eitaa logo
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
642 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
253 فایل
ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم [ ️🔴 کپی مطالب بامنبع ] 🔴تبادل نداریم 🌹" خادم شهدا" @zeinab_1391
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨روایت رهبر انقلاب از پشت پرده حوادث اخیر تا دقایقی دیگر منتشر خواهد شد. حضرت آقا امروز در مراسم دانش آموختگی نیروهای مسلح ، فرمایشات کامل و جامعی درباره حوادث روز داشتند. @banooye_dameshgh
🔸رهبر انقلاب: درگذشت دختر جوان دل ما را هم سوزاند/ واکنش بدون تحقیق، ایجاد اغتشاش و ناامنی برای مردم و حمله به قرآن و مسجد و حجاب و بانک و ماشین مردم عادی نبود و برنامه‌ریزی شده بود 🔹در این حوادث چند روز اخیر بیش از همه به سازمان انتظامی کشور ظلم شد، به بسیج ظلم شد، به ملت ایران ظلم شد. ظلم کردند. البته ملت در این حادثه هم مثل حوادث دیگر قوی ظاهر شد، کاملاً قوی، مثل همیشه، مثل گذشته. در آینده هم همین جور خواهد بود. در آینده هم هر جا دشمنان بخواهند اختلالی ایجاد کنند، آنی که بیش از همه سینه سپر میکند و بیش از همه اثر میگذارد، ملت شجاع و مؤمن ایران‌اند. وارد میدان میشوند و وارد میدان شدند. 🔹 بله ملت ایران، مظلوم است، اما قوی است، مثل امیرالمؤمنین، مثل مولای متقیان سرور خودش علی علیه‌السلام، که هم قوی بود، قویترین بود و هم مظلومترین. 🔹 این حادثه‌ای که پیش آمد، دختر جوانی درگذشت. خب حادثه‌ی تلخی بود. دل ما هم سوخت. ولی واکنش به این حادثه بدون اینکه تحقیقی شده باشد، بدون اینکه هیچگونه امر مسلّمی وجود داشته باشد، این نبود که یک عده‌ای بیایند خیابان را ناامن کنند، ناامنی را برای مردم به وجود بیاورند، امنیت را به هم بزنند، قرآن را آتش بزنند، حجاب از روی سر زن محجبه بکشند، مسجد و حسینیه را به آتش بکشند، بانک را به آتش بکشند، ماشینهای مردم را‌ آتش بزنند. این واکنش به یک قضیه‌ای که حالا تأسف‌آور هم هست، این موجب نمیشود که یک چنین حرکاتی انجام بگیرد این حرکات عادی نبود، طبیعی نبود. این اغتشاش،‌ این اغتشاش برنامه‌ریزی شده بود. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ @banooye_dameshgh
☑️واکنش رهبر انقلاب اسلامی به موضع‌گیری‌های برخی سلبریتی‌ها: از نظر من این موضع‌گیری‌ها هیچ اهمیتی ندارد و نباید در مورد آنها حساسیت به خرج داد. تطبیق اینکه موضع‌گیری آنها عناوین مجرمانه دارد یا نه با قوه قضاییه است ولی از لحاظ عمومی، موضع‌گیری این افراد ارزشی ندارد و جامعه هنری و ورزشی با این مواضع دشمن شادکن آلوده نخواهد شد. @banooye_dameshgh
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
🔸رهبر انقلاب: درگذشت دختر جوان دل ما را هم سوزاند/ واکنش بدون تحقیق، ایجاد اغتشاش و ناامنی برای مردم
☑️نکته دیگری که رهبر انقلاب اسلامی به آن اشاره کردند، مواضع برخی خواص در ابتدای این ماجرا بود. 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: در اول کار برخی خواص بدون تحقیق و احتمالاً ناشی از دلسوزی، اطلاعیه و بیانیه دادند و اظهار نظر کردند. برخی از آنها اتهام را به سمت سازمان انتظامی بردند و برخی هم مجموعه نظام را متهم کردند. اکنون که دیدند قضیه چیست و نتیجه حرف‌های آنان با برنامه‌ریزی دشمن چه اتفاقاتی را در خیابانها رقم زده است، باید کار خود را جبران و صریحاً اعلام کنند با آنچه اتفاق افتاده و با برنامه دشمن خارجی، مخالفند. ایشان افزودند: وقتی عنصر سیاسی امریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه می کند باید بفهمید قضیه چیست و اگر نفهمیدید حالا بفهمید و صریحاً موضع گیری کنید. @banooye_dameshgh
