eitaa logo
بانوی آب
6.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
162 فایل
به آینده امیدواریم! 🦋 آینده بهشتی، در گرو مجاهدت شبانه روزی است مادرانه این جهاد را زیبا کنیم؛ مادرها انسان سازند... @bdayyani
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره یک 🔸برای حل مساله حجاب در کشور باید از ابعاد مختلف به این مساله پرداخته شود، در این میان آنچه بیش از همه در این روزها توسط رسانه ها مطرح شده ابعاد سیاستگذاری این موضوع است. یکی دیگر از ابعاد مهم این مساله موضوع مقبولیت اجتماعی قوانین و مهم تر از آن تبیین این مساله برای عموم مردم است. جامعه ایرانی اساسا جامعه عفیفی است و بسیاری از افراد شل حجاب علیرغم اینکه تاکنون صدای واحدی از حاکمیت در برخورد با این مساله نشنیده است، هنوز کشف حجاب را انتخاب نکرده لکن اگر آسیب ها و مخاطرات این مساله برای عموم مردم تبیین نشود ممکن است شرایط متفاوتی رقم بخورد. جامعه مومنین در این شرایط علاوه بر مطالبه گری از دستگاه حکمرانی کشور از مسیر دیگری هم می تواند به حل این مساله کمک کند؛ در جامعه ای که به هر دلیلی من جمله اقدامات پرجچم رسانه ای دشمن و کم کاری نهاد های فرهنگی، معروف و منکر جای خود را عوض کرده تا جاییکه بسیاری از افراد شل حجاب پوشش خود را بدون اشکال تصور می کنند، مسلم است صرف امر به معروف و نهی از منکر نمی تواند اثرگذاری زیادی داشته باشد اما گفتگو با این افراد در فضای تعاملی و دوستانه و از سر شفقت و دلسوزی تا حد زیادی می تواند ضمن گشایش افق های فکری جدید برای این افراد، در طولانی مدت نتیجه بخش واقع شود. طبیعی است این گفتگو جایگزین برخورد با افرادی که به صورت سازمان یافته اقدام به کشف حجاب می کنند نخواهد شد. شاید در این مقطع بتوان گفت در کنار برخورد با سرشبکه ها، عموم مردم در جامعه نیازمند آشنایی با معروف و منکر هستند و جامعه نیازمند دعوت به خیر است. @banooyeab
شماره دو 🔻بخش اول 🔹اساساً آغاز خیلی مهم است به نحوی که چگونگی آغاز هر کاری روی کل آن کار اثر دارد مثلا: ▫️معمولا در خواستگاری می گویند نگاه اول را باید جدی گرفت. ▫️در بحث های مربوط به رسانه و ... روایت اول را می گویند که ذهن ها را می سازد و این مساله تا جایی مهم است که در زمان اتفاقات مربوط به خانم امینی صداوسیما سه روز تلاش می کند تا به فیلم های پلیس دست پیدا کند! ▫️معمولا برخورد اول با آدم ها در ادامه یا قطع ارتباطشان با یکدیگر خیلی موثر است. نگاه اول/روایت اول/برخورد اول اینها همه حاکی از اهمیت «آغاز» یک کار است. شاید به همین جهت خداوند کتاب خود را با سوره حمد آغاز کرده؛ با ام الکتاب! برای ما خیلی مهم بود چگونه باید کار خود را شروع کنیم. در جمعمان دو سه نفری بودیم که حجاب را از جمله مسائل مهم کشور می دانستیم و تصمیم داشتیم کشف حجاب را جمع کنیم! بله درست شنیدید. همین قدر جسور بودیم و با جسارت حرف می زدیم. اگر چه در مسیری که طی می کردیم با برخوردهای تلخ دوستان و همکارانمان هم مواجه می شدیم چرا که در نگاه دوستان فرهیخته مان، پرداختن به این موضوعات ارزش ذاتی! ندارد و فقط انسان هایی که فرهیخته نباشند باید به این موضوعات فکر کنند. تلخ ترین بخش داستان هم زمانی است که یک رفیق خانه دارِ(اشتباه نکنید منظور مالک خانه است!) ماشین دارِ بابا پول دار به شمایی که هفت سال است در خانه 60 متری مستاجر هستی و هر سال که دنبال خانه میگردی 40 درصد پول پیش کسری بودجه داری و نهایتا در سال مهسا که این کاهش بودجه به 600 درصد می رسد، میخواهد بفهماند که اقتصاد مهمتر از حجاب است! 🦋 @banooyeab
