فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام از یه هوای ابری که آماده باریدنه
آقا طاها مسئول قهوه درست کردن مامانشه
البته تا یه محدوده ای
امروز چون دکمه بخار رو زده بود یه قهوه آبکی و بدون خامه و پر از کثیف کاری تحویلم داد.
خیلی ناراحت شدم وچون تو هرکاری دخالت میکنه بهش با اخم و تخم گفتم جلو چشمم نباش😡
ولی بعد خیلی پشیمون شدم
تصمیم گرفتم دیگه چیزی بهش نگم
تا اینکه قهومو کلا ریخت
سریع لبه فرش رو بالا زدم و دیگه هیچی بهش نگفتم
هیچی....
الان راضی ترینم 🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگای زرد
بوی خاک نم خورده
بارون و صداش که شده پس زمینه ی صدای بلند دعا
حال وصف ناپذیری دارم🥺
سلام از یه ظهر سرد پاییزی
دیشب تا ساعت دو با محمد طاها درحال بازی بودم و بعد هم تمیز کاری خونه و بعد از نماز خواب
یه سر رفتم و بیرون و اومدم و یه خونه ترکیده از پدر و پسر تحویل گرفتم😬
امروز صبح که بیدار شدم به ملاقات کسی رفتم که به شدت ذهنم رو درگیر کرد،به شدت ناراحت شدم و افسوس خوردم که چرا من هر لحظه خدارو بابت داشتن سلامتی خودم و خونوادم شکر نمیکنم
چرا فقط روزی سه بار اونم فقط بعد از نمازهام!!!!
امام صادق علیه السلام:
🔹إنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْعَمَ عَلَى قَوْمٍ فَلَمْ يَشْكُرُوا فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ وَبَالاً وَ اِبْتَلَى قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ نِعْمَةً.
🔸همانا خداوند مردمی را نعمت داد، اما آنان خداوند را شکر نکردند و آن نعمت ها وبال گردنشان شد. و مردم دیگری را دچار سختی کرد اما در برابر آن صبر کردند و آن سختی ها تبدیل به نعمت شد......
چرا اینقدر من بی چشم و رو ام
چرا من نمیبینم خیلی چیزهایی که باید ببینم؟
کلا بهم ریختم،حالم دگرگون شد
بعد از اومدن به خونه مشغول رنگ کردن نقاشی مشتری شدم
با طاها نیم ساعت توپ بازی کردم و مشغول کارهای خونه اما چون فکرم درگیر بود نتونستم زیاد سر و سامون بدم به ریخت و پاش ها و نامرتبی ها
با شوهرم به پنج شنبه بازار رفتیم و خرید و بعد از اون هم شستن میوه و صیفی جات و جمع کردن و چیدنشون واسه شام هم میرزاقاسمی درست کردم که......😡😡😡😡😡
شوهرم گفت که هوس فلافل کرده و پختش رو تو برنامه های فردا بزارم
اما چون برنامه ریزی فردام شلوغ بود تصمیم گرفتم تو تموم بی نظمی ها براش فلافل درست کنم که حداقل فردا راحت باشم.
بعد پختشون چشماش قلب قلبی شد
برای دلبری بیشتر یکی از خوشگل ترین هاشو انتخاب کردم و از اونجایی که هیچ وقت غذا رو نمیچشم بهش دادم و گفتم همسر ببین نمکش خوبه؟🤫
در جواب یه نگاه بهم کردو گفت
خب الان اینارو نشونم میدی که من دیگه نمیتونم میرزا قاسمی بخورم😉
با یه لحن دلبرونه ولی جدی گردنم و کج کردم و گفتم خب فدای سرت جا به جا میکنیم
امشب فلافل و فردا میرزا قاسمی میخوریم.
نسبت به صبح الان حالم بهتره😇