🔸 " در محضـــر شهیـــــد "...
توی قیافهی همه می شد خستگی را دید.
دو مرحله عملیات کره بودیم .
آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های
فنی – مهندسی گفت جایی درست کنند
برای صبحگاه. درستش کرد، یک روزه .
همه ی نیروها هم موظف شدند فردا
صبحش توی محوطه جمع شوند.
صحبت های آقا مهدی جوری بود که
کسی نمی توانست ساکت باشد .
آن قدر بلند بلند شعار می داند و
فریاد می زدند که نگو.
بعد از صبحگاه وقتی آقا مهدی
می خواست برود. بچه ها ریختند دور و
برش .هرکسی هر جور بود خودش را بهش
می رساند وصورتش را می بوسید.
بنده ی خدا توی همین گیر و دار
چند بار خورد زمین.
یک بار هم ساعتش از دستش افتاد .
یکی از بچه ها برش داشت.
بعدا پیغام داد :
" بهش بگین نمی دم. می خوام
یه یادگاری ازش داشته باشم "
#شهید_مهدی_باکری
#صحبت_های_آقا_مهدی 🕊
❄چندیست که گم گشته ی در نیمه راهم ...
#شهدا_گاهی_نگاهی
@bakeri_channel
سرداران شهید باکری
چندیست که گم گشته ی در نیمه راهم ... #شهدا_گاهی_نگاهی نه..... همیشه نگاهی #شهیدآقامهدیباکری @bake
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "...
توی قیافهی همه می شد خستگی را دید.
دو مرحله عملیات کره بودیم .
آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های
فنی – مهندسی گفت جایی درست کنند
برای صبحگاه. درستش کرد، یک روزه .
همه ی نیروها هم موظف شدند فردا
صبحش توی محوطه جمع شوند.
صحبت های آقا مهدی جوری بود که
کسی نمی توانست ساکت باشد .
آن قدر بلند بلند شعار می داند و
فریاد می زدند که نگو.
بعد از صبحگاه وقتی آقا مهدی
می خواست برود. بچه ها ریختند دور و
برش .هرکسی هر جور بود خودش را بهش
می رساند وصورتش را می بوسید.
بنده ی خدا توی همین گیر و دار
چند بار خورد زمین.
یک بار هم ساعتش از دستش افتاد .
یکی از بچه ها برش داشت.
بعدا پیغام داد :
" بهش بگین نمی دم. می خوام
یه یادگاری ازش داشته باشم "
#شهید_مهدی_باکری
#صحبت_های_آقا_مهدی
💠چندیست که گم گشته ی در نیمه راهم ...
#شهدا_همیشه_نگاهی
@bakeri_channel