eitaa logo
مجله روستای بلان🇮🇷
963 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.4هزار ویدیو
48 فایل
🇮🇷اصفهان ،شهرستان ورزنه ،بخش مرکزی ،دهستان گاوخونی جنوبی ،روستای بلان مجله روستای بلان🇮🇷 با رویکرد اطلاع رسانی وقایع فرهنگی،سیاسی،ورزشی......،مراسمات ملی ومذهبی پیشنهاد،انتقاد،ارسال مطلب وراه ارتباطی از طریق👇 @showra1400
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 کانون فرهنگی حضرت علی اکبر(ع)روستای بلان به مناسبت روز جهانی و هفته تکریم مساجد برگزار می کند بخشهای مسابقه 📸 عکاسی از مساجد روستا(از حضور یا انجام فعالیت خودتون درمسجد) 🎨 نقاشی از مساجد روستا 💌 نامه ای به مساجد روستا 🎁همراه با جوایز به منتخبین آثار ارسالی 🗓مهلت ارسال ۷ شهریور ماه۱۴۰۲ 📥 ارسال آثار به 👇 @showra1400 آثار ارسالی با نام خود شما نمایش داده می شود 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
♦️ماده مخدر شیشه چه بلایی سر بدن می‌آورد؟ 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
🌱 شرایط نگهداری: ☀️ نور غیر مستقیم زیاد ( فیلتر شده) 💧خشک شدن خاک بین دو آبیاری 🏔 خاک مناسب: ترکیب خاک اماده کاشت( خاک برگ ، کوکوپیت، پرلیت، شلتوک برنج) 💊ماهی یک بار کوددهی با کود سه بیست در بهار و تابستان ‌ ♦️ مشکلات گیاه دیفن باخیا: 1. برگ زرد و تارعنکبوت زیر برگ علت: کنه قرمز درمان: سم پاشی با سم کنه کش 2. برگ خشک شده علت: هوای گرم و خشک درمان: آبیاری و اسپری برگی و انتقال گیاه به مکان خنک تر 3. برگ رنگ پریده و روشن علت: نور زیاد یا سرما یا عدم تغذیه درمان: تغذیه با کود مناسب و کاهش نور 4. برگ های پایین زرد با لکه های قهوه ای در حاشیه آن علت: آبیاری بیش از اندازه درمان: آبیاری بعد از خشک شدن سطح خاک 5. لکه های سفید پنبه ای روی برگ علت: آفت شپشک آرد آلود درمان: سمپاشی با سم مالاتیون یا کنفیدور 6. لکه های سوخته روی برگ هاست ،علت: در آفتاب غبارپاشی نموده اید درمان: بهترین موقع غبار پاشی صبح و عصر در سایه است. 7. برگ ها ریز و ساقه دراز شده ،علت: نور کافی نیست! درمان: گیاه را به محل روشن تر با نور غیر مستقیم فیلتر شده منتقل کنید. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
🚨گناهان زودکیفر را بشناسیم 🔥 ‌ 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجله روستای بلان🇮🇷
🔻این تیزر برای فیلم جنگی آمریکایی نیست؛ این تیزر وزارت دفاع به برای سالروز صنعت دفاعیه :) از اقتدار
🔸️رونمایی از پهپاد مهاجر ۱۰ با حضور رئیسی ♦️پهپاد مهاجر ۱۰ رونمایی شد 🔹️از جمله ویژگی‌های این پهپاد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 🔹️قابلیت حمل انواع بمب‌ها و موشک‌های دقیق‌زن 🔹️سرعت متوسط ۳۵۰ کیلومتر بر ساعت 🔹️بیشینه مداومت پروازی با حمل محموله داخل بدنه: ۲۴ ساعت 🔹️بیشینه وزن محموله تسلیحاتی: ۳۰۰ کیلوگرم 🔹️بیشینه حجم سوخت: ۴۵۰ لیتر 🔹️سقف پروازی: ۲۴۰۰۰ فوت 🔹️شعاع عملیاتی: ۲۰۰۰ کیلومتر 🔹️نوع ارابه: سه‌تایی، جمع‌شونده داخل بدنه 🔹️قابل تجهیز به انواع سامانه‌های جنگ الکترونیک و اشراف اطلاعاتی @balaan365
در این مملکت یک را می کنند الگوی جوانان و نوجوانان. ولی از این چنین های وطن و خبری نیست. 🟥 برای باید در کتاب درسی داستان نوشت نه هلندی که فقط و فقط هست. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
✅پلیس برگ سبز را ملاک مالکیت خودرو اعلام کرد 🔹پلیس راهور فراجا ادعای کانون سردفتران نسبت به معتبر نبودن برگ سبز به نشانه مالکیت وسائل نقلیه را مغایر با نص قانون دانست و اعلام کرد که طبق قانون برگ سبز، سند رسمی محسوب می‌شود. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
برنامه هفته سوم لیگ برتر بیست‌وسوم 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab
♨️ تعداد نمایندگان مجلس در استان اصفهان؛ تعداد ۲ نماینده به مجلس اضافه می‌شود... 🔻 الف) شهرستانهای ورزنه، کوهپایه، جرقویه و هرند از حوزه انتخابیه « ، ورزنه، کوهپایه، جرقویه و هرند» منتزع و حوزه انتخابیه «ورزنه، کوهپایه، جرقویه و هرند» به مرکزیت با اختصاص یک نماینده ایجاد می‏‌شود.🧐🤔 @balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانَم_میرَوَد #قسمت_هفتاد_وشش روی تخت نشسته بود... و به چادر آویزانش خیره مانده ب
