#دل_نوشته
#روز_جوان
اون وقتا روزِ کودک که میشد خیال میکردم دنیا تو دستامه و اون روز هرچی من بخوام و هرچی من بگم شدنیه، همچین که مامان سرم داد میزد و میگفت خونه رو ریخت و پاش نکن دست به کمر وامیستادم و میگفتم روزِ کودکه ها روزِ منه ... مامان میخندید و از خطاهام میگذشت واسه همین دلم میخواست روزِ کودک یه آدم باشه که بغلش کنم، یه عالمه ماچ بچسبونم رو لٌپش و بخاطر حسِ خوبِ اون روز و دنیایی که مال من بود ازش تشکر کنم!
حالا که از اون روزا خیلی گذشته و لباسِ روز کودک به تنَم کوچیک شده و اسمِ جوان رو بهم نصبت میدن به روزایی فکر میکنم که اندازه ی یه آدمِ هفتاد ساله غصه خوردم و مثلِ یه آدمِ پنجاه ساله لحظه هامو گذروندم و شور و نشاط و شیطنت هامو بخاطر حرف و حدیث دیگران سرکوب کردم، به موهایِ سفیدم، به نگاه کردن تو آینه و دنبال چین و چروک گشتنم! به همه ی اینا فکر میکنم و به خودم میگم "زمان به سرعت میگذره و یه روزی باید روزِ سالمند رو به خودت تبریک بگی، جوری زندگی نکن که اون روز وقتی تو آینه به خودت نگاه کردی آه بکشی و بگی کاش بهتر از این زندگی میکردم، از فرصتی که داری استفاده کن و غرقِ خوشی باش "
دفترمو باز میکنم و می نویسم "روزت مبارک جوانِ دوست داشتنی" و تو خیالم به هدیه ای که باید برای خودم بخرم لبخند میزنم.
.
#تولد_دُردانه_ی_اربابمونه
#روز_جوان
✍ شیخی
💧به بانوی آب بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1242038283C53201e044e