#یادحماسه_سازشکست_حصر_سوسنگرد
🔰روز آخر بود که حسن هنگام شلیک به یک تانک، از بازوی راست زخمی شد. از خستگی و خونریزی روی زمین افتاده بود. به بالای سرش رفتم.حالت خاصی داشت.
فکر می ڪرد در حال شهید شدن است. گفت:سـلام من را به مـادرم برسانید. مادرم گفت تا خونت در رکاب امام حسین ریخته نشود از تو راضی نمی شوم. به مادرم بگید حسن کار خودش را انجام داد و رفت.
یک لنگه در از خانه ای که ویران شده بود جدا کردیم. حسن را روی در گذاشتیم.چهار نفر شدیم، چهار گوشه در را گرفتیم و حسن را در پناه آتش که بچه ها می ریختند به مسجد بردیم.
🔰دو ساعتی گذاشت. هنوز هجوم تانک های عراقی ها ادامه داشت. این چند روز هیچ کس مثل حسن نتوانسته بود این تانک ها را متوقف کند. کسی نبود که پنهان شود و در خفا شلیک کند. تا تانکی می دید، جلویش می پرید او را به رگبار می بستند. اما او جلو می رفت و تکبیر می گفت و شلیک می کرد. رفتم پیش حسن. و گفتم: حسن پاشو، این تانک ها کار خودته، کسی جز تو نمی تونه آنها را بزنه!
پاشو، من برات کیسه موشک ها را میارم، تو با دست چپ هم بهتر از ما شلیک می کنی.
گفت پس تو برو جلو، هر جا دیدی تانک هست، بگو من میام.
گفتم: نه، من مرد جلو تانک ایستادن نیستم. کار خودت هست. هم خودت جلو برو، هم خودت بزن، من فقط کوله مهمات را برات میارم.
یا علی گفت و بلند شد.شاید با همان دست چپ، سه چهار تانک هم زد. ...
#سردارشهید حسن حق نگهدار
#شهداےفارس
🌷🌷
@yade_shahid1