#پویش_زیارت_اولی_ها
#چله_ی_زیارت_عاشورا
🔴🔴رفقای عزیز خواهش می کنم دقت کنید 📣
⭕️ان شاءالله نیت داریم از فردا چله ی زیارت عاشورا برگزار کنیم طبق روال قبل هر روز به نیابت از یک شهید ؛
منتها این بار با یک تفاوت ❗️
این بار میخوایم یه کار ویژه بکنیم ⁉️
قرار بر این هستش که به مدد شما دوست داران شهدا در طول چله مون هدایای شما عزیزان را به نیابت از شهید همون روز جمع آوری کنیم
و در پایان چله مون که مصادف با تولد آقا امام رضا(ع) میشه
قرعه کشی کمک هزینه ی سفر به کربلای معلی را برای کربلا نرفته ها داشته باشیم😍😍😍
یعنی شما عزیزان هر مبلغی هرچند کم را به نیت شهید مورد نظرتون هدیه می کنید و با این کار اون شهید عزیز را در ثواب زیارت امام حسین شریک می کنید💞
اگر در نظر دارین مبلغ مشخصی به نیابت از شهید مورد نظرتون هدیه بدین پی وی اعلام کنید تا یک روز از چله مون را به نیابت از این شهیدتون قرار بدیم🙏
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله..💔
لطفا برای شرکت در چله ی زیارت عاشورامون این پیام را همراه با آیدی کانال برای دوستان و آشنایان تون ارسال کنید 👇
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
✨ما را خدا براي حسين آفريده است
آري حساب ما زهمه مردمان جداست
✨ما نان خوران سفره ي سالار زينبيم
فطريهام به گردن آقای كربلاست
🔅السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
#عید_فطر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
1_4358230940.mp3
2.91M
تو خیلی دعام کردی عشق من ..
🎙سجاد محمدی
«لبیک یاحسین»
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله ♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
1_4259382182.mp3
2.64M
دیگه هیچی حالمو خوب نمیکنه
الا حرم
چقدر التماس کنم و بهت بگم
آقاااااا حرم😭
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#پویش_زیارت_اولی_ها #چله_ی_زیارت_عاشورا 🔴🔴رفقای عزیز خواهش می کنم دقت کنید 📣
#پویش_زیارت_اولی_ها✨
اولین نفری که داوطلب شدند برای کمک به جمع آوری هزینه کربلا سفر اولی های عزیزمون به نیت رفیق شهیدشون😍
ارباب جانم نگاه به حاجات همه اعضای دل پاکِ کانالمون بکنید 😔 ❤️
باند پرواز 🕊
#پویش_زیارت_اولی_ها #چله_ی_زیارت_عاشورا 🔴🔴رفقای عزیز خواهش می کنم دقت کنید 📣
⭕️دوستان عزیز
برای شرکت در چله ی زیارت عاشورا و یا دریافت شماره کارت برای واریز هدایای شهدایی تون فقط به آیدی خادم مربوطه پیام بدین لطفا 👇👇
@Mohebolhosainam
باند پرواز 🕊
#پویش_زیارت_اولی_ها #چله_ی_زیارت_عاشورا 🔴🔴رفقای عزیز خواهش می کنم دقت کنید 📣
#پویش_زیارت_اولی_ها
به درخواست عزیزمون یک روز از چله مون به نیابت از شهید رجبعلی معینی زیارت عاشورا می خونیم 🌹
مبلغ واریزی به نیابت از شهید بزرگوار در ثواب زیارت امام حسین علیه السلام برای زائر اولی ها صرف میگردد 🌺
ان شاءالله که حاجت قلبی شون روا بشه ،زائر الحسین باشند به زودی ♥️
باند پرواز 🕊
💛||• #رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد_و_چهارم آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت :
💛||• #رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
دست کشیدم داخل موهایش
همان موهایی که تازه کاشته بود!😭
همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می کرد ، می خندید :
« نکش! میدونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!»
یک سال هم نشد..
مشمای دور بدن را باز کرده بودند.. بازتر کردم .
دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش .. کفن شده بود .
از من پرسیدند :
« کربلا ومکه که رفتید ، لباس آخرت نخریدید ؟ »
گفتم :
« اتفاقأ من چند بار گفتم ، ولی قبول نکرد!»
می گفت :
« من که شهید می شم ، شهید هم که نه غسل داره نه کفن!»
ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند😔
می خواستم بدنش را خوب ببینم!
سالم سالم بود ، فقط بالای گوشش یک تیر خورده بود..
وقتش رسیده بود ..
همه کارهایی را که دوست داشت ، انجام دادم .
همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت ..
راحت کنارش زانوزدم ، امیرحسین را نشاندم روی سینه اش😭
درست همان طور که خودش می خواست .
بچه دست انداخت به ریش های بلندش :
« یا زینب ، چیزی جز زیبایی نمی بینم! »
گفته بود :
« اگه جنازه ای بود و من رو دیدی ، اول از همه بگونوش جونت!»
بلند بلند می گفتم :
« نوش جونت! نوش جونت!»
می بوسیدمش ، می بوسیدمش ، می بوسیدمش ..💔
این نیم ساعت را فقط بوسیدمش . بهش گفتم :
« بی بی زینب علیهاالسلام هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد ، در اولین لحظه بوسیدش ... سلام منو به ارباب برسون! »
به شانه هایش دست کشیدم ..
شانه های همیشه گرمش ، سرد سرد شده بود .
چشمش باز شد!
حاج آقا که آمد ، فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده ...
آن قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم بازکردنش نشدم ..
حاج آقا دست کشید روی چشمش ، اما کامل بسته نشد..!
آمدند که
« باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه!»
نمی توانستم دل بکنم . بعد از 99 روز دوری ، نیم ساعت که چیزی نبود😭
باز دوباره گفتند :
« پیکر باید فریز بشه! »
داشتم دیوانه میشدم هی که می گفتند فریز ، فریز ، فریز ...
بلند شدن از بالای سر شهید ، قوت زانو می خواست که نداشتم!
حریف نشدم...
تابوت را بردند داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند..
زیر لب گفتم :
یا زینب ، باز خداروشکر که جنازه رومیبرن نه من رو!💔💔
بعد از معراج ، تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم .
موقع تشييع خیلی سریع حرکت می کردند .
پشت تابوتش که راه می رفتم ، زمزمه می کردم :
« ای کاروان آهسته ران ، آرام جانم می رود!»😭
این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی توانستم به پای جمعیت برسم..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz