#اطلاعیه
✍ کمیته امداد امام خمینی (ره) باطلاع کلیه #مددجویان_عادی
می رساند :
آندسته از افرادی که دارای
#مسکن_قدیمی غیر قابل سکونت و یا
#فاقد_مسکن می باشند
با مراجعه به واحد مددکاری کمیته امداد نسبت به ارائه درخواست
#جهت_احداث_مسکن
با #شرایط_ذیل اقدام نمایند.
✅ شرایط احداث مسکن :
🔹۱_ مددجویان از
👈 خانواده های عادی امداد و حداقل ۲ نفره مستمری بگیر باشند.
🔸تبصره ۱ :
مددجویان عادی : شامل خانواده های ( فوت سرپرست ، مطلقه و سرپرست ازکارافتاده ) می باشند.
🔹۲_#حداقل_سن برای
زنان بی سرپرست ۲۵ سال و سرپرستان ازکارافتاده ۵۵ سال می باشد.
🔹۳_ #حداکثر_سن برای کلیه مددجویان ۶۵ سال که شرایط دریافت وام از بانک های عامل را داشته باشند.
🔹۴_مددجویان بایستی :
دارای زمین و
اسناد مالکیت آن متعلق به #شخص_مددجو و از
#سهم_آورده جهت تکمیل منزل استفاده نماید.
🔹۵_مددجو توان دریافت وام از بنیاد مسکن و بازپرداخت اقساط آنرا داشته باشد.
🔹۶_ احداث مسکن بایستی بر اساس اصول مهندسی( ضد زلزله و شناژبندی ) باشد.
🔸تبصره ۲ :
در صورت استفاده از این طرح ، علاوه بر وام بنیاد مسکن به مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان ، کمیته امداد نیز مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان بصورت کمک بلاعوض مساعدت خواهد نمود.
⛔️ این بخشنامه شامل مددجویان تک نفره ، تبصره ۱۴ و فرزندان مجرد
#خانواده_نمی_باشد.
@balaan365
🌹🌹 آئین استقبال...
🌺 استقبال از زائران گلستان فاطمه سلام الله علیها...
🌹 کاروان پیاده انصارالحسین (ع) مشهد به کربلا
🌺 وعده دیدار؛ یکشنبه یکم مردادماه ساعت ۱۷:۳۰ شهرک امام جعفر صادق(ع)میدان یگان تکاوری
أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً
@varzaneh_ir
🍃🌺🍃🌸🍃✙═══✨﷽
#هروز_یک_آیه
فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً «103»
پس چون نماز را به پايان برديد، خداوند را در (همه) حال ايستاده و نشسته و به پهلو خوابيده ياد كنيد، پس هرگاه آرامش يافتيد (و حالت خوف تمام شد) نماز را (بصورت كامل) برپا داريد. همانا، نماز بر مؤمنان در وقتهاى معيّن واجب شده است.
🔻نکـــــتهها
كلمهى «قِياماً» جمع «قائم» به معناى ايستاده و كلمهى «قُعُوداً» جمع «قاعد» به معناى نشسته و كلمهى «جُنوب» جمع «جَنب» به معناى پهلو و كنايه از دراز كشيدن است.
همچنين كلمهى «كِتاباً» به معناى امرى نوشته شده و واجب و كلمهى «مَوقوت» به معناى كارى با وقت معيّن است.
حضرت على عليه السلام دربارهى آيه «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ» فرمودند: يعنى شخص سالم ايستاده، مريض نشسته و كسى كه نشسته نمىتواند، خوابيده نماز بخواند. «1»
امام باقر عليه السلام دربارهى «كِتاباً مَوْقُوتاً» فرمودند: يعنى مفروض و واجب. «2»
- كمبودهاى نماز خوف، با ياد خدا جبران مىشود. «فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ»
2- نماز و ياد خدا در هر حال لازم است، در جبههى جنگ يا بستر بيمارى.
3- نماز خوف، يك استثناست. پس از برطرف شدن حالت اضطرار، نماز بايد به صورت عادّى خوانده شود.
4- نماز، از واجبات قطعى الهى در همهى عصرها و براى همهى نسلها است.
5- وجوب هر نماز، در وقت مخصوص خودش است.
@balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلاقیت
👈اگه موقع گرفتن ناخنها دوست ندارید ناخن ها به اطراف پرت بشن از این روش استفاده کنید👆🏻
@balaan365
همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا تعریف می کند : « روزی در حالی که آقا مهدی ، از خانه بیرون می رفت به او گفتم : چیزهایی را که لازم داریم بخر . گفت : بنویس . خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم ، با شتاب و هراس گفت : مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم »
@balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه نودی هاقراره خیلی فرق داشته باشن
قراره سربازهای مخلص فرمانده باشن
مداحی دهه نودی هاشروع شد
اگرحال خوشی پیداشد
التماس دعا
@balaan365
♦️اندر حکایت پدرسوختگی بهائیها
🔹بهایی ها و مبلغین بهاییت را تا میدان شهر می کشیدند و فلک می کردند. تا ترکه پایین می آمد، فریاد بلند می شد که «یا حضرت عباس». مردم می گفتند بگو «یا امام حسین».
