یکی گفت:
چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم خار دارند!
دیگری گفت:
چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر خار هم گل دارند!
عظمت در تفکر است،
نه در چیزی که میبینیم...!!!
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
✍️مردم به دنبال معجزه هستند، اما در
بيشتر اوقات تعريفی كه از معجزه
دارند، درست نيست.
معجزه است اگر بتوانی بدی
را ببينی ولی با خوبی پاسخ بدهی
با كلامت، جنگی را خاموش كنی و
صلح را برقرار. در جاييكه نتوانی
كمك كنی، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
ببخشی، در جاييكه ميتوانی انتقام
بگيری به جای لعن و نفرين، دعای خير كنی
رنج ديگران، رنج تو باشد.
در دم و بازدم هايت، خدا حضور داشته باشد
به جای اينكه همه مردم دنيا
را تغيير دهی، خودت را تغيير بدهی.
برای موفقيت ديگران دعا كنی.
خانه ات محلی برای آرامش باشد.
👌و در آخر معجزه است انسان بودن
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
✨﷽✨
#پندانه
✍ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش فکر کرد که نباید به دیگران درباره ناشنواییاش چیزی بگوید و برای آن که بیمار نیز متوجه نشود که او صدایی را نمیشنود باید از پیش پرسشهای خود را طراحی کند و جوابهای بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار طراحی کرد. با خودش گفت «من از او میپرسم حالت چطور است و او هم خدا را شکر میکند و میگوید، بهتر است. من هم شکر خدا میکنم و میپرسم برای بهتر شدن چه خوردهای؟ او لابد غذا یا دارویی را نام میبرد. آنوقت من میگویم نوش جانت باشد.
میپرسم، پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را میآورد و من می.گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا میدهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق میشناسیم. مرد ناشنوا با همین حساب و کتابها سراغ همسایهاش رفت و همین که رسید، پرسید حالت چطور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت: دارم از درد میمیرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید: چه میخوری؟ بیمار پاسخ داد: زهر! زهر کشنده! ناشنوا گفت: نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل! ناشنوا گفت: طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک.
مردم ناشنوا سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد میزد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بینظیر کم نشد. بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر، به شیوهای رفتار میکنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه میشود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد.
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandeghy
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
سلام دوستان و همراهان گرامی صبح❤️
صبح شما بخیر و شادی🌹🌹
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_مولای_من
🌼امروز برای تعجیل در فرج و سلامتی مولایمان
💚حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه
🌼صلواتی ختم کنیم
🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
─┅─═इई 🌼🌹🌼ईइ═─┅─
روزتون مهدوی💚
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید
🔺 نماهنگ: صبح روز سه شنبه
🎤 با نوای حاج مهدی رسولی
#حضرت_مادر
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
#پند_لقمان_حکیم_به_فرزند
💗ای جان فرزند؛
هزار حکمت آموختم که از آن،
چهارصد حکمت انتخاب کردم و
از آن چهارصد،
🔷هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛
❄️دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
"خدا" و "مرگ" را
❄️دو چیز را همیشه فراموش کن؛
❄️"هنگامی که به کسی خوبی کردی"
❄️"زمانی که از کسی بدی دیدی"
❄️و هر گاه به مجلسی وارد شدی
"زبان نگه دار"
❄️اگر به سفره ای وارد شدی
"شکم نگه دار"
❄️وقتی وارد خانه ایی شدی
"چشم نگه دار"
❄️و زمانی که برای نماز ایستادی
"دل نگه دار"
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandeghy
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🔘 داستان کوتاه
#دادخواهی/ #عدالت
"یعقوب لیث صفاری" شبی هر چه کرد؛ خوابش نبرد.
"غلامان" را گفت: حتما به کسی "ظلم" شده؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو؛ غلامان باز گشتند و گفتند:
"سلطان به سلامت باشد، دادخواهی نیافتیم."
اما "سلطان" را دوباره خواب نیامد.
پس خود برخواست و با "جامه مبدل،" از قصر بیرون شد.
در "پشت قصر" خود؛ ناله ای شنید که میگفت:
خدایا یعقوب هم اینک به "خوشی" در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین "ستم" میشود.
سلطان گفت؛ چه میگویی؟!
"من یعقوبم"" و از پی تو آمده ام؛" بگو ماجرا چیست؟
آن مرد گفت: یکی از "خواص تو" که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور، زن من را "مورد آزار" قرار میدهد!
سلطان گفت: "اکنون کجاست؟"
مرد گفت: شاید رفته باشد.
شاه گفت: هرگاه آمد، مرا خبر کن و آن مرد را به "نگهبان قصر" معرفی کرد و گفت:
"هر زمان این مرد، مرا خواست؛ به من برسانیدش "حتی اگر در نماز باشم.!"
شب بعد؛
باز همان "متجاوز" به خانه آن مرد بینوا رفت؛ مرد مظلوم به "سرای سلطان" شتافت.
