eitaa logo
بانو هاشمی
102 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
81 فایل
این کانال به یاد بانو وجیهه سادات هاشمی(دختر آقا)بانوی عاشق قرآن واهل بیت دختر عالم بزرگوار آیت الله سیدعلی اکبر هاشمی همسر شیخ اسدالله الهی با هدف نشر معارف قران واهل بیت وبیان گوشه ای از زندگینامه وخاطرات باقیمانده از آن بانوی جلیل القدر راه اندازی شد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 دیشب ساعت یک متوجه خانمی شدم که... ✅ این خاطره که ارسالی مخاطبان به کانال آمرین بوده رو بخونید و ببینید چطور میشه با صرف یه وقت کوتاه زندگی یه نفر رو نجات داد 👇. به خاطر طولانی بودن مطلب عذرخواهی می کنیم 🔸دیشب ساعت یک موقع برگشت به خانه متوجه خانمی شدم که کنار خیابان ایستاده و بیش از ۲۰ خودرو اطرافش را گرفته‌اند...! دختر بی توجه به مزاحمت‌ها دور میدان میچرخید، همه خودرو ها هم به دنبالش و تعدادشان هم افزوده میشد... 🔸 گوشه‌ای ایستادم، حدودا ۲۲ساله و مشخص بود دختر موجهی است و از این آزارها ناراحت است، صحنه ای که شاید فقط با حمله گله کفتارها و گرگ های درنده به یک موجود بی پناه قابل مقایسه باشد! 🔸 خواهرم همراهم بود، رفت و نیم ساعتی صحبت کرد، من هم با فاصله اندکی کنارشان ایستادم تا شاید از مزاحمت‌ها کم شود. 🔸 ‏خواهرم برگشت و گفت دو شب قبل با خانواده اش دعوایش شده و وسایلش را جمع کرده و از خانه بیرون زده! از ترس با خانواده هم تماس نگرفته، دوستانش هم جایی نداشتند که این دو شب را بماند. 🔸 نه جایی برای ماندن داشت و نه پولی برای هتل رفتن! دو روز تمام در خیابان راه رفته بود، راه! بدون اینکه بخوابد😔 🔸 با اصرار خواهرم سوار ماشین شد، رفتیم برایش غذا گرفتیم، از آنچه فکر میکنید داغون‌تر و خسته تر بود، تمام مدت اشک ریخت. 🔸 نیم ساعتی صحبت کردیم تا راضی شد با ۱۳۷ تماس بگیریم، پذیرفت شب را در یکی از مراکز بگذراند، برایش سخت بود ولی چاره‌ای نداشت، یا باید شب را درخیابان بین گرگ‌ها می گذراند و همین خستگی و گرسنگی را ادامه میداد و یا به خواسته آنها تن میداد. موبایلش هم از عصر خاموش بود که در ماشین شارژ کرد، فقط مادرش چند پیام داده بود. 🔸 ساعتی گذشت و بچه‌های مددکار آمدند، باهاش صحبت کردند، قبول کرد برود و شب را در یکی از سراها بماند، از خودروی ما پیاده نشد. 🔸 ‏پشت سر خودرو شهرداری حرکت کردیم و رفتیم تا یکی از سراهای نگهداری، در راه از یک سوپرمارکت وسایلی که فکر میکردیم شاید نیازش بشود را خریدیم. قبول نمیکرد ولی باز هم چاره‌ای نداشت 🔸 امروز صبح با یکی از رفقا در شهرداری تماس گرفتم تا موضوع را پیگیری کند، عصر تماس گرفت که شهردار با خانواده او تماس گرفته و به همراه چند مددکار با خودش و خانوده‌اش صحبت کردند. 🔸 خبر خوب اینکه آشتی کردند و امشب در خانه و اتاق خودش راحت خوابیده! به خواهرم پیام داده بود ومیگفت یک قدم تا آنچه نباید فاصله داشته! 🔸 به حال هم بی تفاوت نباشیم! از کنار هم بی تفاوت رد نشویم! یک لحظه شاید یک عمر را تغییر دهد، هر کار بدی دفعه اولش سخت است! و بعد از آن عادی می شود به طوری که شاید برگشت از آن خیلی سخت و غیر ممکن باشد. 🔸 ‏اگر احیانا با چنین مواردی برخورد کردید، این موارد به راحتی از طریق اورژانس اجتماعی و شهرداری قابل حل است و حتما می‌توانیم در آینده ی یک انسان مثل خودمان موثر باشیم. 🔴 کنار هم بمانیم…