نمی گفت و مشخص می شد که مقصود از حضرت عباس، عباس افندی پسر بهاءالله بوده!
اینبار ترکه بالاتر می رفت :)
@balaan365
🔴 حکایت تکان دهنده فرزند شیخ رجبعلی خیاط از پدرش در مورد یک زن بی حجاب
🔰یکی از دوستان پدرم میگفت: یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم، یکدفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه میکند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما میگوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه میکند! فهمید! گفت:
تو هم میخواهی ببینی که من چه میبینم! ببین! من نگاه کردم دیدم همین طور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد! و آتش او به کسانیکه چشمهایشان به دنبال اوست #سرایت میکند. جناب شیخ گفت: ... او راه میرود و مردم را همین طور با خودش به آتش #جهنم میبرد.
@balaan365
مالیاتهای عجیب اصناف/ وکلا ماهانه فقط ۶۶۰ هزار و نمایشگاه خودرو ۸۳۰ هزار تومان
🔹 در حالی که کارمندان ماهانه ۱ میلیون تومان مالیات میدهند مالیات آرایشگاههای زنانه فقط ۲۴۰ هزار تومان است.
@balaan365
#خبرخوب
️ساخت دستگاه تصویربرداری میکروسیتی برای اولینبار در ایران
🔹 میکروسیتی ابزاری با تکنولوژی بالا برای انجام تصویربرداری سه بعدی غیر مخرب و ساختار درونی اجسام با استفاده از پرتو ایکس در ابعاد میکرون و با فناوریهای برون مرزی ساخته شده
@balaan365
📣 اعلام نتایج اعتراض معلمان به رتبهبندی تا آخر تابستان
مدیرکل ارزیابی عملکرد وزارت آموزش و پرورش:
🔺از مجموع ۹۴۰ هزار معلم مشمول رتبهبندی، ۳۴ درصد معلمان به رتبه خود اعتراض داشتند.
🔺هماکنون کارگروهها در حال فعالیت هستند و به صورت روزانه گزارشها دریافت میشود، پیشبینی میشود تا پایان تابستان نتایج رسیدگی به اعتراضات مشخص شود.
🔺بیشترین اعتراضات مربوط به شاخصهای رفتاری و مواردی بود که مدیران مدارس درباره آنها اعلامنظر کرده بودند همچنین در بخشهای مرتبط با ارائه مدارک و با توجه به دشواری موجود در ارائه مدارک، شاهد ثبت اعتراضات بودیم.
@balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_پنجم محمد آقا پدر مریم به سمت دخترش آمد شهین خانم با دیدن ه
#مجله_ادبی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_ششم
گرفت و مقداری از قضیه رو تعریف کرد من مدیون شما و پسرتون هستم
ـــ نه بابا این چه حرفیه شهاب وظیفه ی خودشو انجام داد ماشاء الله مهیا خانم چقدر بزرگ شدن مهیا با تعجب این صحنه را تماشا می کرد
شهین خانم روبه دخترش گفت
ـــ مریم میدونستی مهیا دختر آقای رضاییه ??
