#خاکهاينرمکوشک🪴
#ادامهقسمتچهلچهارم🪴
🌿﷽🌿
به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم: «خود فرماندهی هم گفت: تا ساعت یک اگر نشد عمل کنید، حتماً برگردید؛ الان
هم که ساعت دوازده و نیم شده. تو این چند دقیقه، ما به هیچ جا نمی رسیم.»
این که اسم فرمانده را آوردم، به حساب خودم انگشت گذاشتم رو نقطه حساس. می دانستم تو سخت ترین شرایط و
تو بهترین شرایط، از مافوقش اطاعت محض دارد. حتی موردي بود که ما دژ دشمن را شکستیم و تا عمق مواضع
رفتیم. در حال مستقر شدن بودیم که از رده هاي بالا بی سیم زدند و گفتند: «باید برگردین.»
تو همچنین شرایطی، بدون یک ذره چون و چرا بر می گشت. حالا هم منتظر عکس العملش بودم. گفت: «نظرت
همین بود؟»
پرسیدم، «مگه شما نظر دیگه اي هم داري؟»
چند لحظه اي ساکت ماند.جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد، گفت: «من هم عقلم به جایی نمی رسه.»
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت رو خاکهاي نرم کوشک. منتظر بودم نتیجه ي بحث را بدانم.لحظه ها
همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزي نمی گفت.
پرسیدم: «پس چکار کنیم آقاي برونسی؟»
حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم:«حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خواي چکار کنی؟!»
باز چیزي نشنیدم.چند بار دیگر سؤالم را تکرار کردم.او انگار نه انگار که تو این عالم است. یک آن شک برم داشت
که نکند گوشهاش از شنوایی افتاده اند یا طور دیگري شده؟ خواستم باز سؤالم را تکرار کنم، صداي آهسته ي ناله
اي مرا به خود آورد. صدا ازعقب می آمد. سریع، سینه خیز رفتم لابلاي ستون...
حول و حوش ده دقیقه گذشت. تو این مدت، دو، سه بار دیگر هم آمدم پیش عبدالحسین. اضطراب و نگرانی ام هر
لحظه بیشتر می شد. تمام هوش و حواسم پیش بچه ها بود.نمی دانم او چه اش شده بود که جوابم را نمی داد. با
غیظ می گفتم: «آخه این چه وضعیه حاجی؟ یک چیزي بگو!»
هیچی نمی گفت.بار آخر که آمدم پهلوش، یکدفعه سرش را بلند کرد. به چهره اش زیاد دقت نکردم، یعنی اصلاً
دقت نکردم؛ فقط دلم تند و تند می زد که زودتر از آن وضع خلاص شویم.دشمن بیکار ننشسته بود: گاه گاهی منور
می زد و گاه گاهی هم خمپاره یا گلوله ي دیگري شلیک می کرد.
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد. صداش با چند دقیقه پیش فرق می کرد، گرفته بود:درست مثل کسی که شدید
گریه کرده باشد. گفت: «سید کاظم!خوب گوش کن ببین چی می گم.»
به قول معروف دو تا گوش داشتم، دو تا هم قرض کردم.یقین داشتم می خواهد تکلیفمان را یکسره کند.شش دانگ
حواسم رفت به صحبت او.
«خودت برو جلو.»
با چشمهاي گرد شده ام گفتم: «برم جلو چکار کنم؟»
«هرچی که می گم دقیقاً همون کارو بکن؛ خودت می ري سر ستون، یعنی نفر اول.»
به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد:«سر ستون که رسیدي»، اون جا درست بر می گردي سمت راستت، بیست
و پنج قدم می شماري.»
مکث کرد.با تأکید گفت:«دقیق بشماري ها.»
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم.
«بیست و پنج قدم که شمردي و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سر خودت
ببر اون جا.»
یک آن فکر کردم شاید شوخی اش گرفته!ولی خیلی محکم حرف می زد؛ هم محکم، هم با اطمینان کامل.باز پی
صحبتش را گرفت: «وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودي، رسیدي؛ این دفعه رو به عمق
دشمن، چهل متر می ري جلو.اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چکار کنن.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
#صبحتبخیرمولایمن
منبہخاللبتاےدوستگرفتارشدم
چشـمبیمـارتـورادیـدموبیمـارشدم
فارغازخودشدموڪوسأناالحقبزدم
همچـومنصـورخـریـدارسَـرِدارشـدم
امامخمینے ره
🏝سلام مولای من ،
مهدی جان
در آرامش ناب جمعههای معطر،
وقتی نسیم یادتان،
آستان قلبم را
پر از پروانه میکند،
روی فرش انتظار،
کنار گلدانهای صورتی محبت نابتان،
رو به کوچهی چشم بهراهی
مینشینم و برای
شب پرههای بیقرار دلم
از آدینهی سبزی میگویم ک
ه شما از راه میآیید
و این لحظههای روشنِ
با شما نشستن ،
به تمام جهان میارزد ...
