eitaa logo
بندگی و زندگی🌱 bandegizendegi@
483 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
124 فایل
پاتوق والدین و همه اونایی که برای تغییر، رشد و تحول جامعه از خودشون شروع میکنن☑️ مادر۳ فرزند|دکتری فلسفه تعلیم و تربیت|مدرس و مشاور تربیتی اینجا باهام حرف بزن 👈🏻 @dr_aghaei ویراستی https://virasty.com/n_nafas 🌐لینک کانال eitaa.com/bandegizendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از نشونه های حلیم و صبور بودن اینه که دچار نشیم❌ آدم صبور کسی رو حذف نمیکنه 🛑 وقتی انسان روحیه نداره 👈 دچار روحیه میشه و اگه دیگران مثل خودش فکر نکنن از اظهار نظر منعشون می‌کنه 👈 یا کلّاً حذفشون میکنه 💥 @bandegizendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام نازنینان عزیز 😍 عید میلاد کریم اهل بیت ع امام حسن مجتبی ع بر شما و بیتتون مبارک باشه🤩🤗 امیدوارم از حضرت و مادرشون و نبی مکرم اسلام ص پدربزرگ شون عیدی های عالی ای طلب کنین و قسمتتون بشه🎁🎁🎁 @bandegizendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه میخواهید اهل استجابت دعا بشید و مستجاب الدعوه 👆👆👆 نکته این روایت امام حسن ع رو از دست ندین 👆👆 @bandegizendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من از سال ها پیش او را می شناسم. پیش از اینکه به پیامبری مبعوث شود. آن وقت ها من چوپان بودم و گوسفندان مردم را به صحرا می بردم‌. او هم گاهی گله ای را به چراگاه می آورد. یک روز که هر دو گوسفندانمان را به صحرا برده بودیم، به او گفتم باید کم کم به فکر چراگاه دیگری باشیم. اینجا دیگر علف چندانی ندارد.... او تپه‌ای را در دوردست ها نشانم داد‌ و گفت: ((پشت آن تپه هم علفزاری هست، اگر می‌خواهی فردا صبح هر دو گله هایمان را به آنجا می ببریم.)) گفتم: ((باشد، پس قرار ما فردا صبح زود بالای همان تپه...)) فردای آن روز، با صدای گوسفندان از خواب بیدار شدم، خورشید بالا آمده بود. یادم آمد که با او قرار داشتم. از جا پریدم ، با عجله آبی به صورتم زدم و گوسفندان را به راه انداختم. با خود گمان می‌کردم دیگر بردن گوسفندان فایده ای نداشته باشد. فکر می کنم گوسفندان او تا حالا دیگر از آن علفزار چیزی بر جای باقی نگذاشته باشند. این حیوانات را هم که نمی توانم گرسنه رها کنم، چاره ای ندارم. هر قدر مانده باشد از هیچ که بهتر است. این ها را با خود گفتم و راه افتادم. وقتی با گوسفندان به بالای تپه رسیدم، از تعجب سر جایم میخکوب شدم! دهانم باز مانده و چشمانم گرد شدند! محمد امین گوسفندانش را همان جا نگه داشته بود و نگذاشته بود وارد علفزار شوند‌. به او گفتم: ((پس چرا آنها را به داخل علفزار نبردی؟)) گفت: *(( قرار ما این بود که با هم برویم و گله هایمان را بچرانیم.))* 🐑🐏🐑🐏🐑🐏🐑🐏🐑🐏 @bandegizendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2790238.mp3
9.81M
ع سلام کریم آل عبا یا حسن جان حسین طاهری🎙 👌👌👌 @bandegizendegi
حال خوشی بهتون دست داد دعای خیر برای همه یادتون نره ☺️😘 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆👆👆 یه سوال جدی که باید هر روز از خودمون بپرسیم و بهش فکر کنیم 👆👆👆 برکات تربیتی زیادی داره این مدل فکر کردن مستمر با خودمون👌💥 @bandegizendegi
تا حالا دقت کردین بعضیا، وقتی از خونه میرن بیرون میگن: پوسیدیم تو اين چاردیواری 😜😜 وقتی برمیگردن میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه😂😅😂
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 الان واقعا نمی‌دونم چی بگم ... خبر تلخی بود ... خدا به دل خانواده هاشون صبر بده به حق حضرت امیر ع @bandegizendegi
تصاویر شهدای ناوچه کنارک👆🌹🌹🌹