💠 گریه نیمه شب پیامبر(ص)
🟢 آن شب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در خانه امسلمه بود. نیمههای شب بود که امسلمه بیدار شد و متوجه گشت که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در بستر نیست.
🔻 نگران شد که چه پیش آمده؟ حسادت زنانه او را وادار کرد تا تحقیق کند. از جا حرکت کرد و به جستجو پرداخت. دید که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در گوشهای تاریک ایستاده، دست به آسمان بلند کرده، اشک میریزد و میگوید:
🔻 خدایا چیزهای خوبی که به من دادهای را از من نگیر، خدایا مرا مورد شماتت دشمنان و حسودان قرار نده، خدایا مرا به سوی بدیهایی که مرا از آنها نجات دادهای برنگردان، خدایا مرا هیچگاه به اندازه یک چشم برهم زدن هم به خودم وامگذار.
🔻 شنیدن این جملهها با آن حالت، لرزه بر اندام امسلمه انداخت، رفت در گوشهای نشست و شروع کرد به گریستن. گریه امسلمه به قدری شدید شد که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آمد و از او پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: چرا گریه نکنم؟! تو با آن مقام و منزلت که نزد خدا داری، این چنین از خداوند ترسانی. از او میخواهی که تو را به خودت یک لحظه وانگذارد، پس وای به حال مثل من.
🔻 پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: ای امسلمه! چطور میتوانم نگران نباشم و خاطر جمع باشم؟ یونس پیغمبر علیهالسلام یک لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد.
📚 داستان راستان، ج1، ص110.
🌐 https://btid.org
📎 #اعتقادات
📎 #مناجات
📎 #شب_زنده_داری
📎 #غفلت
@banketolidat