شکر خدا که شما را دارم 🏝
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم_حسین
من کوچه بازاری صدا کردم شما را
دورت بگردم! دور نندازی گدا را
کاری ندارم با کسی غیر از خود تو
از بس بد عادت کردهای امثال ما را 😔💔
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
#سلام_امام_زمانم
خیمه ات را در بیابان ها زدی، آقا چرا؟
خانه ای مَحرم ندیدی، تا شوی مهمان او؟
وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
✨✨✨✨✨
🍃⚘اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن⚘🍃
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
💞💞💞💞💞
صبح شد
زندگی در میزند
مهربانی، شوق، شادی
پشت در منتظر است
باز کن پنجره را که خداوند
زشوق من و تو میخندد
زندگی کوچه سبزیست
میان دل و دشت
که در آن عشق است و گذشت
زندگی مزرعه خوبیهاست
زندگی راه رسیدن به خداست
صبحتون بخیر
روزتون مملو از عشق و امید🍁
••┈┈•❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پنج دقیقه برای امام زمان(عج)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #فرحزاد
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
"شُد شُد، نشد حتما خدا
یه فکر بهتری برات داره"🌱
#انگیزشی
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙مقام معظم رهبری حفظه الله:
💫حفظ یاد شهید جهاد است؛
حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است.
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
🌸🍃#پیام_امروز
زندگی ریموت نداره،
پاشو خودت کانال زندگیتو،
عوض کن..
به سمت شادی
وخوشبختی....
همين امروز ،
همين حالا...
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازدواج آرامش و مودت میاره❤️
#دکتر_سعید_عزیزی
#ازدواج
#عقد
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خوشقولترین و کمسنوسالترین کاندید انتخاباتی
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
🌎🌎🌎
❎ امتحان الهی.
🔹بصیرت، صبر، تشخیص
❌مردم کوفه با امام حسین آزمایش نشدند، چون هنوز امام حسین به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند.
🔶 بلکه آنها با نایب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین رسید، مقابل او هم ایستادند.
🔷 ما در زمان غیبت با نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان میشویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود انشاءالله. اما اگر نسبت به منویات نایبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان هم کوتاهی خواهیم کرد.
🔶 لذا شهید سلیمانی فرمود: شرط عاقبتبهخیری ارتباط دلی و قلبی و حقیقی با امام خامنهای است. هر کس صدای نایب امام زمان را نشنود صدای امام زمان را نخواهد شنید.،،،جهاد تبیین، بصیرت افزایی ،امر به معروف ونهی از منکر واجب است🤔
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بازی با کودک را جدی بگیرید
بازی، مهم ترین کاریست که هر کودکی باید انجام دهد.
خصوصا بازی والدین با کودک که نمی توان آن را با هیچ کلاس آموزشی، و چیزهای دیگر جایگزین کرد.
اهمیت بازی برای کودکان بسیار زیاد است. حتما باید ساعتی را در روز هرچند کم با کودک خود بازی کنید.
همین بازی های کودکانه با والدین می تواند، نوجوانی، جوانی، ازدواج و نسل او را بسازد.
بچه ها خوبن ما بلد نیستیم.
🌹با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
✅دختر،هدیهی خداوند
✍ یک کسی مارا دید گفت: آقای قرائتی! شما پسر ندارید؟ گفتم: نه من فقط دختر دارم. چند بار کوبید بر سینهاش که الهی، الهی خدا به شما یک پسر بدهد. من هم چندبار کوبیدم بر سینهام،که الهی، الهی خدا یک جو عقل به تو بدهد. خدا وقتی به کسی دختر میدهد، به او میگوید به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ...»
حدیث داریم خانهای که در آن چند دختر داشته باشد، محل رفت و آمد ملائکه است... قدر و ارزش این هدیه و نعمت الهی را بیشتر بدانیم.
#خانواده_دینی
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 زیورآلات و زینت ها رو از نامحرم بپوشون!
#احکام_به_زبان_ساده
#علی_زکریایی
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ چرا من با اینکه میخوام ولی نمیتونم موقع سختیها و مصیبتها به نق و غر و گلایه و داد و بیداد نیفتم؟
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
#خاکهاينرمکوشک🪴
#ادامهقسمتچهلچهارم🪴
🌿﷽🌿
از جام تکان نخوردم.داشت نگاهم می کرد.حتماً منتظر بود پی دستور بروم. هر کدام از حرفهاش، یک علامت بزرگ
سؤال بود تو ذهن من. گفتم: «معلوم هست می خواي چکار کنی حاجی؟»
به ناراحتی پرسید:«شنیدي چی گفتم؟»
«شنیدن که شنیدم، ولی...»
