#چادر #حجاب #کرامت #نعمت_حجاب #سربلندی_حجاب 🥀به نام او🥀 🔸می گوید: چینش زیاد باشه. بعد در آینه قدی نگاه می کند. آستینش بلند باشه یعنی از انگشت دستم هم پایینتر بیاد. مدیر فروشگاه خیاطی با تعجبی که سعی دارد پنهانش کند نگاهش می کند، یکی از خیاطها که پشت چرخ خیاطی مشغول خیاطی هست هم مدام کارش را رها می کند و با دهان باز نگاه می کند. معلوم است می خواهد بگوید «آخه چرا، مگه مرض داری، مگه خلی؟....» اما خوب به خاطر اینکه چادر فروش برود و بعدا مواخذه نشوند، چیزی نمی گویند و سعی می کنند لبخندهای پی در پی تحویل زن بدهند. مغازه پر است از چادرهای آماده ی لبنانی، عربی، ملی، اما او دلش می خواهد چادرش پر چین ترین و گشادترین چادر عربی روزگار باشد، و اما نقاب چادر لبنانی را هم داشته باشد و در عین حال قسمت جلوی آن مثل چادر ملی دوخته باشد، و آنچه خوبان همه دارند این یکجا داشته باشد، درست مثل آنهایی که دوست دارند هیچکسی جز به دیده ی احترام نگاهشان نکند و در کوچه و خیابان شهر به احترامشان کنار بکشند.... دارد چادرش آماده می شود. 🔹آن را به سر می گذارد، نحوه ی به سر گذاشتن چادر خیلی عجیب و غریب است، مثل تاجگذاری، با دقت و ظرافت انجام می پذیرد. مدام می اندیشد که اصلا، فرقی ندارد، چه مرد و چه زن، حیف از انسان نیست که لابه لای حُـلِّـه ها و انواع پوشش ها نباشد، سپس پاسخ می دهد به خویش که چرا این جفا و ظلم در حق شأن و منزلت اوست. اکنون و در این روزگار لایه لایه حلّه های انسان را برداشته اند ، رواق و شبستانش را فرو ریخته اند و ناگزیر مجبور است روی دو پایش با بلوز و شلوار راه برود... و بدتر اینکه به همین کم نیز راضی نیستند،،، 🔹از فروشگاه بیرون می آید. مدام از حضرت خالق تشکر می کند. به خاطر این نعمت‌. 🔸از معجزه ی چین و شکن ها پر بود وزنش کم و قیمتش ولی چون دُر بود با دست عنایت «ابا عبدالله»(علیه‌السلام) «تاجی»که به سر گذاشتم «چادر» بود... ✍خانم چشمه 🦋 به #بانوی_آب بپیوندید: https://eitaa.com/banooyeab