یعقوب لیث سیستانی؛ با "شمشیر برهنه" به راه افتاد، در نزدیکی خانه صدای مرد را شنید؛
"دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت."
پس از آن دستور داد تا "چراغ افروزند" و در "صورت" کشته نگریست.
پس؛ در دم "سر به سجده" نهاد.
آنگاه صاحب خانه را گفت:
قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام.
صاحبخانه گفت: پادشاهی چون تو؛ "چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟!"
شاه گفت: هر چه هست؛ بیاور...
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب "خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان" را پرسید.
سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم؛ با خود اندیشیدم در "زمان سلطنت" من؛ کسی "جرأت این کار را ندارد" "مگر یکی از فرزندانم.!!"
پس گفتم:
" چراغ را خاموش کن تا محبت پدری؛ "مانع اجرای عدالت" نشود.
چراغ که روشن شد؛ دیدم "بیگانه" است؛"پس سجده شکر گذاشتم."
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
* با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو
را از آن ستمگر بستانم. *
""اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.""
گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی...!
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandeghy
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فاطمه دوم حیدر شدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر
#بعد_زهرا_تو_شدی_مادر_ما_نوکرها🖤
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🥀
#تسلیٺ_باد🥀
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
🌺ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
🌿ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
🌺از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
🌿بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
سلاااااااااااااام🌺
صبح زیباتون بخیروشادی
خدایِ خوبم هزاران بار شکرت
برای فرصتِ دوباره زندگی 🌺
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادری_میشناسم 💔
مادری میشناسم؛
که شجاعت شیر داشت و محبت باران.
استواری کوه داشت و لطافت نسیم.
مادری میشناسم؛
هنرمند؛
هنرش نقاشی بود.
نقش کردن وفا،
نقش کردن شجاعت و عشق.
نه بر روی بوم، بر قلب فرزندانش.
مادری میشناسم؛
که خطاط بود!
مشق عشق میکرد ...
هر شب ۱۳۳ بار
بر لوح دل مینوشت؛
یاعلی🌴
مادری میشناسم؛
که شاعر بود،
و لالاییاش بنام زهرا،
برای زهرا ،
به عشق زهرا
در گوش فرزندش جاودانه شد.
مادری میشناسم؛
که احترامش در آسمان
بیشتر از زمین است.
اگر نمیشناسید!
از امام زمانمان سراغش را بگیرید.
بگیرید سراغ مادری را که
برای حسین زهرا سلام الله علیها
مادری کرد.
#سلام_مادر_شیرمردان_روزگار 💔
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#السلام_عليك_یا_ابالفضل
╭━═━🍃❀🥀❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandeghy
╰━═━🍃❀🥀❀🍃━═━╯
مداحی آنلاین - ام البنین وای مادر - سید رضا نریمانی.mp3
6.78M
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🖤از این زمونه دلگیره
🖤روزا دم بقیع میره
🎤 #سید_رضا_نریمانی
─┅═इई 🏴 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷
✨﷽✨
✍مادر سقّا...
بدون تردید حضرت ام البنین علیهاالسلام، از زنان بافضیلت و عارف به حق اهلبیت علیهم السلام بود. وی محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی ایشان کرده بود.
اهلبیت علیهمالسلام نیز برای او جایگاهی والا و موقعیتی ارزنده قائل بودند.
⚫️ حضرت امّالبنین علیهاالسلام هنگام برگشت کاروان کربلا به سوی مدینه، به بشیر گفت: «ای بشیر! از اباعبدالله الحسین علیه السلام برایم بگو»بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وی گفت:
«قَطَّعتَ نِیاطَ قَلْبِي، اَخْبِرنِي عَنْ اَبِي عَبْدِ اللّه علیه السلام ، اَوْلادِي وَمَنْ تَحتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِي عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیهالسلام.
🖤 ای بشیر! با این خبر ناگوار، بندهای دلم را پاره کردی. از حسین برایم خبر بده؛ فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان کبود است، فدای اباعبداللّه الحسین علیهالسلام باد». بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین علیه السلام به شما پاداش بزرگ عنایت کند. این سخنان حضرت ام البنین علیهاالسلام، نیروی ایمان و محبتش را به اهل بیت علیهمالسلام نشان میدهد.
📚تذکرة الشهداء: ص ۴۴۳
✨▪️وفات حضرت ام البنین تسلیت▪️✨
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
https://eitaa.com/bandeghy
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#آثارهمنشینی_بادوستان_ناباب
دو کیلو قند و
یک کیلو زعفران را شب بگذارید
کنار پیت نفت،
صبح که شد دیگر نمیشود از آنها استفاده کرد!
همنشین بد هم اینگونه برای
انسان ضرر دارد...
پنبه را بگذارید کنار آتش و بگویید نسوز! مگر میشود...؟!
از آدمهای منفی
دوری کنید تا زندگی
بهتری داشته باشید.
─┅═इई 🍃🌹🍃 ईइ═┅─
🌾@bandeghy 🌷