. شماره دو 🔻🔻بخش دوم 🔹ما می خواستیم با افراد بدحجاب، شل حجاب، کاشف حجاب(مثل کاشف الکل) و انواع و اقسام ترکیب های اضافی حجاب که به نحوی از پوشش رسمی و عرفی و شرعی فاصله داشتند گفتگو کنیم. قبلاترها و زمانی که به صورت فردی و از سر دغدغه شخصی با بعضی از این افراد صحبت می کردیم خیلی از اینها اساسا منکر بدپوششی خود می شدند و این برای ما خیلی تعجب آور بود. 🔸فرض کنید رفتید سراغ یک خانمی که شال روی سرش به عرض ده سانتی متر است و موهای Blonde ش از پشت به اندازه پنجاه سانت بلندی دارد و بعد از نیم ساعت گفتگو از این موضوع وآن موضوع، شروع می کند با شما راجع به اهمیت حجاب صحبت می کند و این که آدم ها نباید با هر پوششی وارد اجتماع شوند و ... . انسان در این لحظه فقط یاد «فخسفنا به الارض» می افتد که زمین دهان باز کند و «بداره الارض.» 🔹احتمال بدهید نویسنده محترم! هم مثل شما اهل مطالعه باشد و بخشی از عمر شریف خود را صرف کتابهای برایان تریسی و موفقیت در دو دقیقه و این مزخرفات هدر داده باشد و چند خطی از بازارایابی و فروش محصول و برندینگ و این حرف ها به گوشش خورده باشد؛ ولو در ایستگاه قطار. لذا با این تصویر از نویسنده، به او حق بدهید که برای ایجاد این فضای گفتگو به دنبال ساخت یک عنوان پرطمطراق باشد(می دانم شما دوست داری طمطراق را به فتح ط بخوانی اما باید به عرض شما برسانم متاسفانه طُمطُراق درست است!). راستش را بخواهید ما خیلی دنبال عنوان نگشتیم. یک کم دنبال عنوان گشتیم و به سرعت عنوان غیر جذاب «پاتوق گفتگو» را برای این کارمان انتخاب کردیم تا به شما ثابت کنیم که از کتاب های مذکور خیلی تاثیر نگرفتیم! 🔸برای راه اندازی پاتوق گفتگو باید به سوالات زیادی در ذهنمان جواب می دادیم. مکان آن کجا باید باشد؟ شکل و شمایل آن به چه نحو باشد؟ افراد را چطور باید دعوت به گفتگو کرد؟ افرادی که قرار است در پاتوق فعال باشند باید خانم باشند یا آقا؟ فضای بسته باشد یا باز؟ اگر برخوردی صورت بگیرد باید چطور آن را جمع و جور کرد؟ و .... 🔹ما هم مثل شمای مخاطب که عاقل هستید می دانستیم صرفا با تدارک یک پاتوق آنهم در گوشه ای از این کشور پهناور نمی توانیم کار را به جایی برسانیم مضاف بر اینکه توان ما هم محدود بود و نمی توانستیم مثل خیلی از دوستان ساده اندیشمان، ساده اندیشانه امری را از بالا تصویب کنیم و انتظار داشته باشیم که یکباره کل مملکت آن را اجرا کنند! لذا برای فراگیری این الگو تصمیم گرفتیم در موقعیتی که قابلیت دیده شدن دارد این کار را انجام دهیم. در یک موقعیتی که خودش بتواند خودش را فریاد بزند. چهارراه ولیعصر، کنار تئاتر شهر! بله خیلی بی عقلی لازم بود تا بتوان آنجا این کار را انجام داد. در کنار دخترهایی که با موهای نارنجی و قرمز و شرابی با انواع و اقسام آویزهایی که به اقصا نقاط بدن خود آویزان کرده اند و با لباس های نیم تنه تردد می کنند. همینطور در کنار پسرهایی که شلوارک لیمویی و پیراهن آستین کوتاه سفید پوشیده اند و یا اینکه در کنار بازارهایی که از شیرمرغ تا جان آدمیزاد را می توانی در آنها پیدا کنی. از کنترل تلویزیون تا زیتون پرورده. از کیف طرح گلیم تا ریمل مو. از سگ ولگرد صادق هدایت تا آفتابگیر ماشین! 🦋 @banooyeab
