eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
139 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.1هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
تا اذان صبح خیلی تحمل کردم. به سختی وضو گرفتم و نماز صبحم را خواندم. یاد حرف آن زن، هنگامی که فاطمه را به دنیا می آوردم، افتادم که می گفت: تو این حالت برای رزمنده ها دعا کن. برای رزمنده ها دعا کردم و بیش تر از همه برای سلامتی همسر رزمنده ام و فرماندهانی که همسرانشان در پایگاه شهید بهشتی بودند، دعا کردم. این بار هم تا صبح کسی را از دردم باخبر نکردم. وقتی مادرم برای نماز صبح بیدار شد، متوجه شد که درد می کشم. فورا با خواهرم معصومه تماس گرفت. خواهرم همراه دامادمان آمدند. تا لباس بپوشیم و راه بیفتیم ساعت هفت شد. فاطمه ام خوابیده بود. پیش خواهرهای کوچک ترم ماند. همین که خواستیم به راه بیفتیم، به خواهرم گفتم: بریم بیمارستان یحیی نژاد. دیگر ترس نداشتم. فرقی نداشت. هزینه هم کمتر بود. وقتی رسیدیم، سریع وارد بخش شدیم. آقای دکتر جهانشاهی دکتر زنان و زایمان بود. می آمد و یکی یکی خانم ها را معاینه می کرد. من که فهمیدم او آمده، سریع از جا بلند شدم و رفتم داخل توالت ایستادم. درد می کشیدم و مواظب بودم صدایی از من درنیاید. گرچه حجابم کامل بود و لباس گشادی تنم بود، اما اصلا دوست نداشتم دکتر مرد معاینه ام کند. دکتر آمد و یکی یکی خانم ها را معاینه کرد. پرستارها و دکترها گفتند: یک خانم دیگر هم این جا بود. من صدایشان را می شنیدم و صدایی از من درنمی آمد. وقتی دکتر جهانشاهی رفت، دوباره رفتم روی تختم. پرستار بخش آمد، گفتم: خانم پرستار! فقط تو رو خدا زن باشه دکترم، من سختمه، نمی تونم، خجالت می کشم.