reza pirbadian 45895749_1.mp3
زمان:
حجم:
1.8M
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی
تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند
تشنهتر آن که تو نزدیک دهانش باشی
گر توان بود که دور فلک از سر گیرند
تو دگر نادره دور زمانش باشی
وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد
ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی
چون تحمل نکند بار فراق تو کسی
با همه درد دل آسایش جانش باشی
ای که بی دوست به سر مینتوانی که بری
شاید ار محتمل بار گرانش باشی
سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد
چشم دارد که تو منظور نهانش باشی
#سعدیِ جان 💕
#دکلمه #رضا_پیربادیان
#ستاره_دنباله_دار_شعر 💫
C᭄❁࿇༅══════┅─
@setareyedonbaledar_sheair
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
💫در من چیزی کم بود
و در این زندگانی هم چیزی کج بود
میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند..
ما دیر آمدیم یا زود،
هر چه بود به موقع نیامدیم،
گذشت ..
و بهتر که میگذرد..
💫🌿💫🌿💫
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
#ستاره_دنباله_دار_شعر
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
چه میگذرد در دلم
که عطر آهنِ تفته از کلماتم ریخته است
چه میگذرد در خیالم
که قل قلِ نور از رگهایم به گوش میرسد
چه میگذرد در سرم
که جر جرِ توفانِ بند شده در گلویم میلرزد
سراسر نام ها را گشتهام
و نام تو را پنهان کردهام
چه میگذرد در کتابم
که درختانِ بریده بر میخیزند
کاغذ میشوند
تا از تو سخن بگویم ...!
#شمس_لنگرودی💖
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
#ستاره_دنباله_دار_شعر
Nick MurrayNick Murray - Piano In The Rain.mp3
زمان:
حجم:
11.6M
آرام بخش ها..
حافظهام را پاک کردهاند..!
امّا..
دلم میگوید من کسی را..
بسیار دوست می داشتم....!
#محمد_برقعی💕
#موسیقی_بیکلام✨
#پیانو در باران ☔
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
هدایت شده از خلاق خانه| هنرهای دانش آموزی|khalagh_khaneh
🍃🌺🍃🌺🍃
🍃
آدمها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد میشوند! و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما میروند!
نه از آمدنها زیاد خوشحال باش، نه از رفتنها زیاد غمگین؛
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی که آمدهاند
به هر دلیلی که هستند
بودنشان را دوست داشته باش
بی هیچ دلیلی ...
شادمانیهای بیسبب؛ همین دوست داشتنهای بیچون و چراست!
#رویا_پیرزاد🌿
#مثل_همه_عصرها
https://eitaa.com/KhalaghKhaneDaneshamoozi
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غزل #شماره۳🌺
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا
شمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟
ز انصاف، خو واکردهای، ظلم آشکارا کردهای
خونریز، دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟
غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته
صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟
بر دل چو آتش میروی تیز آمدی کش میروی
در جوی جان خوش میروی ای آب حیوان تا کجا؟
طرف کُله، کژ برزده، گوی گریبان گم شده
بند قبا بازآمده گیسو به دامان تا کجا؟
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟
هر لحظه ناوردی زنی، جولان کنی مرد افکنی
نه در دل تنگ منی ای تنگ میدان تا کجا؟
گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد را
حدی است هر بیداد را این حد هجران تا کجا؟
خاقانی اینک مرد تو مرغ بلا پرورد تو
ای گوشهٔ دل خَورد تو، ناخوانده مهمان تا کجا؟
#خاقانی💖
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
🌸💫🌸💫🌸💫
اما داستان مادر من داستان دیگری بود: او علیه خود زندگی کرد. سرشار از شور و شوق بود، اما تمام نیرویش را به کار میبست تا آن را پس بزند. و این رد و انکار را بهزور به خود میقبولاند.
در ایام کودکی، تن و جان و روحش او را زیر آوار مقدسات و منهيات و محرمات مچاله کردهبودند. به او یاد دادهبودند به خودش سخت بگیرد.
در درونش زنی خونگرم و آتشینمزاج نفس میکشید، اما کج روییده و مثلهشده و بیگانه با خویشتن.
#سیمون دوبووار💫
روز #مادر_مبارک💖
#ستاره_دنباله_دار_شعر 💫
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
ما را با دو رنج آفریدند، رنج انسان بودن و رنج زن بودن
روز#زن_مبارک💖
روز#مادر_مبارک🩷#ستاره_دنباله_دار_شعر
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگونشدهی بیکار
و دانههای زندانی.
نگاه کن که چه برفی میبارد …
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار
#ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد …
#فروغ_فرخزاد💔
#ستاره_دنباله_دار_شعر 🌺
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
و این منم
زنی تنها
درآستانهی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
درکوچه بادمیآید
در کوچه باد میآید
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
به غنچههایی با ساقهای لاغر کمخون
و این زمان خستهی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
- سلام
- سلام
و من به جفتگیری گلها میاندیشم.
در آستانهی فصلی سرد
در محفل عزای آینهها
و اجتماع سوگوار تجربههای پریدهرنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود اینسان
صبور،
سنگین،
سرگردان،
فرمان ایست داد.
چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست، او هیچوقت
زنده نبودهاست
در کوچه باد میآید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد.
آنها تمام سادهلوحی یک قلب را
با خود به قصر قصهها بردند
و اکنون
دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیدهاست و بوئیدهاست
در زیر پا لگد خواهد کرد؟
ای یار، ای یگانهترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند.
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده
نمایان شد
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگهای تازه که در شهوت نسیم نفس میزدند
انگار آن شعلهی بنفش که درذهن پاک پنجرهها میسوخت
چیزی بجز تصور معصومی ازچراغ نبود
در کوچه باد میآید
واین ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دستهای تو ویران شدند باد میآمد
ستارههای عزیز
ستارههای مقوائی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه میشود به سورههای رسولان سرشکسته پناه آورد؟
ما مثل مردههای هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
من سردم است وانگارهیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانهترین یار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند
چرامرا همیشه درته دریانگاه میداری؟
من سردم است وازگوشوارههای صدف بیزارم
من سردم است و میدانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی بجا نخواهد ماند
رازمنوری است که آنرا
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگونشدهی بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار..
#فروغ_فرخزاد💔
#ستاره_دنباله_دار_شعر 🌺
https://eitaa.com/bamankhodaeikon402