ـــ منم نمی دونستم ولی اون روز که حال آقای رضایی بد شده بود منو شهاب رسوندیمش بیمارستان اونجا دونستم
مهلا خانم با تعجب پرسید
ــــ شما رسوندینش
ـــ بله مهیا پیش ما تو هیئت بود اونجا خیلی گریه کرد و نگران حال آقای رضایی بودن حتی از هوش
رفت بعد از اینکه حالش بهتر شد منو شهاب اوردیمش مهیا زیر لب غرید
ـــ گندت بزنن باید همه چیو تعریف می کردی
اما مهلا خانم و احمد آقا با ذوقی که سعی در پنهان کردنش داشتن به مهیا نگاه می کردند
مهیا روی تختش دراز کشیده بود یک ساعتی بود که به خانه برگشته بودند در طول راه هیچ حرفی
میان خودش ، مادرو پدرش زده نشد
با صدای در به خودش آمد
ـــ بیا تو
احمد آقا در را آرام باز کرد و سرش را داخل اورد
ـــ بیدارت کردم بابا
مهیا لبخند زوری زد
ــ بیدار بودم
مهیا سر جایش نشست احمد آقا کنارش جا گرفت دستان دخترکش را میان دست های خود گرفت
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه_دارد... *
@balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_ششم گرفت و مقداری از قضیه رو تعریف کرد من مدیون شما و پسرت
#مجله_ادبی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_هفتم
ـــ بهتری بابا
ـــ الان بهترم
ــــ خداروشڪر خدا خیلی دوست داشت ڪه پسر آقای مهدوی رو سر راهت گذاشت خدا خیرش بده پسر رعنایی هست
ــــ اهوم
ـــ تازه با آقای مهدوی تلفنی صحبت کردم مثل اینکه آقا پسرشون بهوش اومده فردا منو مادرت می خواستیم بریم عیادتش تو هم میای ؟
مهیا سرش را پایین انداخت
ــــ نمیدونم فڪ نڪنم
احمد آقا از جایش بلند شد بوسه ای بر روی موهای دخترش کاشت
ـــ شبت بخیر دخترم
ـــ شب تو هم بخیر
قبل از اینکه احمد آقا در اتاق را ببندد مهیا صدایش کرد
ـــ بابا
ـــ جانم
ــ منم میام
احمد آقا لبخندی زد و سرش را تکان داد
ــ باشه دخترم پس بخواب تا فردا سرحال باشی
مهیا سری تکان داد و زیر پتو رفت
آشفته بود نمی دانست فردا قراره چه اتفاقی بیفتد
شهاب چطو ر با او رفتار می کند
ــــ مهیا زودتر الان آژانس میرسه
ــــ اومدم
شالش را روی سرش گذاشت کیفش را برداشت و به سمت بیرون رفت
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه_دارد... *
@balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_هفتم ـــ بهتری بابا ـــ الان بهترم ــــ خداروشڪر خدا خیل
#مجله_ادبی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_هشتم
پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین شدن سر راه دست گلی خریدن با رسیدن به بیمارستان نگاهی به اطراف انداخت دیشب ڪه اینجا آمده بود اصلا حواسش نبود که کجا اومده بودبه سمت ایستگاه پرستاری رفت
ـــ سلام خسته نباشید
ـــ سلام عزیزم خیلی ممنون
ـــ اتاق آقای مهدوی ، شهاب مهدوی
پرستار چیزی رو تایپ کرد
ـــ اتاق ۱31
ـــ خیلی ممنون
به طرف اتاق رفتن دم در نفس عمیقی کشید در رازدن و وارد شدن
مهیا با دیدن افراد داخل اتاق شالش رو جلو اورد
ـــ اوه اوه اوضاع خیطه
جلو رفتند و سلام علیک کردند با همه شهاب هم با خوش رویی جواب سلام واحوالپرسی احمد آقا و مهلا
خانمو داد و در جواب سرتکان دادن مهیا آن هم سرش را تکان داد
مهیا و مادرش در گوشه ای کنار بقیه خانم ها رفتن احمد آقا هم کنار بقیه مردا ایستاد مهیا تو جمع همه خانم و دخترای چادری غریبه گی می کرد برای همین ترجیح داد گوشه ای ساڪت بایستد
ـــ مریم معرفی نمی ڪنی؟؟
مهیا به دختر چادری که قیافه بانمک و مهربانی داشت چشم دوخت
مریم به طرف مهیا آمد و دستش را روی شانه مهیا گذاشت
ـــ ایشون مهیا خانمه گله تازه پیداش ڪردم دوست خوبے میتونہ باشہ درست میگم دیگه
مهیا لبخندی زد
ــــ خوشبختم مهیا جان من سارا دختر خالہ ی مریم هستم
به دختری که با اخم نظاره گرشان بوداشاره کرد
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
#ادامه_دارد... *
@balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_هشتم پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین
#مجله_ادبی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_ونهم
ـــ این همه نرجس دختر عمه مریم
ـــ خوشبختم گلم
ـــ چند سالته مهیا ؟چی می خونی؟؟
ـــ من ۲۲سالمه گرافیڪ میخونم
سارا با ذوق گفت
ــــ وای مریم بدو بیا
مریم جعبه کیکو کنار گذاشت
ـــ چی شده دختر
ـــ یکی را پیدا کردم طرح های مراسم محرم رو برامون بزنه
مریم ذوق زده گفت
ـــ واقعا کی هست؟
ـــ مهیا خانم گل گرافیک میخونه
ـــ جدی مهیا
ــــ آره
ــــ حاج آقا
با صدای مریم حاج آقایی که کنار شهاب ایستاده بود سنش تقریبا سی و خورده ای بودسرش را بلند
کرد
ـــ بله خانم مهدوی
ـــ من یکی رو پیدا کردم که طرح های پوستر و بنرارو برامون بزنه
ـــ جدی ڪی
ـــ مهیا خانم
به مهیا اشاره کرد
مهیا شوڪه بود همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد.
