من هر وقت دلم از دنیا میگیره
یه مداحی میزارم میرم عکسای کربلامو نگا میکنم
خلاصه
یه شب ک از همه زمینی ها بریدم
گفتم ک من میخام برم کربلا (برای بار اول)
دقیقا رسیده بودم به نقطه حیرت ، سرگرونی
لطف امام حسین خواست ک بقبه مخالفت نکن و من با خوااهرم رفتیم واسه گذرنامه گرفتن
"بنده عکاس"
لطف امام حسین خواست ک بقبه مخالفت نکن و من با خوااهرم رفتیم واسه گذرنامه گرفتن
تو یه روز برفی رفتیم واسه گذرنامه ثبت نام کنیم
"بنده عکاس"
خلاصه بعد چند ماه اومد
وقتی داشتم وسایلمو جمع میکردم یاد مداحی رضا نریمانی ک میگفت
مثلا تو قبول کردی ، کوله بارمو من بستم 💔
به جاده ک نگا میکنی
با خودت میگی ینی واقعا امام حسین قبول کرد ک منو ببینه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاده ها که زیر پات حرکت میکنن میکنن انگار امام حسین دستشو کیلومتر ها دراز میکنه و تورو میکشه سمت حرمش💔
اینو یادم رفت بگم
تو اتوبوس ک بودیم یه اقا پسری واستاده بود نمینشست سر جاش
بعد دقیقا پشتش ب صندلی من بود
آقا من هی نگران بودم اتوبوس بره رو دست انداز این بیوفته رو من
بلند شدم صندلیمو عوض کنم اتوبوس رفت رو دست انداز من میخواستم ب اقا پسره نخورم
انگشتم رفت لای دستگیره صندلی 😫
از بند در رفت
ولی خداروشکر اگه بلند نمیشدم میوفتاد رو من 😂😂😂🤦🏻♀
"بنده عکاس"
وارد ورودی مرز میشی
هی دلت میخاد زودتر رد بشی ببینی سرزمینی ک امام حسین توش دفنه چ شکلیه💔