🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#گامهای_عاشقی 🌱
_گام های عاشقی
پارت 46
با صدای مامان بیدار شدم
مامان: آیه تو کی اومدی ؟
- ساعت چنده؟
مامان: نزدیک ظهره،مگه دانشگاه نرفتی
- چرا رفتم ،حالم بد شد اومدم خونه!
مامان: چرا ؟ مگه چی خوردی؟ چند بار گفتم غذای دانشگاه و نخور ،گوش که نمیکنی
- مامان جان ،تو رو خدا تنهام بزار
مامان: چی چی تنهام بزارم ،پاشو بریم دکتر ،یه سرمی چیزی بده حالت خوب شه
- خوبم الان ،یه کم بخوابم بهترم میشم
مامان:من که از پس تو یکی بر نمیام ،لااقل به امیر بگم شاید بتونه قانعت کنه ببرتت دکتر
با رفتن مامان به سارا پیام دادم که چیزی به امیر نگه با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و نماز مو خوندم احساس میکردم تنها چیزی که میتونه تو این شرایط آرومم کنه نمازه
بعد از خوندن نماز دوباره روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم تا شاید درد قلبم آروم بگیره
هر دفعه چشمامو می بستم یاد کارهای احمقانه ام میافتادم که چطور اینقدر راحت دلبسته کسی شدم ،چقدر راحت ۲۲ سال از عمرمو تباه کردم
اصلا معنی عشق چیه ،شاید من برای خودم بد تعبیرش کردم
همیه چیز مثل یک فیلم جلوی چشمام رژه میرفتن
با صدای باز شدن در اتاقم سرمو برگردوندم نگاه کردم امیر بود
چهره اش آشفته بود ،تو دلم صد تا فوحش به سارا دادم که راز دار نبود
نشستم روی تخت ،به زور لبخند روی لبم آوردم
امیر کنارم نشست با چشمای عسلیش خیره شده بود تو چشمام
میدونستم اگه چند دقیقه دیگه بگذره همه چیزو از چشمام میخونه
سرمو برگردوندم سمت پنجره
امیر: مامان تا زنگ زد نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم ، این چشمها مسمومیت و نشون نمیده
نمیخوای بگی چی شده؟
از حرفش متوجه شدم که سارا چیزی نگفته ،بغضمو قورت دادم
- امیر
امیر: جانم
- میبری منو گلزار ؟
امیر: اره ،فقط بگو چی شده؟
- نپرس ،خواهش میکنم چیزی نپرس
امیر: باشه ،تو ماشین منتظرت میمونم تا بیای
- دستت درد نکنه
بعد چند دقیقه بلند شدمو لباسمو پوشیدمو از اتاق بیرون رفتم
مامان با دیدنم چیزی نگفت،آروم خداحافظی کردمو از خونه خارج شدم
بارون نم نم میبارید
دیگه حتی دیدن بارون هم آرومم نمیکرد
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
توی راه امیر چیزی نپرسید
بعد چند دقیقه گوشیش زنگ خورد از حرف زدنش متوجه شدم که داره با سارا صحبت میکنه بهش گفت نمیتونه بره دنبالش ،خودش یه آژانس بگیره بره خونه...