آمد تو حرفم.گفت: «پس سریع انجام بده.»
کم مانده بود صدام بلند شود.جلوي خودم را گرفتم. به اعتراض گفتم: «حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داري می
گی؟»
امانش ندادم و دنبال حرفم را گرفتم: «این کار، خودکشیه، خودکشی محض!»
«شما به دستور عمل کن.»
هر چه مسأله را بالا و پایین می کردم با عقلم جور در نمی آمد.شاید براي همین بود که زدم به آن درش، تو
چشمهاش نگاه کردم و گفتم:«این دستور خودکشی رو به یکی دیگه بگو.»
«این دستورو به تو دادم، تو هم وظیفه داري اجرا کنی و حرف هم نزنی.»
لحنش جدي بود و قاطع.او هم انگار زده بود به آن درش. تا آن لحظه همچین برخوردي ازش ندیده بودم و حتی
نشنیده بودم.تو بد شرایطی گیر کرده بودم. چاره اي جز انجام دستور نداشتم. دیگر لام تا کام حرفی
نزدم سینه خیز راه افتادم طرف نوك ستون.آن جا بلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن
قدمها:«یک، دو، سه، چهار و...»
با وجود مخدوش بودن فکر و ذهنم، سعی کردم دقیق بشمارم.سر بیست و پنج قدم، ایستادم.علامتی گذاشتم و
آمدم سراغ گردان. همه را پشت سر خودم آوردم تا پاي همان علامت.به دستور بعدي اش فکر کردم.
«رو به عمق دشمن، چهل متري می ري جلو.»
با کمک فرمانده گروهانها و فرمانده دسته ها، گران را حدود همان چهل متر، بردم جلو.یکدفعه دیدم خودش
آمد.سید و چهار، پنج تا آرپی چی زن دیگر همراهش بودند.
رو کرد به سید " 1 ". و پرسید:«حاضري براي شلیک.»
«بله حاج آقا.»
«به مجردي که من گفتم االله اکبر، شما رد انگشت من رو بگیر و شلیک کن به اون طرف»
پیرمرد انگار ماتش برده بود.آهسته و با حیرت گفت: «ما که چیزي نمی بینیم حاج آقا! کجا رو بزنیم؟!»
«شما چکار داري که کجا بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه.»
به چهار، پنج تا آرپی زن دیگر گفت:«شما هم صداي تکبیر روکه شنیدید، پشت سر سید به همون روبرو شلیک
کنید.»
رو کرد به من و ادامه داد:«شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنید.»
پاورقی
-1 پیرمردي بود از خراسان که در شلیک و هدفگیري با آرپی چی، مهارت زیادي داشت]
من هنوز کوتاه نیامده بودم.به حالت التماس گفتم:«بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن می دي ها!»
خونسرد گفت: «دیگه از این حرفهاش گذشته.»
رو کرد به سید آرپی چی زن.
«آماده اي سیدجان.»
«آماده ي آماده»
«از ضامن خارج کردي؟»
«بله حاج آقا.»
سرش را بلند کرد رو به آسمان. این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. انگار دعایی هم زیر لب خواند.یکهو
صداي نعره اش رفت به آسمان.
«االله اکبر.»
طوري گفت که گویی خواب همه ي زمین را می خواست بریزد به هم. پشت بندش سید فریاد زد:«یا حسین.»
و شلیک کرد.گلوله اش خورد به یک نفر بر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت.بلافاصله چهار، پنج تا
گلوله ي دیگر هم زدند و پشت بندش، با صداي تکبیر بچه ها، حمله شد.
دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد.بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد
زد:«بگردید دنبال تانکهاي «72 -T«، ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.»
بالاخره هم رسیدیم به هدف.وقتی چشمم به آن تانکهاي پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم.
بچه ها هم کمی از من نداشتند. تو همان لحظه ها، از حرفهایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می
کردم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5
قسم به ساحل چشمان ابریات عمریست
به لطف بارش چشم شماست گریانیم
و گرنه مثل بیابان خشک دلهامان
فقیر روزی این سفره های بینانیم
از این که بار غم مادر تو را دنیا
به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم
به انتقام غم صورت کبود بیا
که ما کنار شما پیرو شهیدانیم
🏴 #ایام_فاطمیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
🌹 با ما همراه باشید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1297023018Cec154516f5