شماره سه 🔻بخش اول 🔹در نوشته قبل تا اینجا گفتم که چهارراه ولیعصر را انتخاب کردیم. در این بخش عرض می کنم درست است که ما آنجا را انتخاب کردیم ولی بعد ترسیدیم از این انتخابمان! چون کار اول مان بود و با اینکه قبلا گفته بودم جسور بودیم اما چون نمی دانستیم قرار است کارمان به چه شکل از آب درآید لذا از چهارراه ولیعصر راه افتادیم رفتیم سمت خط 1 مترو تهران! یعنی سمت بازار تهران. آن هم با آن عرض و طول و ارتفاع و با آن همه آدم های رنگارنگ. زن و مرد، پیروجوان، خرد و کلان، ایرانی و خارجی، توریست و فاشیست(صرفا خواستم مسجع شود و گرنه فاشیست چه ربطی به توریست دارد؟!) خلاصه کل ایران را می توانی آنجا ببینی. با این توصیف احتمالا شما فکر می کنید این انتخاب، غیرعقلانی تر از کار قبل بود اما باید عرض کنم شما، نویسنده محترم را دست کم گرفتید! ما رفتیم سمت بازار اما رفتیم یک جای دنج آن را پیدا کردیم. یک جای دنج به نام مسجد امام که بیشتر به مسجدشاه معروف است. 🔸مسجدی که با مساجد معمولی متفاوت است. قدمت زیادی دارد. این مسجد خیلی وسیع است و روزانه افراد زیادی از داخل آن عبورومرور می کنند. گردشگرانی که معمولا با چشمان سبز و موهای طلایی به زور سعی می کنند سوالاتشان را به شما بفهمانند. دخترها و پسرهای جوانی که معمولا دو سه خانم همراه خود دارند و از خستگی و تشنگی به دامان مسجد پناه می آورند. نمی دانم! ولی می توان حدس زد احتمالا برای خرید ازدواج به بازار آمده اند. پسرکانی که با دوچرخ های باربری خود در آن حیاط بزرگ مسجد از میان دخترکانِ ویپ اسموک باز ویراژ میدهند. حوض بزرگی که اگر فواره های آن را روشن کرده باشند معمولا صدای بچه ها را در اطراف آن خواهید شنید. آب بازی در روزهای گرم خرداد آنهم در چنین فضایی، واقعا خیلی لذت بخش است. 🔹یک ساعتی حیاط مسجد را دور می زدیم تا اینکه از طرف معاونت فرهنگی مسجد، آقایی با پیراهن روی شلوار و با یک بی سیم که در دست داشت سمت ما آمد و ما را به سمت دفتر معاونت راهنمایی کرد. جلسه کوتاهی با معاونت داشتیم و کار را به ایشان توضیح دادیم و قرار شد ما لیستی از اقلام مورد نیاز را به همان آقای بی سیم به دست بدهیم. همچنین در مورد مکان پیشنهادی که در واقع یکی از ایوان های مسجد بود از ایشان خواستیم که اقلام اضافی را از آنجا خارج کنند و فضا را به تیم ما بسپارند. 🔸خیلی به دنبال این بودیم که برای شخصیت مان و همچنین شخصیت مخاطب، ارزش قائل شویم. راستش را بخواهید یک سری خط قرمز هم برای خودمان مشخص کرده بودیم. مثلا می گفتیم نصب بنر مساوی است با کار دولتی، لذا نباید در فضا سازی از بنر استفاده کنیم یا مثلا برای خودمان مصوب کرده بودیم که از میز و صندلی پلاستیکی سفید با رومیزی های ساتن یاسی و آبی که معمولا هر جا شما آنها را ببینی آنقدر استفاده شده و آفتاب خورده که بیشتر به طوسی شبیه شده، استفاده نکنیم. خوشبختانه حُسن جمع ما این بود که در این زمینه ها خیلی مثل هم فکر می کردیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم با ترکیب چوب و گل طبیعی یک فضای سنتی که روح داشته باشد شکل بدهیم؛ نمای آجری با رنگ های دلپذیری که داشت کار را برای ما راحت تر می کرد. در اینترنت دنبال میزهای گرد گشتیم و مدل ارزان آن را انتخاب کردیم. در مورد صندلی ها هم راستش را بخواهید هر چقدر گشتیم مدل ارزانی پیدا نکردیم و تقاضا کردیم که صندلی های مسجد را در اختیار قرار بدهند. صندلی ها برای سلیقه ما قابل قبول بود. رفتیم بازار و چند تا گلدان برای روی میزها به همراه رومیزی های مخملی کوبیده رنگارنگ که چهارگوش بودند و وسط میز قرار می گرفتند خریدیم. چند تا شاخه گندم هم برای هرگلدان انتخاب کردیم. نهایتا یک قفسه کتاب کوچک هم به خریدهای مان اضافه کردیم. 🔻ادامه دارد... 🦋 @banooyeab
