eitaa logo
بانک اطلاعات تبلیغاتی طرح مترجمی زبان قرآن
744 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
72 فایل
در این کانال کلیپ ها و تصاویر و متن های تبلیغاتی در جهت معرفی طرح خدمت مبلغین عزیز و متقاضیان ارائه شده است آیدی ادمین: @Helmabeygi @Mogeir تلفن پاسخگویی به سوالات: 09123595145 آیدی کانال: @bankettelaat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃 با احترام از همه علاقمندان به یادگیری کلام وحی دعوت به ثبت نام می نمائیم با ما همراه باشید 💠 مترجمی زبان قرآن 💠 ترم تابستان _ فشرده ⭕️‌ جذب از سراسر کشور 🔔شروع کلاس از ۱۹ یا ۲۰ خرداد @bankettelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 🌹 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد مترجمی زبان قرآن @bankettelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تدبر در سورهٔ مبارکهٔ حدید(قسمت سی و نهم) أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْۖ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ(۱۶) 🔰 اهل ایمان جمع شده اند... ✳️ همهٔ قرآن خوان ها و نماز خوان های عالم... ⬅️ و خداوند خطابه میکند... 🔆 سورهٔ حدید خطابهٔ خداست به این قرآن خوان ها... 🌱 و خداوند با این جمله تکان دهنده شروع میکند: ⁉️ آیا وقت آن نرسیده است که... 🔸تو که نماز می خوانی، تو که اهل قرآن خواندن هستی... ❌ نکند نمازت تو را پیش نبرد... ❌ نکند قرآن خواندنت روی سبک و برنامه زندگیت تاثیری نداشته باشد... ❌ نکند الله گفتن امروزت با دیروز یکی باشد... ❌ نکند از روی عادت و فقط برای ثواب قرآن می خوانی... ❌ نکند برای تغییرات بر اساس «نزل من الحق» تواضع و‌خشوع و پذیرش نداشته باشی... ❌ نکند ایمانت پیش رونده نباشد... ❌ نکند مؤمن منفق نباشی و نشوی. ⭕️ و وای به وقتی که این حالت ات «طول الاَمَد» هم پیدا کند ، طولانی شود، سال ها بگذرد و تو همین باشی که هستی... 😭 ⭕️ به فسق مبتلا می شوی... ⭕️ فسقی که مثل ترشی هفت ساله رشد میکند و رسیده می شود... ♻️ خداوند منتظر توست ای از اهل ایمان! ♻️ منتظر است تا عقلانیت انسان را به نمایش بگذاری... ♻️منتظر توست تا ایمانت از سر عادت و ترس و تبلیغات و القای محیط نباشد... ♻️ منتظر توست که ایمانت از سر تفکر و عقل و منطق باشد... ♻️ منتظر توست که ببیند آماده ظهور هستی... ✅ و تا نشوی! خدا زمان می دهد... 🔸خداوند تمام مقام امامت را خرج ایمان شُل بی ریشهٔ تو نمی کند... 🔸خدا زمان میدهد... 🔸اگر می خواهی تاخیر در ظهور را کم کنی اول باید خودت قیام کنی... یا علی! @bankettelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ 💞 💚🕊 🌹 روزگارم باشما بسیار زیبا می‌شود 🌼 خادم کویت یقین محبوب زهرا می‌شود 🌹 آبرو و اعتبارمن ز الطاف شماست 🌼 در پناه تو یقین یک قطره دریا می‌شود 🕊🌸 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج 🌸🕊 🌤🌼🍃 🤲 💚 @bankettelaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا