eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
134 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
383 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
اهواز شهر بزرگی بود و ما هم غریب. مردم جنگ زده و گرفتار و قیمت کالا ها هم گران. آن قدر از مغازه ها قیمت می گرفتیم تا یک چیز مناسبی گیرمان بیاید. یک روز در آن گرمای اهواز تشنه مان شد. یک لیوان آب، به اندازه بطری آب معدنی کوچک الان را با پول آن زمان پنج تومان می فروختند. وقتی پنج تومان دادیم و آب خریدیم، انگار کارد کشیدند به گلویمان؛ خدا! تو شهرمون یک پارچ آب بخواهیم، مردم مجانی می دهند و می گویند ببر. مردم باید بیایند این جا و قدر این چیزها را بدانند. حتی به سربازهای بیچاره که به اهواز می آمدند هم رحم نمی کردند. این مغازه دارها می گفتند: بابا این جا منطقه جنگیه، ما باید کاسبی خودمان را بکنیم. ما هر چیزی را دانه ای می خریدیم. پول هایمان را می گذاشتیم روی هم و آنچه دلمان می خواست را می خریدیم. یک مدت بود که مقر لشکر بیست و پنج کربلا شده بود پادگان شهید بیگلو. پادگان شهید بیگلو یک صحرای بزرگی بود که در آن درختچه های مصنوعی کاشته بودند تا زمانی که طوفان و باد می آید، خاک ریز و شنزار تمام سطح پادگان را نپوشاند. جنوب باران های شلاقی می بارید؛ باران هایی که در یک آن سیل به راه می اندازد و با گل چسبناک جنوب هرچه دم دست باشد را نابود می کند. یک روز از آن باران های شلاقی و وحشتناک بارید. باد و باران تمام میخ چادر سنگرهای بچه ها را در بیگلو را از جا کند و تمام پتوهایی که در سنگر بود را گلی کرد. آن شب تا صبح نیروها در بیگلو زیر باران و باد مانده بودند و وسایلی که این طرف و آن طرف افتاده بود را جمع و جور می کردند. علی آقا که خانه آمد خیس خیس بود و می گفت: تمام بیگلو بهم ریخت. مجبور شدیم نیروها را جمع کنیم و بالای تپه نزدیک به پادگان ببریم تا فردا که هوا بهتر شد، بچه ها را برگردانیم.