بسم الله الرحمن الرحیم امروز برای بار دوم به پاتوق اومدم. خداروشکر تو یک هفته فاصله از سری قبل خیلی همه چیز بهتر و به جا تر بود و به قول معروف رونق گرفته بود، وجود تخته سفید همون طور که حدس میزدیم خودش عامل جذب کننده بود مخصوصا اگر جمله ای مخالف رویش نوشته شده بو. و البته فضای سایه و خنک‌تر و امکان استراحت هم افراد زیادی را به پاتوق می‌کشاند. و از همه مهمتر اخلاص همه شما عزیزان و نگاه خداوند. امروز برعکس سری قبل با خیلی ها گفتگو کردم. من کارت هایی که چاپ شده بود و داخلش یکی از سوالات چالشی حجاب بود رو روی میزها گذاشته بودم و از خانمها میخواستم بعد از استراحت یکی رو بردارن و نظرشان رو بگویند به کدوم گزینه نزدیکتر هست و چرا. تاکید میکردم ما نیامدیم فقط حرف بزنیم، امدیم که بشنویم. از خانم های محجبه مانتویی تا نوجوانی مکشفه همه استقبال میکردند. نمی دانم گویی باز کردن یک پاکت و نوعی تفعل زدن برای آدم ها شیرین هست مخصوصا خانمها. خانم های مانتویی زیادی بودن که نظرشون کاملا موارد نزدیک به ما بود، انگار اونها هم درد داشتند و ناراحت از وضعیت موجود بودند. دختر جوان زیبایی بود که حجابش بد نبود، ولی میگفت شدیدا از طرف خانواده مادری که همه متدین هستند طرد و کم محلی میشود و چقدر از این بابت ناراحت بود و رفتار منفی چند محجبه در مترو، کاملا با او همدلی کردم و درکش کردم نگاه بالا به پایین دیگران خیلی سنگین هست و باز برایم ثابت شد اینکه " چه بسیار مکشفه و زنان بی حجابی که بخاطر رفتارهای بد محجبه ها از حجاب دل بریده اند و چقدر وظیفه ما سنگین است، شاید برای او همین لبخند و قضاوت نشدن فعلا بزرگترین کار فرهنگی بود. دختر نوجوان مکشفه ای که پر از سوال بود و البته خداروشکر دنبال جوابهاش بهش گفت من رو خیلی یاد دوران دبیرستان انداختی ، چقدر از پاتوق و از فضای گفت و گو استقبال کرد. خانواده ای با ۴ فرزند کوچک که خانم مانتویی و کمی موهایش بیرون بود و پدر خانواده خیلی خوب حرف میزد در کل روز خیلی خوبی خداروشکر بود و باز من به این نتیجه رسیدم که تبیین حجاب امروز از هر کار فرهنگی ای واجبتر هست و گفتگو با قشری که شاید هیچ وقت مخاطب قشر مذهبی و انقلابی نباشند. و چقدر حضرت آقا حکیمانه فرمودند که جهاد تبیین واجب قطعی و فوری هست. 🦋 به بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1242038283C53201e044e
بسم الله الرحمن الرحیم پاکت را که باز کرد سوال این بود " بنظر شما نمایش گذاشتن جذابیت زنانه تنوع طلبی و بی اخلاقی رو کاهش می‌دهد یا افزایش ؟ " برخلاف ظاهرش تا خوند قاطع جواب داد افزایش میده دختر جوان دیگری سر میزمون بود گفت : من شوهرم یک مرد ۵۲ ساله است تازه ماهواره به خونمون آوردیم با دیدن مدلهای جور واجور ماهواره به من میگه میشه موهات رو این مدلی درست کنی ؟ معلومه داره من رو مقایسه میکنه تجربیات زیادی داشت و با هر حرف من انگار تجربیاتش یک دلیل علمی پیدا میکرد و با ذوق آنها را تعریف میکرد از گفتگو با این عزیز یاد گرفتم که چقدر خوبه از مخاطب بخوایم خودش یا اطرافیانش در این مورد تجربه ای داشتن یا نه ؟ اتفاقی بوده که حرفشون رو تصدیق کنه ؟ تطبیق تجربه های شخصی با دلایل خود باعث قبول آنها میشه. 🦋 به بپیوندید: https://eitaa.com/banooyeab