☑️رهبرانقلاب: تضعیف نیروهای مسلح، تضعیف امنیت کشور است و کسی که به پاسگاه پلیس یا پایگاه بسیج حمله می‌کند یا در سخنان خود به ارتش یا سپاه طعنه می‌زند، به امنیت کشور حمله می‌کند. @banooye_dameshgh
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
☑️رهبرانقلاب: تضعیف نیروهای مسلح، تضعیف امنیت کشور است و کسی که به پاسگاه پلیس یا پایگاه بسیج حمله م
☑️من به صراحت می‌گویم این اغتشاش‌ها و ناامنی‌ها، طراحی امریکا و رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی بود و حقوق بگیران آنها و برخی از ایرانی های خائن در خارج به آنها کمک کردند. 🔹 برخی افراد نسبت به اینکه گفته شود فلان حادثه طراحی و کار دشمن بوده است، حساس هستند و سینه سپر می‌کنند برای دفاع از سازمان جاسوسی امریکا و صهیونیستها و انواع تحلیل‌ها و لفاظی‌های مغالطه‌آمیز را نیز به کار می‌گیرند تا بگویند کار خارجی‌ها نیست. رهبرانقلاب ۱۱ /مهر/ ۱۴۰۱ @banooye_dameshgh
🔸رهبرانقلاب: من در میان قوم بلوچ زندگی کرده‌ام و آنها عمیقاً به جمهوری اسلامی وفادار هستند. قوم کُرد نیز یکی از پیشرفته‌ترین اقوام ایرانی و علاقمند به میهن، اسلام و نظام هستند بنابراین نقشه آنها نخواهد گرفت. @banooye_dameshgh
156901122_-1863649338.mp3
18.81M
🎙 بشنوید | بیانات امام خامنه‌ای(مدظله العالی) در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح. @banooye_dameshgh
قسمت های ۳۳۹تا۳۴۳
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 4⃣4⃣3⃣ در این حین خبر آوردند که چهل نفر از نیروهای لشکر از واحد تدارکات به اشتباه به منطقه.ای رفته‌اند که نیروهای سازمان منافقین در آنجا مستقر بودند. چند نفر شدیم و شبانه به طرف منطقه‌ی آلوده حرکت کردیم. منطقه پر بود از کوه‌های بلند و جاده‌هایی که در کمرکش کوه‌ها کشیده شده بودند. شاید علت گم شدن و رفتن به تله دشمن همین تعدد جاده‌ها و کوه‌ها بود. وقتی به یک بلندی رسیدیم، علی آقا از ماشین پیاده شد و گفت: « شما همین جا بمانید. اگر تا نیم ساعت دیگر برنگشتم، شما بیایید ولی با احتیاط. » گفتم: « من هم می‌آیم. » - « باز هم شروع کردی عموعلی! تو که برای خدا به سجده نمی‌افتی از کوه می‌توانی پایین بروی؟ » از حرف علی به فکر افتادم. منظوری نداشت. درست می‌گفت. من نمازم را به خاطر تیری که در کمر داشتم نشسته می‌خواندم و نمی‌توانستم خم بشوم، اما در این جمله، نکته‌ها خوابیده بود. او سر وقت برگشت و پشت سرش چهل نفر نیروی تدارکاتی که راه را گم کرده بودند. گویی از اسارت برگشته‌اند. علی آقا دست نیروها را گذاشت توی دست مسئولشان و گفت: « اینجا که این بنده خداها رفته بودند معروف است به تپه‌ی منافقین، خوب توجیهشان کن که دوباره راه را گم نکنند. » همان‌جا گفتم: « علی آقا من هم گم شده‌ام، به منطقه توجیهم کن. » از شهر ماووت شروع کرد و از مدرسه‌ای که مقرّ فرماندهی چند لشکر بود و سپس ارتفاعات دور و اطراف را نشان داد. ارتفاعات گلان، گرده رش، ژاژیله، قشن، قامیش و بُرده هوش، تا کوه‌هایی که هنوز دست عراق بود. به "بُرده هوش" که رسید بیشتر از بقیه‌ی ارتفاعات درنگ کرد. پرسیدم: « اینجا انگار با بقیه‌ی جاها فرق دارد. نه؟ » - « اینجا هوش از سر آدم می‌برد. اسم قشنگی دارد. » او از عالم معنا حرف می‌زد، اما من اهل صورت و ظاهر بودم. زدم به شوخی: « مگر تو هوش هم داری که هوش از سرت بپرد؟ » منتظر بودم که مثل همیشه به شوخی جوابم را بدهد، اما آهی کشید و گفت: « البته که ندارم. آدم‌های باهوش از خودشان عبور می‌کنند. عبور از موانع و میدان مین، همه بهانه است. بهانه‌ای نه برای عبور از دشمن، بهانه‌ای برای عبور از خود. » ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 5⃣4⃣3⃣ لحن جدی علی ساکتم کرد. به بانه برگشتیم. دنبال جعفر بودم که گفتند به خط رفته است. مسئولان طرح و عملیات لشکر گفتند: « خوش لفظ، آمادگی داری چند نفر از فرماندهان لشکر قمربنی‌هاشم را به جلو ببری؟ » اصلاً منتظر چنین پیشنهادی بودم. سوار پاترول مسئولان لشکر قمر شدیم. از بچه‌های اصفهان و چهارمحال‌بختیاری بودند. هر آنچه را که علی آقا از نزدیک برایم توجيه کرده بود به آنها نشان دادم تا به مقرّ تاکتیکی مدرسه در شهر ماووت رسیدیم. داخل رفتند. فکر کردم که بعد از چند ساعت برمی‌گردند. منتظر ماندم، اما خبری نشد. یکی جلوی در آمد و گفت: « ما حالا حالاها اینجا هستیم. » مردد شدم بمانم یا به خط بروم و جعفر را ببینم یا به عقب برگردم. پهلویم از درد سیخ می‌کشید و کمی تب داشتم. راه برگشت را انتخاب کردم و از ماووت، چند ماشین، پشت سر هم عوض کردم تا به نقطه صفر مرزی رسیدم. ماشین ایستاد و دژبان برگه تردد خواست. چیزی به غیر از پلاک و گردن آویز خود نداشتم. نه برگه‌ی عبور نه کارت شناسایی و نه هیچ چیز دیگر. + « همراهم نیست. فقط پلاک دارم. » - « پیاده شو. » بحث بالا گرفت و عصبانی شدم. دژبان‌ها ریختند و مسئولشان گفت: « بازداشتش کنید این منافق خائن را. » دستم را با طناب از پشت بستند و انداختنم پشت یک تویوتا، هر چه گفتم: « از نیروهای لشکرانصارالحسینم، » کسی گوشش بدهکار نبود. شاید حق هم داشتند. منطقه به دلیل خوش‌خدمتی منافقین به عراقی‌ها آلوده بود و آنها فکر می‌کردند که یکی از مزدوران وطن‌فروش را دستگیر کرده اند. _________________________________ ۱. نقطه‌ی صفر مرزی، رودخانه‌ی چومان و پل سیدالشهدا نام داشت که برای خارج شدن از این منطقه، هر رزمنده باید برگه‌ی مرخصی یا مجوز عبور خود را به نیروهای دژبان نشان می‌داد. ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 6⃣4⃣3⃣ تابانه بیست‌کیلومتر، پشت وانت دست بسته بودم و دو نگهبان مسلح هم، چپ و راستم نشستند. مسیر بیست کیلومتری تا بانه، بیست سال گذشت. آن قدر در چاله‌ها بالا و پایین شدم که زخم پهلویم باز شد و خون به لباسم زد. در سپاه بانه بازجویی‌ها شروع شد. هرچه پرسیدند جواب دادم، اما ظنشان بیشتر شد و به سلول انفرادی انتقام دادند. آنجا در خلوت سرد زمستان به یاد بهرام افتادم. شام آوردند، نخوردم. زخم پهلویم هم برای آنها سند حضور در جبهه نبود. غذا را پرت کردم سر نگهبان و گفتم: « بروید به علی چیت سازیان بگویید یک منافق به اسم علی خوش لفظ را دستگیر کرده اید. » صبح روز بعد در سلول انفرادی را باز کردند و بازجو گفت: «آقای خوش لفظ، این دفعه بدون کارت و مدارک شناسایی و برگه عبور در منطقه تردد نکن. » مأمور زندان با این حرف، سر و ته قضیه را به هم آورد و من هم به خاطر آبرویم خجالت کشیدم به بچه‌های واحد بگویم چه بلایی سرم آمده است. از درد، در خلوت ناله می‌کردم و دم برنمی‌آوردم. دست آخر على آقا به همدان بَرَم گرداند. در همدان مثل مرغ پرکنده بودم. مادرم از درونم خبر داشت و می‌خواست بیش از آن پاگیر شهر و زندگی شوم. پیشنهاد خواستگاری داد. گفتم: « من که از مال دنیا چیزی ندارم. وانگهی پایم که جان گرفت به جبهه برمی‌گردم. » - « جعفر هم مثل تو بود. مال و منالی نداشت. با این حال زن گرفت و به جبهه هم رفت. » موتورم را به قیمت ۴۱ هزار تومان فروختم و مادرم چادرش را پوشید و رفتیم خواستگاری. خانواده‌ی خوب و مؤمنی بودند. دختر خانم هم با رفتنم به جبهه مشکلی نداشت، اما پدرش گفت: « پسر من در جبهه شهید شده دیگر نمی‌خواهم داغدار کس دیگری بشوم. شما که تا به حال در جبهه بودی فکر می کنم دیگر بر شما تکلیفی نیست. » این را که شنیدم قاتی کردم و به مادرم گفتم: « پاشو برویم. » پاک به ذوقم خورد و قید ازدواج را زدم، اما مادر دست‌بردار نبود. ⬅️ ادامه دارد.... @banooye_dameshgh