eitaa logo
بانوی پیشران #إنا_على_العهد
1.1هزار دنبال‌کننده
667 عکس
173 ویدیو
34 فایل
شناسه مدیر: @esrazanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب طلوع کرده و تمام آنان که در شب را صبح کرده‌اند به سمت روانه‌اند. حس می‌کنی خود قیامت است. واقعا کسی به کناری خودش حتی کار ندارد. همه عجله دارند زودتر به برسند. خورشید هر چند تازه سر برآورده ولی هرم گرمایش رمق را از تو می‌گیرد و زاویه کوتاه تابیدنش مانع دیدن می‌شود. حالا درست در به ستون یک داریم می‌رويم. هم تشنه‌ایم و هم گرسنه. هم کم کم دلنگران آن می‌شویم که با اين گرما اگر ظهر به برسیم خیلی خوب است. خانم های ایرانی که اصلا نمی‌بینیم و اگر بانویی باشد غیر ایرانی است. خلاصه دل توی دلمان نیست ولی یکباره صدای دلنشینی را می‌شنویم که همراهمان می‌آید. کسی قرآن می‌خواند. و چه زیبا می‌خواند. در این صبح گرم و راه پر فراز و نشیب و انتظار رسیدن به ، نوای دلنشین قرآن نسیم خنکی بود که گویی از بهشت می‌وزد. و ما همچنان چون قطره ای از دریا پشت به کرده‌ایم و به سمت سرازیریم. و حد فاصل و را می‌خوانند. صدایی سلام کرد. در حال خیلی از قوانین الهی را حتی باید بشکنی‌، اصلا قانون الهی است که حلال‌های دیروز را حرام بدانی و حرام دیروز را واجب. و گویی فرصتی برای سنجش اطاعت‌های آگاهانه توست. تو که تا دیروز عادت داشتی حجابت را سفت و سخت رعایت کنی و رویت را کیپ بگیری حالا دستور آمده حق نداری بیش از گردی صورت بپوشانی‌. خدایی سخت است جلوی همکارت رویت را باز نگه داری. و تا صدای سلام را شنیدیم برگشتیم جواب سلام بدهیم. و من زیر لب می‌گویم: انگار دفعه آخر است هم‌دیگر را قرار است ببینیم. چه اصراری بر سلام کردن دارد در این حالِ ما !!! و جواب مختصری می‌دهیم. خدا قوتی می‌گوید و توصیه مان می‌کند اول برویم چادرهای بعثه همین اندک وسایل‌ را بگذاریم و صبحانه بخوریم و فقط آب برداریم و سنگ و سریع به برویم تا به هرم گرمای آفتاب ظهر نخوریم. توصیه قابل توجهی بود. تشکر می‌کنیم و همگی به سمت ادامه می‌دهیم. و در مسیر چند باری باز ستون برادران همکار را می‌بینیم‌ https://eitaa.com/banooyepishran
ختم قرآن نذر می‌کنیم و مشغول خواندنیم. ختم زیارت عاشورا داریم. هر کسی هرچه به عقلش می‌رسد و شاید روزگاری حاجتش را گرفته می‌گوید تا بخوانیم و برگردند باقی حاجیان نیامده که سخت برای‌مان عزیزند. ریال‌ها که بالاخره به کارمان آمدند. هر کدام چند ریالی دادیم تا چند گوسفند و مرغ و خروس قربانی کنند. دلنگرانی امان‌مان را بریده. کسی میل ناهار خوردن ندارد. همه ذکریم و ثنا و دعا. باورم اینست که اگر حال حضرات معصومین در را جدا کنیم، هیچ وقت چنین حال ذکری را از حجاج ندیده‌است. گریه می‌کنیم و ضجه می‌زنیم و سلامتی‌شان را طلب می‌کنیم و بازگشت‌شان. ولی گویی حتی بنا نیست کسی ملاحظه عیدمان را بکند. خبرهای خوشی در راه نیست. یا بی خبری است و یا خبرهای تلخ و عیدی که عزا شد. توصیف این ساعت‌های پر درد غیر ممکن است. توصیف لحظاتی که پریشانی بود و پریشانی. توصیف لحظات پر درد. مرور خاطره ها. استاد بزرگوارمان سردار همین صبح بود آمد سلام‌مان داد و بریده باد سق سیاهی که گفت: انگار دفعه آخر است که می‌بیندمان و حالا هنوز از او خبری نیست. دیپلمات خوش قد و قامت و خوش اخلاق و متواضع‌مان آقای هم هنوز نیامده و البته می‌دانیم و یقین داریم که دیگر اقای زیر دست و پا نمی‌ماند و با این قد و بالای ابالفضلی محال است آسیبی ببیند. قاری خوش سیما و خوش خوان‌مان را هم دیدیم که قرآن می‌خواند و او هم هنوز نیامده. همین پریروز بود که آمد هتل‌مان و با ما مصاحبه گرفت و هنوز نیامده. از گروه تواشیح و قاریان ۴ یا ۵ نفرشان هنوز نیامده‌اند. و هنوز نیامده‌اند و نیامدند و نیامدند. و عیدی که برای همیشه عزا شد. و عیدی که همیشه اضطراب به جانم می‌اندازد. و عیدی که هرگز دیگر عید نخواهد شد. و عیدی که عزیزترین ها و بهترین ها را به مسلخ برد و واقعا شد. عید قربانی که شد. و قریب ۵۰۰ حاجی ایرانی و بیش از ۷۰۰۰ حاجی از سایر کشورها که هیچ گاه بازنگشتند. و دردی که هرگز التیام نخواهد داشت. و فاجعه بسیار تلخ و حیرت انگیزی که هیچگاه نباید فراموش بشود.... https://eitaa.com/banooyepishran