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹دختر نوجوانی بود با تیشرت و شلوار و البته شال به سر با یک دختر کوچکتر در قسمت کودکان نظرم رو جلب کردند و کنارشون نشستم بعد از احوال پرسی و استفاده از ظرفیت وجود دختر کوچکتر و ایجاد ارتباط اولیه ازشون خواستم که با هم گفتگویی داشته باشیم بعد از یک توضیح مختصر ازش خواستم یک کارت بردارد و نظرش را بگوید 📌 سوال این بود: پوشش های زننده تنوع طلبی را در مردان افزایش می‌دهد یا کاهش؟ 🔹برایم جالب بود تا سوال را خواند بدون فکر کردن سریع گفت: " اگر کسی مریض باشد چه با چادر و چه هر پوشش دیگری اون نگاه بد میکنه" 🔹سعی کردم با حرفش مواجه اش کنم (تکنیک مواجه سازی) ازش پرسیدم یعنی شما میگید پوشش هیچ اثری در این نوع نگاه دیگران نداره؟ خودتون تا حالا تجربه نداشتید؟ و بعد مثال هایی از حرفهای خانمهایی زدم که بارها تجارب خودشون در این زمینه را برایم گفته بودند. 🔹بعد از چند سوال گفت: نه درست میگید مؤثره و اینجا بود که به این فکر کردم چقدر در ذهن جوان های ما گزاره های پیش ساخته ایجاد کردند که وقتی کمی برایشان توضیح میدهی خودشان ردش می کنند و این همان اثر جنگ شناختی است 🔹در ادامه ی صحبت هایش گفت: "خانم من با وضعی که الان بعضی ها بیرون میان مخالفم واقعا فرهنگ ما قبول نمی کنه ولی هر چیزی رو اجبار کنی اثر عکس میده زور جواب نمیده" 🔹و اینجا بود که گفتم خب حرفت رو قبول دارم اگر هرکسی بدونه که برای چی باید یک کاری را انجام بده خیلی راحت‌تر قبول میکنه و هر قانونی نیاز به آموزش و فرهنگ سازی داره و ما متاسفانه در این موضوع ضعیف بودیم ولی باید قبول کرد در دل هر قانونی نوعی اجبار و محدودیت است اینطوری همه قوانین زیر سوال میرن! کمی فکر کرد و حرفم رو تایید کرد و گفت ولی خیلی فرهنگسازی مهمه و با تایید من مواجه شد. 🔹در میان صحبت مان شالش افتاد بلافاصله نه ولی وقتی دیدم پاتوق شلوغ میشود ازش خواستم که به احترام مسجد شالش رو سرش کند و خیلی راحت قبول کرد احساس کردم از قصد شالش را انداخت تا برخورد من را ببیند! و در انتهای صحبت مان گفت: " اگر اینقدر که به حجاب گیر دادن به اقتصاد میرسیدن خیلی بهتر بود" 🔹و آنجا بود که گفتم: ببین من با روشهای برخورد بدی اگر بوده مخالفم ولی واقعا تعدادشون خیلی کمتر از درکی هست که در ذهن ما ایجاد شده بنظر من حکومت واقعا کاری برای حجاب نکرده، چه در اجرای قانون و چه آموزش و چه فرهنگسازی اش آنطور که در فضای مجازی القا کردن ! گفت: " خود من رو گشت ارشاد گرفت با یک پوشش خیلی معمولی" گفتم چند بار در سال گرفتنت؟ در چند جای تهران گشت ارشاد بود؟ 🔹در کل از صحبت مان راضی بودم و بعد از گفتگو برای هم آرزوی موفقیت کردیم و من باز به این رسیدم که چقدر جامعه ی ما نیاز به این گفتگو ها دارد چقدر مدارس ما نیاز به تبیین دارند. ✍خانم فتحعلی 🦋 به بپیوندید: https://eitaa.com/banooyeab
🔹 امروز با ۱۰ نفر گفتگو کردم. موضوعات مختلف و خوب و مثبت. اما بهترینش دختری بود به نام راحیل. ۲۳ ساله و ظاهرا کم حجاب. طوری که نمیخواستم برم جلو اما دلم و به دریا زدم و رفتم. چقدر خوب بود این دختر. اندازه یه اندیشمند مسلمان انقلابی از دین و جمهوری اسلامی دفاع می‌کرد. از اعتقادات و سنت‌ها و جامعه ایرانی دفاع کرد. زمان اغتشاشات هم نقش بازی کرده بود در دفاع از کشور. خیلی دوستش داشتم. آنقدر خوب بود که بهش گفتم کِی دیگه میای بگو منم بیام. خیلی حالش خوب بود. خیلی حال منم خوب بود. خدا رو شکر از این جوونهای خوب و عاقل. کلی تحلیل‌های عالی بر مدار اندیشه داشت. ✍س.کرمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋 به بپیوندید: https://eitaa.com/banooyeab