eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
16.1هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
لبخندی بهش زدم و تا زمانی که راشد سوار اتول شد و رفت دم در ایستادیم ... به محض رفتنش مامان دستم رو کشید و به داخل هلم داد .نیشگونی از پهلوم گرفت و گفت : _چیکار کردی ورپریده دوروز نشده برت گردونده ؟گفتم شوهرت میدم سر به راه میشی نگو بدتر شدی آینه ی دقم . پوزخندی زدم . نه به به و چه چه و دلتنگی پنج دقیقه پیش نه به داد و قار الانش ..‌‌ از دوتا پله ی حیاط بالا رفتم و وارد خونه شدم ،در اتاقی که قبلا متعلق به من بود رو باز کردم و واردش شدم.. ساک رو گوشه ی اتاق گذاشتم که مامان وارد اتاق شد و گفت :_الان من جواب داداشاتو چی بدم ؟ بگم برش گردوند ؟ حرصی به سمتش برگشتم و گفتم : _مامان چه برگشتنی ؟ چرا الکی همه چیزو داری با هم قاطی میکنی؟ انتظار داشتی چی بگم بهش ؟ بگم راشد نرو اگه من برم‌خونه فکر میکنن پسم فرستادن ؟ بگم به تیپ و طاق داداشام بر میخوره ؟  چی میگفتم مامان ؟ عصبی روی زمین نشست و گفت : _چرا خونت نموندی؟ با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم ، این حجم از بی توجهی، این حجم از اضافی بودن داشت با روح و روانم بازی می‌کرد! من از اونجا اومدم تا زیر دِین و حرفای خونواده ی شوهرم‌نباشم ،نگو تو خونه ي خودم قراره بیشتر خون به دلم کنن ! خیلی جدی روبروی مامان نشستم و گفتم : _مامان اگه واقعا فکر می‌کنی من اینجا اضافیم باشه میرم ! ولی بدون من اگه پامو از این در گذاشتم بیرون دیگه برنمیگردم نه خودم،نه تنها نه با راشد ! چندبار دهنش رو مثل ماهی باز و بسته کرد و در آخر قیافه ی نصیحت گونه به خودش گرفت و گفت :_دخترم ! من نمیگم تو اضافی هستی میگم حالا که رفتی خونه شوهر یکم زنانگی کن ! نزار شوهرت از خودت دور باشه ،الان تو اینجایی دوروز دیگه میشینن پشت گوش راشد میخونن دختر بدون راشد اینجا نمیمونه ، من برای خودت میگم ،نمیخوام دو صباح دیگه خودت دل شکسته بشی این موهارو من الکی تو آسیاب سفید نکردم که !نفسم رو کلافه بیرون فرستادم و به پشتی تکیه دادم و دستم رو دور زانوم حلقه کردم .. مامان دیگه چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت حدودا یک ساعتی تو اتاق نشسته بودم که صدای چرخش کلید از در ورودی به گوش رسید ،سریع روسریم رو روی سرم انداختم و از اتاق بیرون رفتم .. علی و شهاب و محسن اومده بودن خونه .... با دیدن من هر سه تاشون تعجب کردن .... سلام آرومی بهشون دادم که تنها با سر جوابم رو دادن.. تا موقع شام هیچ کس از نبود راشد حرفی نزد اما وقتی سر سفره نشسته بودیم محسن گفت :_پس راشد کجاست؟ دست از خوردن کشیدم و آب دهنم رو قورت دادم و گفتم :_نیومده ؟ شهاب با اخم گفت :_بحثتون شده؟ سریع سرم رو به معنای نه تکون دادم و گفتم : _نه ، کار واسش پیش اومده بود رفته سفر جای پدرش! برخلاف انتظارم دیگه چیزی نپرسید و تنها به تکون دادن سرش اکتفا کرد .... نفس آسوده ای بیرون فرستادم و با خیال راحت بقیه شامم رو خوردم .. دو روز از بودنم تو خونه میگذشت ... مامان دیگه کمتر گیر داد و برادرام هم بعد از اون شب دیگه چیزی نه گفتن نه پرسیدن .. همراه مامان داشتم سبزی پاک میکردم که خیلی ناگهانی مامان گفت :_آوین بار نداری ؟ اول سوالی بهش نگاه کردم اما وقتی متوجه نگاه معناداری روی خودم شدم با خجالت سر به زیر انداختم و گفتم : _نه مامان ، بزار جوهر اون عقدنامه خشک بشه ....جعفری که دستش بود روی زمین انداخت و گفت :_ببین دخترجون تا دیر نشده دست بجونبون ،هم خودت جوونی هم راشد جوونه خوش بر و رو هست ... مطمئن باش کلی دختر الان تو فامیلشون هست که دوست دارن جای تو باشن ،تا دیر نشده حامله شو و اونو پابند خودت کن ! چیزی نگفتم ..در تمام مدت فقط سرم‌ پایین بود..نمیدونست منو راشد اصلا به هم نزدیک نشدیم ... مامان اینسری گفت: _آوین فهمیدی چی گفتم !برای خلاصی از اون موقعیت سرم رو تکون دادم و بلند شدم که گفت :_کجا ؟ از تو خونه موندن دیگه خسته شده بودم دوست داشتم حالا تا اینجا هستم برم سمت خلوت گاه همیشگیم ...._میرم یه سر چشمه .. فردا راشد میاد مجبوریم برگردیم .. مامان سریع زد پشت دستش زد و گفت : _دختر تو میخوای منو سکته بدی ؟ زن شوهر دار الکی واسه خودش ول نمیگرده اینور و اونور ،تنها نباید جایی بری .. وقتی خودش اومد با خودش برو ،خوبیت نداره جلو در و همسایه تنها بری.. بی توجه به حرفاش وارد اتاق شدم و لباس مناسبی به تن کردم روسریم سرم انداختم و گره زدم و از اتاق بیرون رفتم . روبه مامان که با چشم های گرد شده بهم نگاه میکرد ایستادم و گفتم : _مامان یبار به جای اینکه حرف مردم واست مهم باشه ببین دل من چی میخواد! یبار بگو باشه دخترم ،باور کن هیچی نمیشه . از مقابل صورت متعجبش گذشتم و بعد از برداشتن کلید خونه بیرون رفتم . وقتی از خونه خارج شدم نفس عمیقی کشیدم برای اولین بار حس راحتی میکردم .. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