#شوهرداری #همسرداری #نکات
برای به حرف آوردن همسر #کم_حرفتون گاهی خوبه 👇
🍎 از همسرتون سؤالات توضیحی بپرسین
🍏 همسرتون به گفتگو درمورد افکار ،
احساسات و تمایلاتش تشویق کنین ... و بعضاً افکار و احساسات و تمایلاتی که باهاشون موافقید رو بیشتر و خاص تر تشویق و تحسین خوشگل کنین تا تثبیت بشن تدریجا
🍉 یادتون نره آروم ومحترمانه سخن بگین و حرف بزنین ... تنش و چرا نمیگی و تلخی و اخم و تخم ممنوع❌
🍈 القاء احساسات منفی هم وسط گفتگو 👈👈 ممنوع⛔️
@bandegizendegi
#شوهرداری #همسرداری #نکات
#ارتباط_با_خانواده_همسر
عروس خانوما با کمالات
هرگز برای هیچکس علی الخصوص 👈خونواده همسرتون فخرفروشی نکنین❌🛑
نه با مدرک
نه با ثروت
نه با طلا
نه با لباس
نه با مهارتهای آشپزی و دسر و کیک پزی تون
و ....
کلا باتدبیر باشین ... تمیز و قشنگ و هنرمندانه زندگی کنین و بیاین و برین
اما
هرگز رگه هایی از تبختر و تفاخر و ببینید من چقدر بلدم و هنرمندم و باسوادم و حالیمه و خوشگلم و .... نداشته باشین 🛑❌🛑❌
💢چون این کار به صورت غیرمستقیم
رگه های تحقیر ، ایجاد حسادت ، و بی احترامی به دنبال داره 🔥
بزارید هر هنری که دارید رو دیگران با چشم و بدون ادا و اصول و تبرج و تفاخر خود شما ، خودشون کم کم ببینند ... بدون اینکه حس حسادت و رنجش و ... پیش بیاد 🚧
ضمن اینکه 👈 در خرج هنراتون تعادل .... نه افراط و نه تفریط ... تعادل رو هم حفظ کنید⚠️
@bandegizendegi
#تربیت_خود
یکی از نشونه های حلیم و صبور بودن اینه که دچار #روحیه_حذف نشیم❌
آدم صبور کسی رو حذف نمیکنه 🛑
وقتی انسان روحیه #حِلم نداره 👈
دچار روحیه #حذف میشه
و اگه دیگران مثل خودش فکر نکنن از اظهار نظر منعشون میکنه 👈 یا کلّاً حذفشون میکنه 💥
#استاد_شجاعی
@bandegizendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یه_نوای_رمضانی
کجایی ای همه دار و ندارم .....
محمود کریمی 🎙
@bandegizendegi
اگه آقامون نیومد نزاریم دلا بمیره.mp3
8.12M
#یه_نوای_دلنشین
اگه آقامون نیومد نزاریم دلا بمیره ....
علی فانی🎙
@bandegizendegi
سلام سلام نازنینان عزیز 😍
عید میلاد کریم اهل بیت ع امام حسن مجتبی ع بر شما و بیتتون مبارک باشه🤩🤗
امیدوارم از حضرت و مادرشون و نبی مکرم اسلام ص پدربزرگ شون عیدی های عالی ای طلب کنین و قسمتتون بشه🎁🎁🎁
@bandegizendegi
#یه_تامل
#تضمین_استجابت_دعا
اگه میخواهید اهل استجابت دعا بشید و مستجاب الدعوه 👆👆👆 نکته این روایت امام حسن ع رو از دست ندین 👆👆
@bandegizendegi
#یه_تامل
#یه_داستانک_کوتاه
من از سال ها پیش او را می شناسم. پیش از اینکه به پیامبری مبعوث شود. آن وقت ها من چوپان بودم و گوسفندان مردم را به صحرا می بردم. او هم گاهی گله ای را به چراگاه می آورد.
یک روز که هر دو گوسفندانمان را به صحرا برده بودیم، به او گفتم باید کم کم به فکر چراگاه دیگری باشیم. اینجا دیگر علف چندانی ندارد....
او تپهای را در دوردست ها نشانم داد و گفت: ((پشت آن تپه هم علفزاری هست، اگر میخواهی فردا صبح هر دو گله هایمان را به آنجا می ببریم.))
گفتم: ((باشد، پس قرار ما فردا صبح زود بالای همان تپه...))
فردای آن روز، با صدای گوسفندان از خواب بیدار شدم، خورشید بالا آمده بود. یادم آمد که با او قرار داشتم. از جا پریدم ، با عجله آبی به صورتم زدم و گوسفندان را به راه انداختم.
با خود گمان میکردم دیگر بردن گوسفندان فایده ای نداشته باشد. فکر می کنم گوسفندان او تا حالا دیگر از آن علفزار چیزی بر جای باقی نگذاشته باشند. این حیوانات را هم که نمی توانم گرسنه رها کنم، چاره ای ندارم. هر قدر مانده باشد از هیچ که بهتر است.
این ها را با خود گفتم و راه افتادم.
وقتی با گوسفندان به بالای تپه رسیدم، از تعجب سر جایم میخکوب شدم! دهانم باز مانده و چشمانم گرد شدند!
محمد امین گوسفندانش را همان جا نگه داشته بود و نگذاشته بود وارد علفزار شوند.
به او گفتم: ((پس چرا آنها را به داخل علفزار نبردی؟))
گفت: *(( قرار ما این بود که با هم برویم و گله هایمان را بچرانیم.))*
🐑🐏🐑🐏🐑🐏🐑🐏🐑🐏
@bandegizendegi
حال خوشی بهتون دست داد دعای خیر برای همه یادتون نره ☺️😘 ...