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
#ادامه_دارد... *
@balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_ونهم ـــ این همه نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چن
#مجله_ادبی
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_سی_ام
دوست داشت این کارو انجام بده براش جالب بود
مهیا لبخندی زد
ـــ زحمت میشه براشون
مهیا با لبخند گفت
ـــ نه این چه حرفیه فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم
حاج آقا دستی روی شونه های شهاب گذاشت
ـــ بفرما سید این همه نگران طرح ها بودی
مهیا آروم روبه مریم گفت
ــــ برا چی این همه نگران بود ??خب می داد یکی درست می کرد دیگه
ـــ اخه شهاب همیشه عادت داره خودش بنر و پوسترارو طراحی کنه
ـــ آها
در زده شد و دوستای مسجدی و بسیجی شهاب وارد شدند
مهیا چسبید به دیوار
ــــ یا اکثر امام زاده ها چقدر بسیجی
همه مشغول صحبت بودند
که در باز شد و دوتا ماموری که دیشب هم امده بودند وارد شدن
مهیا اخمی روی پیشونیش نشست بعد از سلام و احوالپرسی با اقای مهدوی روبه همه گفت
ـــ سلام علیکم .بی زحمت خواهرا برادرا بفرماییدبیرون بایستید ما چند تا سوال از آقای مهدوی بپرسیم بعد میتونید بیاید داخل
همه از اتاق خارج شدند مهیا تا به در رسید مامور صدایش کرد
ــــ خانم رضایی شما بمونید
مهیا چشمانش را بست و زیر لب غرید
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
#ادامه_دارد... *
@balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در اصفهان
🔹شب گذشته عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در هیئت انصارالحسین اصفهان در خیابان کاشانی حمله و آنها را آتش زدند.
🔹این اقدام با واکنش شدید کاربران فضای مجازی همراه شده و از مسؤولان خواستهاند به سرعت عاملان این اقدام شناسایی و با آنها برخورد قاطع شود.
@balaan365
📣 تصاویر شهدای پلیسراه زاهدان - خاش
🔸در حادثه تروریستی امروز مهدی الله پور،محمد رضا اسماعیلی اشکهرانی، محمدرضا شیخی و حسن وحیدی از نیروهای کادر پلیس راه به شهادت رسیدند.
@balaan365
🌹مونده روی زمین پیکر تو رها...🖤
همچون ارباب بی کفنت حسین
🌹 شهید محمد رضا اسمعیلی از روستای اشکهران شهرستان ورزنه
🌹 روحت شاد و یادت جاودان
━━━🌹 🏴 🌹 ━━
أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً
@balaan365
🔴هزینه صدور گذرنامه اربعین مشخص شد
سخنگوی کمیسیون شوراهای مجلس:
🔹مسئولین کمیته ستاد اربعین گزارشی از عملکرد خود ارائه کردند که در این گزارش به برنامهریزی برای صدور گذرنامه زیارتی با مبلغ ۵۰ هزار تومان ظرف مدت ۲۴ ساعت تاکید شد.
🔹برای سرعت در خدماترسانی گیتهای مرزی در خاک عراق افزایش پیدا خواهد کرد و در حوزه حمل و نقل برنامهریزی شده است که ۲ هزار دستگاه اتوبوس در ایام اربعین در اختیار زوار قرار گیرد.
🔹همچنین ارائه خدمات هوایی از ۲۷ مرداد تا ۲۰ شهریور انجام میشود که ۸۵ درصد پروازها به نجف و ۱۵ درصد به بغداد انتقال مییابد
@balaan365
🍃🌺🍃🌸🍃✙═══✨﷽
#هروز_یک_آیه
وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «104»
و در تعقيب دشمن سستى نكنيد، اگر شما رنج مىكشيد، همانا آنان نيز همان گونه كه شما رنج مىبريد رنج مىبرند، در حالى كه شما چيزى (امدادهاى غيبى و بهشت) از خداوند اميد داريد كه آنان اميد ندارند، و خداوند دانا و حكيم است.
🔻نکـــــتهها
پس از جنگ احد، ابوسفيان بالاى كوه احد رفت و شعار داد كه پيروزى ما در مقابل شكست سال گذشته در جنگ بدر بود. ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: شهداى ما در بهشتند و كشتههاى شما در دوزخ.
آنان شعار دادند: «انّ لنا العزّى و لا عزّى لكم» ما بت عُزّى داريم ولى شما نداريد، مسلمانان
پاسخ دادند: «اللّه مولانا و لا مولى لكم» خداوند مولاى ماست ولى شما مولى نداريد.
آنگاه كفّار به نام بت هُبَل شعار دادند: «اعلُ هُبَل» سر بلند باد بت هُبَل. مسلمانان در پاسخ فرياد زدند: «اللّه اعلى و اجلّ» خداوند بالاتر و جليلتر است. پس از نزول اين آيه، پيامبر فرمان بسيج عمومى (حتّى زخميان) را صادر كرد، تا با اين حركت، فكر بازگشت كفّار از سرشان بيرون رود.
@balaan365