🌿شهید مصطفی کرباسی🌿
📌 مصطفی در اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ در دولت آباد متولد شد . سرگرم درس خواندن بود که که در سن ۱۱ سالگی پدر را از دست داد 😔 . نتوانست درس را ادامه دهد و به کار در ساختمان و مدتی هم در کارخانه ریسندگی مشغول شد . مدتی بعد تصمیم گرفت به کمک برادران رزمنده در جبهه ها بشتابد.🚶🏻♂️ از طرف سپاه شاهین شهر به خواسته اش رسید و در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در واحد مهندسی رزمی به عنوان راننده بولدوزر و بیسیم چی مهندسی خدمت کرد 💟 . به معنویت به معنای واقعی دست یافته بود و بر اثر ترکش خمپاره به قلبش در تاریخ ۶۴/۱۲/۱۲ روحش عروج یافت و جسمش در گلستان شهدا آرام گرفت🕊️
🌱راهی شد ! 🌱
با پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) مورد تهدید عوامل مزدور رژیم شاه قرار گرفت . از پا ننشست و همواره مدافع دستاوردهای انقلاب اسلامی بود .🍃با شروع جنگ تحمیلی قصد عزیمت به جبهه های نبرد را داشت اما به دلیل اینکه پدرش را در کودکی از دست داده و کمک خرج خانواده شده بود 😔 و از طرفی مادرش هم سن و سالی داشت ، میان ماندن و رفتن مانده بود . تا اینکه بالاخره تصمیمش را گرفت و راهی شد .🥀
🌱بیسیم چی گردان 🌱
در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در گردان مهندسی رزمی به عنوان راننده بولدوزر و بیسیم چی گردان خدمت میکرد 📞 همیشه میگفت :« اگر لیاقت شهادت پیدا کردم من را در میان دو دوست شهیدم مرتضی داوری و مرتضی حدادی به خاک بسپارید .» ⚰️ هنوز شش ماه از آمدنش به جبهه نگذشته بود که عملیات والفجر ۸ به عنوان بیسیم چی شرکت کرد 📿 آن روز پا به پای فرمانده میدوید و عرق میریخت تا اینکه جواز رفتنش صادر شد و بعد از پشت سر گذاشتن ماه ها انتظار برای پیوستن دوست شهیدش با ترکش خمپاره ای که بر قلبش♥️ نشست به تنها آرزویش دست یافت .
☘️شادی روح ، ارواح طیبه شهدا ، امام راحل و حق و حق داران صلوات☘️
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›………
باند پرواز 🕊
• ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز پانزدهم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ
💎°•بسم رب الشهدا•°💎
|🌺|معرفی شهید : حمید سیاهکالی مرادی
🌱تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۰۲/۰۴
🌱محل تولد : قزوین
🌱تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۹/۰۵🕊
🌱محل شهادت: سوریه منطقه العیس واقع در جنوب غرب حلب در عملیات نصر ۲، ماموریت جعفر طیار✨
🌱نحوه شهادت : همیشه میگفت: مدافع حرم خانم زینب باید مثل آقا ابوالفضل شهید شه که نحوه شهادتشون بی شباهت نبوده...دست و پای راست به حالت قطع و دست چپ و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشا داخلی متلاشی و بینی هم شکسته ...تمام لحظات شهادت ذکر لبش یا صاحب الزمان و یا حسین بوده💔😭.
🌱محل دفن :گلزار شهدای استان قزوین در قطعه ۷ردیف ۱۱
🌱وضعیت تاهل : متأهل
🌱تحصیلات :دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
🌸 *زندگی به سبک شهدا*
❤️ کتاب «یادت باشد» عاشقانهترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینبکبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!
🍃متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» :
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».😔
🌷شهید حمید سیاهکالی مرادی
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
📝وصیت نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی🦋
✨✨✨🍃🌺🍃✨✨✨
🍀با سلام و صلوات بر محد و آل محمد(صلی الله علیه و آله) اینجانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله، لازم دیدم تا چند جمله ای را از باب درد و دل در چند سطر مکتوب نمایم.
🌟ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را بر خود واجب میدانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند میخواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد.
🌺آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمیها و بی بصیرتیهای برخی از انسانها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا درکنارشان بوده اند ولی در صحنههای حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر.
🌻وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما ولایت است.
💟اما من مینویسم تا هر آن کس که میخواند یا میشنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنهای (مدظله العالی) فدا کنم.
💎اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند.
💫به نظر این جانب در عموم جامعه خصوصا بین نظامیان و پاسداران حریم ولایت هیچ چیز بالاتر از حسن خلق در رفتار نیست و در خاتمه از همه التماس دعا دارم.
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگو که اینجوࢪے باید
قصه ما تموم بشه . . .
یھ کارے کن دل منم
مثل دلت آࢪوم بشه . . .
📹| کلیپ زیبا درخصوص شهید حمید سیاهکالی مرادی🌱🌹
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید حمید سیاهکالی مرادی:
⚠️ خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن 👀به نامحرم برایتان عادی شود.
💢 پناه می برم به خدا❤ از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردم شود.
#شهـــید_حمید_سیاهکالی_مرادی
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
اونقدر سینه میزد بهش میگفتن کم خودتو اذیت کن.
گفت: این سینه نمیسوزه...
موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینه اش...
شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷
یادش با #صلوات
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
عاشقانه های شهید سیاهکالی🌷
پیام داد:« از هواپیما به برج مراقبت. توی قلب شما جا هست فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم؟!»
منم جواب دادم:« فعلا یک بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدی چیه!»
دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصله بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماست!»
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی❤️
☁️⃟🕊️¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
………‹🌹🍃࿐›……