زیر بغلم خیس عرق میشد😔 هر چی #مام و #دئودورانت گرون بود میخریدم ولی جوابگو نبود😢
خجالت میکشیدم بس ک زیربغلم خیس میشد😭 احساس میکردم همه ازم فراری ان😔
دوستم دید ک چقدر در عذابم گفت دیوونه بجا حرص خوردن عضو #این_کانال 👇👇شو😍😍
http://eitaa.com/joinchat/2398027787C71ffc8066c
خداخیرش بده از شر #عرق و #بوی_بدش راحت شدم💃
آموزش ساخت #رایگان
#مام 🍃 #ریمل🍃 #رژ💄 #شامپو #کرم 🍃 #ژل_مو🍃 #سرمه👁 #لاک💅 و.........تتو طبیعی ابرو☺️
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
#داستان_یک_عشق_آتشین🔥
♨️ماهدخت زیبای من با لباسهای یکدست سفید، سینی چای بدست وارد شد. اونقدر زیبا شده بود که با دیدنش تموم #تنم_سست شد. پیشونیم عرق کرده بود، یه دستمال از جیبم دراوردم و #عرق پیشونیمو پاک کردم. تا روبروم ایستاد بوی عطرش دیوونهوار #حالمو_بد_کرد . سرمو بلند کردم و تو چشمای خوشگلش خیره شدم. #لبخند زیبایی زد و سینی رو جلوم گرفت. دوست داشتم کسی اونجا نبود و تموم احساسمو یکجا #تخلیه_میکردم 😣
مهیجترین رمان سال😅
http://eitaa.com/joinchat/3995467780Cb20f64abb1
#بهترین_رمان_عاشقانه_اخلاقی♨️
شبهایی که سرم رو میکردم زیر پتو و خودم رو به خواب میزدم صدای پچ پچ خواهرهای کوچکترم که تازه #نوجوون شده بودن رو میشنیدم که میگفتن هر#خواستگاری برامون میاد به خاطر زهرا مجبوریم بهش جواب رد بدیم چون اون بزرگتره و عیبه خواهر کوچکتر نامزدی بشه آخرش ماهم مثل زهرا #ترشیده میشیم ....
با شنیدین این حرفا بی صدا #زار میزدم
یه روز صبح که مادرم مثل همیشه حیاط رو جارو میزد یکدفعه صدای دادش بلند شد وباترس ما رو صدا میزد با دیدن #کاغذی که پشت در پنهون کرده بودند #عرق سردی نشست رو چهره ام ...مادرم که زن #خرافاتی بود برگه رو برد پیش #دعا_نویس و دعانویس انگشتش رو به طرفم دراز کرد و گفت این دختر.....
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
#برای_دختران_و_مادران_سرزمینم(واقعی)⚠️