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
______°🌱•
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
#گامهای_عاشقی 🌱
_گام های عاشقی
پارت 47
بارون شدت گرفته بود ،بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت گلزار پشت سر امیر راه میرفتم
امیر به سمت مزار دوست شهید خودش رفت ،منم سمت مزار دوست شهید خودم رفتم
کنار سنگ قبر زانو زدمو نشستم
فکر میکردم یه عالم حرف دارم واسه گفتن
ولی انگار لال شده بودم ،فقط به سنگ قبر شهیدم نگاه میکردمو اشک میریختم
دیگه از این همه سکوت به ستوه اومده بودم
سرمو گذاشتم روی سنگ قبر و صدامو آزاد کردم ،گریه هام شدت گرفت ،ده دقیقه ای گذشت که احساس سنگینی روی شونه ام کردم
سرمو بلند کردم دیدم امیر پالتوشو گذاشته بود روی شانه ام
زیر بارو خیس خیس شده بودیم
امیر کنارم نشست
امیر: بریم آیه؟ خیس خیس شدی مریض میشی !با شنیدن حرفش گریه ام گرفت ،
- امیر خوشحالم که تو رو دارم ،تو اگه نبودی من تا الان دق کرده بودم
بلند شدمو پالتو رو از دوشم برداشتمو گرفتم سمتش
- بپوش سرما میخوری
بعد باهم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
هوا تاریک شده بود
یه کم تو شهر دور زدیم تا شاید کمی حالم بهتر بشه ولی امیر نمیدونست که حالم خراب تر از اینه که با دور زدن بهتر بشه
بعد از کمی دور زدن تو خیابونا سمت خونه حرکت کردیم
اینقدر خسته بودم که سرمو تکیه دادم روی شیشه ماشین و چشمامو بستم
با صدای امیر بیدار شدم
امیر: رسیدیم پیاده شو
از ماشین پیاده شدیم
بارون بند اومده بود
قدم برداشتم سمت خونه
که صدایی رو شنیدم
انگار صدا از خونه عمو اینا بود
امیر یه کم جلوتر رفت
امیر: صدای بابا هم میاد
با شنیدن این جمله ترسیدم و رفتم سمت در خونه عمو و زنگ درو زدم....
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
______°🌱•
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیاناتی از شهید مصطفی صدرزاده :)
#گمنام
#شهید_مصطفے_صدرزاده
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
بیحجابییعنیرایگاندراختیاردیگران
قراردادنخود...‼️
اونیکهحجابدارهوآرایشنمیکنه
ضهیف،زشتویاعقبافتادهنیست🚫
اتفاقااونیکهبیحجابهخودشهضعیف
فرضکردهوبهراحتیزینتهایخودشو
جلودیدچشمایمردایهوسرانقرار
میده...🍂
خانومهایمحترمقدرجایگاهدرجهخودتون
روبدونید🌸
اسلامزنرومحدودنکرده!!
بلکهبهشگفتهتوارزشتبالاترازاینهاست
کههرکیازراهبرسهببینتت✔
زیباییتوبرایهمسرهتوهستکهبرای
بهدستآوردنتتلاشمیکنه🎈
اسلاماتفاقادنبالآزادیشماهست⛓
اونمآزادیازنگاههرزهیمردهاییکه
بهشمابهعنوانوسیلهرفعنیازشون
نگاهمیکنن🚶🏻♂️🍂
پسهمینالانخودتوازاینوضعیت
بکشبیرونبذاربهتبگنضعیف...🤷🏻♂️
#توکهمیدونیحقباکیه.ir 📿
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 بانو...!🧕
اگر در مکانی هزاران نفر نامحرم بهت زل بزنن چه حسی پیدا میکنی؟
یار #امام_زمان باش
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
سخنی،انتقادی،پیشنهادی،می شنوییم👇
https://harfeto.timefriend.net/16457103574944
سرراهت بی زحمت به نظر سنجی مون هم پاسخ بده👇
https://EitaaBot.ir/poll/zj4v
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول
مهسا سادات عزیز
پیشنهاد دانلود👌
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
💠 #تلنگر 🍃
می گويند :
خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ،
تا بداني که نمي شود به عبادتت ،
به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی‼️🙁
خدا هيچ تعهدي براي آنکه
تو هماني که هستی بمانی ، نداده است😥
شايد به همين دليل است که
سفارش شده وقتی حال خوبی داری
و مي خواهي دعا کني ،
يادت نرود عافيت و عاقبت بخيری بطلبی🥺
پس به خوب بودنت مغرور نشو🥲
که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود.😣
🌹" اَللَّهُمَّ اجعَل عَوَاقِب اُمُورِنَا خَیرَا "🌹
#هادی_دلها
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━