حکایت بسیار زیبا
🕌 با صدای دعای عرفه که از مسجد محله پخش میشد، از خواب بیدار شدم. طبق روال هر سال بوی آشِ مادرم همهی فضای خانه را پُر کرده بود. راستی چرا مادر هر سال این روز آش نذری میپزد⁉️
به سراغش رفتم، صورت مهربانش غرقِ اشک بود و زیارت عاشورا را زیر لب زمزمه می کرد.
🔸 روبهرویش نشستم: «مادر چرا هر سال عصرِ روز عرفه آش نذری میپزی⁉️» نگاهم کرد و گفت: «عزیزم، آش نذری نیست، آش پشتِ پاست»
🔺 بیشتر کنجکاو شدم: «ما که مسافر نداریم» چشمانش بارانیِ بارانی شد: «آش پشتِ پای عزیز زهرا، حسین است؛ امروز مسافر کربلا میشود»
حیرت تمام وجودم را گرفته بود، بیاختیار گفتم: «شما چرا آش پشت پای مولا را میپزی⁉️» انگار بغضِ سالیانِ دردش شکست. گفت: «آخر حسین، این روزها مادر ندارد» بغض من هم شکست، سر بر زانوی مادر گذاشتم و گریستم...
🤲 خدایا میشود در عصر جمعهای خیلی نزدیک، مادرم آش پشت پای مهدی فاطمه را هم در سفر کوفه بپزد⁉️ تاریخ عوض شود و اینبار کوفه برای آمدن امامش آغوش باز کند...
📖 #داستانک بسیار زیبا ؛ ویژه
#روز_عرفه
#امام_زمان
🌺🍃@bakhoda_shodan🍃🌺
#داستانک
گویند متوسط عمر #عقاب 30 سال است و متوسط عمر #کلاغ 300 سال
عقابی در بلندای قله رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود،
اما نمیخواست بمیرد.
به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که در پایین قله کلاغی لانه دارد. 4 نسل از خانواده عقابها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه عمر خود نیز نرسیده بود !
عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد، تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و رازعمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود.
با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند و چوپان در حالی که مسیر حرکت عقاب را می نگریست به سوی گله دوید اما عقاب را اندیشه دیگر در سر بود... .
.
به لانه کلاغ رسید، کلاغ با وحشت و تعجب به وی نگریست !
چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند.
کلاغ گفت که این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد، پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دمخور او شود و عقاب پذیرفت!
اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. .
.
عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود دید که کلاغ چگونه دزدی میکند، چگونه تحقیر میشود، چگونه از پسمانده غذا میخورد و از آب لجن سیراب میشود... .
.
او در یکروز زندگی با کلاغ همه اینها را تجربه کرد
در همان روز اول عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که #زندگی و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را هرگز با زندگی طولانی در نکبت زمین عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد.
.
. عمر کوتاه با عزت به از عمر طولانی با خفت است. .
.
لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود و دگر هیچ نبود
.
.
.
امام سجاد (ع) در دعای بیستم #صحیفه_سجادیه میفرمایند: خدایا! تا هنگامی که عمرم در راه اطاعت فرمان تو به کار رود، به من عمر ده، و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، مرا بمیران.
🌺🍃@bakhoda_shodan🍃🌺