eitaa logo
سابقه گسترده طلایی💛
11.8هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
997 ویدیو
55 فایل
کانال اصلی گسترده طلایی💛👇 @gostardeh_talaei #ادمین_اصلی_جهت_سفارش_تبلیغات💛👇 @talaei_ads
مشاهده در ایتا
دانلود
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳😳😳😳😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا
برای دومین بارم بود که مهر میومد روی شناسنامه ام با لباس سیاه روونه ی خونه ی پدریم شدم توی کوچه که رد میشدم همسایه ها سر به گوش همدیگه میذاشتن و صدای پچ پچشون میومد که من رو میخوندن... خانوم جونم همین که چشمش بهم افتاد یقه ام رو گرفت و هوار راه انداخت بخت خودت که بسته است بخت دخترای کوچکترم رو هم بستی ...توی همون لحظه بود که با دل شکسته از ته قلبم داد زدم خدااااا چه سرنوشتیه من دارم یهو چادرم لای در گیر کرد و افتادم وسط کوچه وقتی به خودم اومدم که یه پسر با جلوم وایساده وشاهد دعوای خانوم جونم با من بوده رفت توخونمون و با صدای بلند گفت....😳😳😳😳👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 کانالی پر از تجربیات زندگی اعضا