مهیا با پدر ومادر محسن، سلام کرد. مادرش راچند بار، در مراسم ها دیده بود. خانم نازنینی بود... در آخر، محسن به طرفشان آمد. _سلام خانم رضایی! خدا سلامتی بده ان شاء الله! _سلام حاج آقا! خیلی ممنون! ولی حاج آقا این رسمش نبود... محسن و شهاب با تعجب به مهیا نگاه کردند. _مگه غریبه بودیم به ما قضیه خواستگاری رو نگفتید! محسن خجالت زده سرش را پایین انداخت. _دیگه فرصتش نشد بگیم. شما به بزرگیتون ببخشید... _اشکال نداره ولی من از اول فهمیدم... محسن که از خجالت سرخ شده بود؛ چیزی نگفت. شهاب که به زور جلوی خنده اش را گرفته بود؛ به محسن تعارف کرد که بشیند. مهیا به سمت آشپزخانه رفت. خانواده ها حرف هایشان را شروع کرده بودند... مهیا به مریم که استرس داشت، در ریختن چایی ها کمک کرد. مریم سینی چایی را بلند کرد. و با صدای مادرش که صدایش می کرد؛ با بسم الله وارد پذیرایی شد. مهیا هم، ظرف شیرینی را بلند کرد و پشت سر مریم، از آشپزخانه خارج شد. ظرف را روی میز گذاشت و کنار سارا نشست. _میگم مریم جان این صدای آواز که از اتاقت میومد چی بود! همه از این حرف حاج حمید شوکه شده بودند. اصلا جایش نبود، که این حرف را بزند. شهاب عصبی دستش را مشت کرد و مهیا از عصبانیت شهاب تعجب کرد! مریم که سینی به دست ایستاده بود، نمی دانست چه بگوید. مهیا که عذاب وجدان گرفته بود و نمی توانست مریم را شرمنده ببیند؛ لب هایش را تر کرد. _شرمنده کار من بود! همه نگاه ها به طرف مهیا چرخید. پدر محسن که روحانی بود؛ خندید. _چرا شرمنده دخترم؟! رو به حاج حمید گفت: _جوونیه دیگه؛ ماهم این دوران رو گذروندیم! سوسن خانم که مثلا می خواست اوضاع را آرام کند گفت: _شرمندتونیم این دختره اینجارو با خونشون اشتباه گرفته... آخه میدونید، خانواده اش زیاد بهش سخت نمی گیرند. اینجوری میشه دیگه!!! مهیا سرش را پایین انداخت. چشمانش پر از اشک شدند؛ اما به آن ها اجازه ریختن نداد. شهین خانوم به سوسن خانم اخمی کرد. احمد آقا سرش را پایین انداخت و استغفرا...ی گفت... مریم سینی را جلوی مهیا گرفت. مهیا با دست آرام چشمانش را پاک کرد و با لبخند رو به مریم گفت: _ممنون نمی خورم! مریم آرام زمزمه کرد: _شرمندتم مهیا... مهیا نتوانست چیزی بگوید، چون می دانست فقط کافیست حرفی بزند، تا اشک هایش سرازیر شوند... ولی مطمئن بود، حاج حمید بدون دلیل این حرف را نزده! مریم و محسن برای صحبت کردن به اتاق مریم رفتند: مهیا، سرش را پایین انداخته بود و به هیچکدام از حرف هایشان توجه نمی کرد. سارا کنارش صحبت می کرد و مهیا در جواب حرف هایش فقط لبخند می زد، یا سری تکان می داد. با زنگ خوردن موبایلش نگاهی به صفحه موبایل انداخت. شماره ناشناس بود، رد تماس داد. حوصله صحبت کردن را نداشت. ولی هرکه بود، خیلی سمج بود. مهیا، دیگر کلافه شد. ببخشیدی گفت و از پله ها بالا رفت وارد اتاقی شد. تلفن را جواب داد. _الو... .... _بفرمایید... ... _الو... .... _مرض داری زنگ میزنی وقتی نمی خوای حرف بزنی؟! تماس را قطع کرد. دوباره موبایلش زنگ خورد. مهیا رد تماس زد و گوشیش را قطع کرد. و زیر لب زمزمه کرد. _عقده ای... سرش را بالا آورد با دیدن عکس شهاب با لباس های چریکی، در کنار چند تا از دوستانش شوکه شد. نگاهی به اتاق انداخت. با دیدن لباس های نظامی حدس زد، که وارد اتاق شهاب شده است. می خواست از اتاق خارج شود اما کنجکاو شد.... به پاتختی نزدیک شد. عکسی که روی پاتختی بود را، برداشت. عکس شهاب و پسر جوانی بود که هر دو با لباس تکاوری با لبخند به دوربین خیره شده بودند. پسر جوان، چهره اش برای مهیا خیلی آشنا بود. ولی هر چقدر فکر می کرد، یادش نمی آمد که کجا او را دیده است. عکس را سر جایش گذاشت که در اتاق باز شد... ... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید با مجله روستای بلان🇮🇷 💠 🇮🇷┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1411580074Cbf98657aab