eitaa logo
بــاݪـوݘ🌿
326 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
233 ویدیو
7 فایل
بـاݪـوݘ ←بہ معناے"آغوش"یار❤ تو اگر سرباز آمریکا باشی تركت نميكنم! برایت آنقدراز خمینی میخوانم که چمران شوی :)🌱 به صَرفِ شِناس🍃↓ @aaye213 به صَرفِ ناگفته هابگوشیم💌↓ https://harfeto.timefriend.net/16253897957965 کپی؟ نه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ و‌دردی‌بالاتر‌از‌دلتنگۍنیسٺ🙂 ]
بــاݪـوݘ🌿
و‌آرزوی‌ناتمومی‌بھ‌نام‌شهادت و‌آرزوی‌ناتمومه‌شھدا‌به‌نامه 🌿🖤
【• ☺️ •】 🌱🌸امام رضا(ع): هر كه نمی‌تواند كاری كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسیار درود فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه كن می‌‏كند. یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @vesallashaghane
بسم رب العشق❤️ بخش ششم 🍃🍁 امیر حافظ زمانه من✌️ ♡رضوانه: تو اتاقم نشسته بودم و صدای مداحی رو هم زیاد کرده بودم ( به تو سلام میدم درمون دردامی به تو سلام میدم به تو که اقامی.... ) من عاشق این مداحیم و قرار بود بیرون موسسه روی دیوارها عکس نوشته بچسبونیم که جلب توجه کنه داشتم یه شعر و خطاطی میکردم (عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است) شعر پر محتوایی بود اصلا حال آدم رو دگرگون میکرد،تو حال و هوای خودم بودم که با صدای در به خودم اومد صدام رو صاف کردم و گفتم بفرمائید کسی که وارد شد امیر حافظ بود چقدر تغییر کرده بود یه پیراهن سفید با یه شلوار کتان مشکی تنش بود موهاش رو هم درست حسابی شونه کرده بود چقدر جذاب شده بود با صداش بهش نگاه کردم گفتش که فردا تو اتاق آقای طلوعی جلسه داریم قبول کردم که برم چیزی که خیلی برام تعجب آور بود این بود که چرا امیر حافظ قراره جلسه ها رو میزاره کار خطاطیم که تموم شد رفتم وضو بگیرم به سمت نماز خونه که میرفتم صحنه عجیبی دیدم ،خیلی عجیب امیر حافظ سر مزار شهید گمنام نشسته بود و یک چفیه رو سرش انداخته بود اصلا معنی این کارهاش رو نمی فهمیدم یعنی درکش نمی کردم ،نمازم که تموم شد کیفم رو برداشتم به سمت در خروجی رفتم خیلی خسته بودم دوست داشتم زود برسم خونه و استراحت کنم همینکه از در وارد شدم سهراب رو دیدم . واقعا حوصلش رو نداشتم اومد جلو و دستش رو دراز کرد ولی من با حالت اخم از کنارش رد شدم دنبالم تا حال اومد دیدم که زنمو و عمو هم خونمون هستند زنموم تا من رو دید دوباره شروع کرد عروس خوشگلم خسته نباشی تو پول لازم داری بگو سهراب بهت بده چرا خودت رو خسته میکنی سهراب فدات بشه اینو گفت و یه چشمکی نثارم کرد. 🍃ادامه دارد........ 6⃣
بسم رب العشق❤️ بخش هفتم 🍃🍁 امیر حافظ زمانه من✌️ مامان داشت تدارک نهار رو میدید که من عذر خواهی کردم و رفتم داخل اتاقم تا لباس هام رو عوض کنم روسری سبزم رو که ریحانه بهم واسه تولدم هدیه داده بود پوشیدم چادر سفیدم رو سر کردم رفتم پایین سهراب همینکه منو دید دوباره شروع کرد رضوانه تو دوباره چادر پوشیدی بس کن دیگه من اینجوری دوست ندارم تورو ببینم ،فقط میتونستم در مقابل صحبتهاش سکوت کنم گاهی سکوت بهترین راه حلی هست که به ذهنت می رسه در مقابل بعضی آدم ها فقط باید سکوت کنیدور میز نهار نشسته بودیم که زنمو روبه منو سهراب گفت فردا برید باهم بیرون و صحبت کنید سهراب از خوشحالی چشماش برق میزد با نگاه مامانم نتونستم چیزی بگم و قبول کردم پنجره اتاق رو باز کردم تا یکم هوا عوض بشه نسیم خنکی صورتم رو نوازش میداد ماه چقدر امشب زیبا شده بود مثل یه عروس تو آسمون می درخشید تو فکر بودم که صدای پیام گوشیم اومد نگاه کردم سهراب بود نوشته بود فردا میاد موسسه دنبالم ولی نمیخواستم سهراب به محل کارم بیاد سهراب همچین جاهایی رو نمیپسنده مطمئنم اگه بیاد یه شری به پا میکنه رو تختم دراز کشیدم چشمم به کتابم افتاد چند روزی بود که وقت نکرده بودم بخونمش کتابم رو از قفسه برداشتم شروع کردم به خوندنش چقدر زندگی شهدا عاشقانه بوده ...... چقدر خوب بوده مثلا شب های ماه مبارک رمضان شهید با همسرش دوتایی محفل قرآن داشتن چقدر زیبا.‌....! 🍃ادامه دارد...... 7⃣
• 😁🌹 • . | 😌🎈 . . قبل از عملیات بود. داشتیم با هم تصمیم مےگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توے بےسیم به هم‌رزمانمون خبر بدیم ڪہ ٺڪفیریا نفهمن... . یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده هاے ٺیپ فاطمیون گفٺ: آقا اگہ من پشت بیسیم گفٺم همہ‌چےآرومہ من چقدر خوشبخٺم بدونید دهنم سرویس شده... . . 😂💛 @Vesallashaghane 🕊
‌ باز هم بانیِ یخ کردن چایم تو شدی 🌸 @vesallashaghane
【• ☺️ •】 🌱🌸امام رضا(ع): هر كه نمی‌تواند كاری كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسیار درود فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه كن می‌‏كند. یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @VesallashaghaNe