🔥🦋
🥀
🥀#قصیده«#یاسکبود»
دیشب صدای نالهای جانسوز ومضطر
برگوشجانم میرسید ازکوی دلبر
درخاطرم گلکرد آن یاس کبودی
کز نفخهٔ کویش شده جانم معنبر
عطر گلش پرکرد دشت خاطرم را
مهر رخش درباغ جانم شد مصوّر
جوری که حالم منقلب شد زآن تصوّر
مرغ خیالم پرزد وهم خوابم از سر
مرغ خیالم رفت تاشهر مدینه
در روزگارغربت آل پیامبر
ازآن همه ظلم وستم بر آلاحمد
خون میچکید از آسمان وماه واختر
تاصبح میبارید برمن بارش عشق
صحرا بشد از اشک خون، بحرمسجّر
آوخ! ازآن اندوه وآه ازآن همه درد
فریاد! ازآن بیداد برآل پیمبر
از زاری زهرا شرر برجانم افتاد
شد طاقتم طاق از ستم برآن مخدّر
تاصبح من از غصهوغم مویه کردم
سعی وصفا کردم میان آب وآذر
میسوختم از سوزعشقش مثل شمعی
میساختم باسوزوساز آن صنمبر
از درد او میسوخت مغز استخوانم
بردامنم میریخت خوشهخوشه گوهر
مانند آن کشتی که پهلویش شکسته
در لجّهٔ توفان زدم تاصبح لنگر
باموج وتوفان مویه کردم تاسحرگاه
درخلوت لیلی شب، مجنون و مضطر
درچشمم آمد صحنه شوم سقیفه
آن سیلی وگوشواره ومسمار وآذر
تنهایی مولا وشبهای مدینه
در کوچه ها آن مویهٔ دخت پیمبر
نامردمیهایی که آن امت نمودند
بیدادهاشان برسر آل پیامبر
نفرین بر آن نامرد مردمهای مرتد
لعنت برآن قوم جفاکاروستمگر!
آنانکه از آن کودتاشان در سقیفه
آتش زدند برآشیان آلأطهر
بر منبر پیمبری با زور و تزویر
بالا شدند بوزینگان زشت منظر
نفرین برآن تزویر وبرآن کودتاشان
لعنت برآن بوزینگان روی منبر
عهدألست خویش با مولا شکستند
بستند باطاغوت وجبتش عهد دیگر
مشتی ریاست جو اُوباش مدینه
بستند دست فاتح احزاب وخیبر
آن ناکثین ناسپاس ناجوانمرد
بیحرمتی کردند بر زهرا وحیدر
حتی در باغ رسالت راشکستند
آتش زدند از کینه بیت اللّهاکبر
باضرب وزور وتازیانه گشت حاکم
آن دشمن غدّار وپست و رذل وابتر
آن تازیان از کین درحق راشکستند
با آتش وضرب لگدهای مکرر
ریحانة الفردوس بین در ودیوار
با محسن مظلوم خودگردید پرپر
پهلوی کشتی نجات ما شکستند
با منجنیق فتنه آن قوم ستمگر
مشکات انوار الهدیٰگردید تاریک
محروم شد عالم ز مهرماهمنظر
چشم وچراغ مصطفی را تارکردند
با منجنیق فتنه خنّاسان کافر
با سنگ فتنه چشمهها را گِل نمودند
یک مشت اُوباش دغل باز مزوّر
راه فلاح ورستگاری گشت مسدود
رجّاله ها کردند اینسان سدّ معبر
کژ راهه شد راه هدیٰ ورستگاری
بیراهه شد آن راه ورهزن گشت رهبر
یالَلعجب! از این همه صبروصبوری
من در شگفتم از شکیب وصبرحیدر!
از شرم زهرا آب شد آن کوه توحید
اما نداد آن ناکثین را باز کیفر
من درشگفتم زین همه صبرخدایی
ازاین همه صبر علی، اللّه اکبر!
یارب! بگو حیدر چگونه صبر ورزید؟
وقتی که دید افتاده زهرا پشت آن در
مردی که روحش برنمی تابید حتّی؛
خلخال برگیرند از ناموس کافر!
اما چگونه صبر کرد وحلم ورزید
از دیدن آن صحنه جان سوز حیدر!؟
«تبت یدا»بر دست سنگینی که بنواخت؛
با سیلی سنگین به روی ماه مادر!
بر ماه رویی کز فروغ مهر رویش
شد آسمانها وزمین از او منّور
فتح الفتوح جملهٔ ابوّاب جنّت
آن فاطر ارض وسما،زهرایازهر
بنت الهدیٰ، خیرالنسا، امّ ابیها
هم کفو مولا، مرتضی را یاروهمسر
اوّل شهید وحامی اصل ولایت
آن لیلة القدری که درکش نیست ایسر
آن لیلة القدری که از دامان پاکش
صاعد شده قرآن هفت وچهار اختر
آن سورهٔ شمس وضحی، یاسین وطه
هم هَل اتیٰ وقدر وتوحیداست وکوثر
نفس نبیّ،جان علی، روحولایت
تُفاحَة الفردوس وباغ لاله پرور
تنها امید شیعیان،در بیکسی ها
آن شافعهٔ روزجزا ،صحرای محشر
طوبای جنّت،گلبن باغ محمّد
نور الدّجیٰ، مهرخدا،کبریت احمر
ریحانه وروح رسولاللّه اعظم
یاسی که زلف شب شد از بویش معطّر
یعنی مفاتیح الغیوب وسرّالاسرار
کنزخفی، گنجینة الاسرار دلبر
آن لیلة القدر وشب روشنتر از روز
آن سرّ مکتوم خدا،تا روزمحشر
نشنیدمگر آن ناکس نامرد ناکث؛
این نهی را از شارع این دین انور؟
حتی مزن برصورت حیوان، تو سیلی
چونمیکند تسبیح حق حیداور
«تَبَّتْ یَدا»آنکس که سیلی زد به زهرا
بشکست با مسمار در، آیات کوثر
زد بر رخ آنکس که هر تسبیح وذکرش
باذکروتسبیح جهان باشد برابر
آنگونه زد برآن رخ گلگون زهرا
کز ضربتش برخاک شد آن حور منظر
از ضربت سنگین او برخاک افتاد
از گوش عرش کبربایی،زیب وزیور
من شرم دارم بازگویم این خبر را
حتی به نزد کافران، این کار عُمّر
کافر نبیند این عمل را ومسلمان؛
طاقت ندارد بشنود این قصّه یکسر
لعنت برآنکس که دل زهرا بیازرد
نفربن برآن قوم جفاکار ستمگر!
آن غاصبان مسند ومهرخلافت
آن بانیان ظلم برآل پیمبر
یارب! بحق آه عالم سوز زهرا
تعجیلکن در نهضت مظلوم آخر
آن طالب خون شهیدان خدایی
آن منتقم با تیغ آتشبار حیدر
یعنی امام حیّ ناطق،حجة الحق
«طاووس اهلالجنّه»مهدیجهانفر
یارب!بحق زینب کبرای مضطر
ازما محبانش بهلطفخویش بگذر
❤️🔥#ابوالفضلفیروزی_نینوا
🆔@banavayeneynava
🦋🔥🥀