنی🌹
جمعه
شعر بلندی ست
از نبودن های تــــو
و دلتنگی های من
که از صبح
تا غروب
سروده می شود.
#بهنام_محبی_فر